InternationalDocument
44086
گزارش مرکز ملّی ارزیابی خارجی در مورد صدور انقلاب
تحریم های علیه ایران
تحلیل شرایط سیاسی ایران
برنامه های دیپلماتیک در قبال ایران
گزارش سیاست آمریکا پس از پایان بحران گروگانگیری
گزارش وضعیت سیاسی و گزینه های آمریکا در قبال گروگان گیری
گزارش برنامه های نجات گروگان ها
جلسه شورای امنیت ملّی آمریکا برای بررسی تسخیر سفارتخانه در تهران
تحریم ایران
برنامه ریزی برای خاتمه دادن به گروگان گیری
متن سند
واشنگتن، 8 می 1980
موضوع:
گروگانها و سیاست داخلی ایران
شما تحلیلهای دفتر امور خاور نزدیک، جنوب آسیا و سایر منابع دربارۀ اوضاع گروگانها را دریافت کردهاید. ادارۀ اطلاعات و تحقیقات تحلیلی از بحران کنونی با درنظرگرفتن کلیت اوضاع سیاسی داخلی ایران آماده کرده است.
درمجموع، برآورد ما این است که احزاب رقیب در جنگ داخلی برای قدرت در ایران، از گروگانها بهعنوان یک تضمین و برگ برنده استفاده میکنند؛ ازاینرو، امکان نیل به یک توافق از راه مذاکره بسیار کم است. تنها آیتالله خمینی اختیار و قدرت لازم برای مذاکره به نمایندگی از ایران را دارد؛ بنابراین به نظر میرسد که اجماعسازی بهترین مسیر برای تحقق اهداف موردنظر ماست. آمریکا توان چندانی برای تأثیرگذاری بر بازیگران کلیدی ندارد؛ بهویژه اگر پاداشی که برای آزادی گروگانها در نظر گرفتهایم، تنها توقف نمایش قدرت و فشارها باشد.
پیشینه: ایدئولوژی غالبی که مقوّم انقلاب ایران است، بر دو دیدگاه بنیادین استوار است:
- بنیادگرایی اسلام شیعی که نگرش تشکیل یک جامعه تحت حاکمیت قوانین و دستورات اسلامی را مطرح میکند؛
- انزجار متعصبانه از غرب امپریالیست، بهویژه آمریکا که مظهر فرهنگ غربی فاسد و شکستخورده است.
این نگرشها بهشکلی روزافزون، پایبندی محکم همۀ افراد و گروههای بدنۀ انقلاب را میطلبد. در طول سال گذشته، هستۀ انقلابی تندرو چهرههایی مانند نخستوزیر بازرگان که ایدئولوژی بنیادین انقلاب را بازتفسیر یا اصلاح کردهاند، حذف و یا بیاثر کرده است.
با درنظرگرفتن همۀ تحولات، انقلاب را میتوان به سه مرحله تقسیم کرد:
- سرنگونکردن رژیم شاه (نوامبر 1977ـ فوریه 1979). این اتفاق متعاقب ایجاد اتحادی وسیع و گسترده علیه شاه رخ داد؛
- مجموعهای از بحرانهای سیاسی که پایگاه رهبری انقلابی را محدود ساخت و اتحاد اولیه را نابود کرد (از مارس 1979 آغاز شده است و همچنان درحالِرشد است)؛
- بازسازی سیاسی و اقتصادی نهایی.
مرحلۀ دوم هنوز کامل نشده است. شرایط بسیار متغیر کنونی خاستگاه رشد احزاب و گروههای رقیب است تا بتوانند یک پایگاه سیاسی مستحکم را بنا کنند و بر مبنای آن، جهان جدید باشکوه ایران را بسازند.
سیاستهای انقلابی مرحلۀ دوم تحتالشعاع دو سؤال بنیادین قرار دارند: اول اینکه آیا ماهیت انقلاب یک جنبش محافظهکار است که برای احیای وجهه و نفوذ طبقۀ بزرگان اجتماعی ـ اقتصادی سنتی ایران، یعنی روحانیون و بازاریان طراحی شده است؟ یا اینکه انقلاب فرایندی است که درنهایت، با راهاندازی یک جریان رادیکال و سیاستهای توزیع دوبارۀ مناطق سرزمینی و نیز پیشانداختن یک طبقۀ حاکم چپگرا، کل ساختار اجتماعی را دچار تحول و بازسازی خواهد کرد؟ یا اینکه انقلاب ترکیبی از بنیادگرایی و اصلاحات دینی است؟
این سؤالات پیچیده، پیروان طبقۀ حاکم دیندار را درمقابل گروههای مختلف چپگرا قرار میدهد. رویهمرفته، روحانیون حاکم به دستاورد اصلی انقلاب راضی هستند؛ اخراج شاه و «نوکرانش». این روحانیون، ورای تثبیت دوبارۀ حاکمیت قوانین اسلامی، علاقۀ چندانی به تغییر بنیادین جامعۀ ایران ندارند؛ بااینوجود، چپگراها سرنگونی شاه را اولین گام از جریانی میدانند که کاملاً نظام اجتماعی ـ اقتصادی ایران را بازسازی خواهد کرد. بنیصدر در بین این دو موضع قرار دارد و غالباً ازسوی هر دو مورد هجمه قرار میگیرد.
سؤال دوم نیز در میان همراهان جریان حاکم بر کشور، محل بحث است؛ چه کسی پساز خمینی حاکم بر ایران خواهد بود؟ در این رابطه، منازعات شدید برای بهدستآوردن قدرت بین روحانیون بنیادگرای تندرو و جوان و «مسلمانان تکنوکرات» بروز پیدا کرده است (یعنی افرادی که تحصیلات غیردینی دارند و عمدتاً در غرب تحصیل کردهاند، ولی مدعی هستند که مسلمانان متعهدی هستند). چپگراها بهشکلی مستقیم در این مسئله دخیل نبودند و ترجیح میدهند که اکنون تا رسیدن فرصت مناسب صبر کنند.
این چهارچوب به تشریح چرخشهای بهظاهر غیرمنسجم در سیاست داخلی ایران کمک میکند. بیشتر این دسیسهها بخشی از تلاش برای ارائۀ پاسخی قطعی به دو سؤالی است که در بالا مطرح شدند. حتی موضوع هولناک بازگشت اجساد آمریکاییها، برای مثال، با سؤال دوم مرتبط است؛ اگر رئیسجمهور موافق با برگرداندن اجساد به آمریکا باشد، در آن صورت بنیادگراها یا باید با این سیاست مخالفت نمایند و یا خطر ازدستدادن وجهه و اعتبار در مبارزه با رئیسجمهور بر سر سلطه در آینده را به جان بخرند.
بازیگران کلیدی: بازیگران مختلفی در این نمایش شرکت دارند. البته آیتالله خمینی همچنان چهرۀ برجستۀ انقلاب و منبع نهایی برای مشروعیت و قدرت انقلابی است. هیچ تصمیم مهمی بدون درنظرگرفتن دیدگاه او گرفته نمیشود. قدرت و نفوذ خمینی البته مطلق نیست. او همواره مراقب است تا اظهارات و دیدگاههایش با افکارعمومی همسو باشند. در این رابطه، خمینی به همان اندازه که شکلدهندۀ افکارعمومی است، پیرو آن نیز است. او به هر قیمتی از گرفتن تصمیمی غیرمردمی اجتناب میکند.
سه گروه و دستۀ رقیب خمینی را احاطه کردهاند:
- تکنوکراتهای مسلمان به رهبری رئیسجمهور بنیصدر؛ بنیصدر نیز توانسته است با برخی روحانیون میانهرو مرتبط شود؛
- بنیادگراهای تندرو به رهبری آیتالله بهشتی؛ بهشتی رئیس حزب جمهوری اسلامی است، ریاست شورای انقلاب را به عهده داشته است و بهعنوان رئیس دیوان عالی کشور نیز منصوب شده است.
- احمد خمینی (فرزند آیتالله) و حامیانش در حوزۀ علمیۀ قم؛ احمد که تلاش دارد برای خود یک حوزۀ نفوذ ایجاد کند، یک روز از بنیصدر و روز بعد، از بهشتی حمایت کرد.
دانشجویان متخاصم در سفارت، جایگاه خاصی در داخل این ماتریکس سیاسی دارند. آنها درحالیکه بخشی از طبقۀ حاکم نیستند، ولی میتوانند بهسبب شخصیت قدرتمند و زورگوی خویش، نفوذ زیادی را در فضای سیاسی اعمال نمایند و بهعنوان نماد آمال انقلابی همۀ ایرانیها، عمل کنند. آنها متعهد هستند که با ازبینبردن نفوذ آمریکا در ایران و تشکیل یک جامعۀ تماماً انقلابی، انقلاب را «در مسیر» حفظ کنند.
اگرچه همۀ این گروهها و احزاب (احتمالاً بهاستثنای اشغالکنندگان سفارت)، در عزم برای جلوگیری از مصادرۀ انقلاب توسط جناح چپ، متحد و همنظر هستند، ولی نسبت به مسئلۀ جانشینی خمینی اختلاف دارند.
چپگراها نمایانگر بزرگترین تهدید بالقوه برای گروه حاکم هستند؛ بااینوجود در زمان کنونی، آنها آمادۀ بهچالشکشیدن خمینی نیستند. در عوض، آنها هر زمان که بتوانند از موفقیتهای او برای تقویت جایگاه خود در بلندمدت بهرهبرداری میکنند. آنها در چندین پست کلیدی حضور دارند؛ ازجمله جنبش دانشجویی و کارگران میادین نفتی.
سه سازمان چپگرا بهصورت خاص حائز اهمیت هستند:
- فداییان خلق: این مارکسیستهای سکولار از خمینی جدا شدهاند. فعالیتهای آنها غیرقانونی محسوب میشود، پایگاههای فرماندهی آنها تعطیل شده است و رهبرانشان بیشتر زیرزمینی عمل میکنند. برخی اعضای آنها ممکن است با تسخیر سفارت مرتبط باشند. برخی اعضای فداییان، از کردها در مبارزه با دولت تهران حمایت کردند.
- مجاهدین خلق: این مارکسیستهای مسلمان نیز از خمینی جدا شدند. آنها نیز مانند فداییان، هدف هجمه و انتقاد قرار گرفتند؛ بااینوجود، به فعالیت زیرزمینی رو نیاوردهاند. بعضی از اعضای این جنبش به مجلس جدید نیز راه یافتهاند.
- حزب (کمونیست) توده: این حزب که براساس گزارشهای رسیده، قانونی شده است، از خمینی حمایت میکنند و به فعالیتهای گوناگونی مشغول هستند؛ مانند سازماندهی جلسات و انتشار روزنامه. حزب توده احتمالاً بیشتر فعالیتهایش را بر نفت، محافل نظامی و بروکراتیک متمرکز ساخته است. قدرت بدنۀ اعضای آن هنوز دقیقاً سنجیده نشده است.
رقابت شدید در میان این سه حزب و گروه، سبب افراطگراشدن روزافزون انقلاب شده است. هر فردی که تلاش کند که موضعی میانهرو درقبال روابط با غرب و یا آمریکا بگیرد، بهعنوان ضداسلام و ضدانقلاب معرفی میشود. رئیسجمهور بنیصدر، را میتوان جدیدترین قربانی این پدیدۀ نابودگر دانست.
توجه به گروگانها: موضوع گروگانها باید در این شرایط سیاسی متغیر، شکننده و کاملاً پیچیده، در نظر گرفته شود. اساساً، گروگانها در سه سطح از رقابت دخیل هستند:
اول، آنها تضمینهایی در مبارزۀ ادامهدار برای بهدستآوردن قدرت محسوب میشوند. برای رئیسجمهور بنیصدر، گروگانها یک مشکل به حساب میآیند؛ چراکه بحران کنونی مانع این شده است که او بتواند جایگاه سیاسی خود را تثبیت کند و برنامههای اجتماعی و اقتصادیاش را پیش ببرد.
آیتالله بهشتی، با جلوگیری از تلاشهای بنیصدر برای حلوفصل یکجانبۀ موضوع گروگانگیری، او را در موقعیتی متزلزل و نامتوازن قرار داده است و در طول سه ماه گذشته نیز بهشدت جایگاه سیاسی رئیسجمهور را تضعیف کرده است. حزب جمهوری اسلامی بهشتی، بیش از نیمی از کرسیها را در دور اول انتخابات مجلس از آن خود کرد و در دور دوم (9 می) نیز بیشتر کرسیهای باقیمانده را نیز تصاحب میکند؛ درنتیجه، بهشتی احتمالاً در تأیید نخستوزیر و کابینۀ جدید، نقشی تعیینکننده خواهد داشت.
در فضایی که آکنده از احساسات ضدآمریکایی و آشوب است، جناح چپ آشکارا رشد پیدا کرده است. همۀ احزاب چپگرا از تسخیر سفارت حمایت کردند. در این فضا، آنها برای توسعۀ نفوذ و افزایش قدرت خود تلاش کردند. احتمالاً این ترس از رشد نفوذ جناح چپ بود که سبب شد که بهتازگی روحانیون تندرو به سنگرهای آنها در دانشگاه حملهور شوند و آنها را اخراج کنند.
مادامی که گروگانها یک دارایی برای بیشتر احزاب روحانیتمحور ایران به حساب آیند، تدوین یک چهارچوب برای آزادی آنها دشوار خواهد بود. بهعلاوه، هر فرمولی که برای مذاکره آماده شود، بایستی نتیجۀ جریان اجماعسازی در داخل ایران باشد. البته تثبیت نهایی قدرت توسط یک گروه یا حزب، سبب تسهیل امکان انجام مذاکره برای نیل به یک توافق میشود.
دوم، گروگانها نمادهای زندهای از تصور یک سیاست آمریکایی هستند که بر ایران سایه افکندهاند و آن را استثمار میکنند. ایران انقلابی معتقد است که ایالات متحده از شاه بهعنوان ابزاری برای چپاول منابع اقتصادی کشور و محرومکردن آن از میراث فرهنگیاش استفاده کرده است. براساس این نگاه، تسخیر سفارت نتیجۀ 35 سال خشم اخلاقی سرکوبشده است؛ ازاینرو، بحران گروگانگیری برای ایرانیها، مسئلهای اخلاقی است تا اینکه موضوعی مرتبط با مصونیت دیپلماتیک و قوانین بینالمللی باشد و تنها اگر از آن جهات بررسی شود، حلوفصل میشود. کمترین خواستۀ ایران این است که ایالات متحده حقانیت این خشم اخلاقی را تصدیق کند.
سوم، گروگانها احتمالاً بهعنوان تضمینی در برابر انتقام احتمالی آمریکا استفاده میشوند. در ابتدای گروگانگیری ایران نگران این تضمین نبود، ولی با ادامۀ بحران روزبهروز بر اهمیت آن بیشتر افزوده میشود. ایرانیها وارد بازی پرمخاطرهای شدهاند و نمیتوانند از خطرات آن جلوگیری کنند، ولی بااینحال، نگران خروج از آن نیز هستند.
روند تحولات و رویدادها: چون خمینی دستور داده است که مردم ایران ازطریق مجلس باید دربارۀ سرنوشت گروگانها تصمیم بگیرند، هیچ پیشرفت واقعی برای حل بحران را نمیتوان تا قبلاز آغازبهکار مجلس متصور شد. آخرین دور انتخابات، روز 9 می برگزار خواهد شد. با نگاهی بدبینانه، قوّۀ مقننۀ جدید آخر ماه می تشکیل میشود و اواخر ژوئن نیز بررسی موضوع گروگانگیری را آغاز خواهد کرد (مجلس در فاصلۀ زمانی بین این دو اتفاق، به سازماندهی نظام داخلی خود و انتخاب کابینۀ جدید مشغول است). بحث دربارۀ گروگانها امکان دارد تا تابستان نیز به طول بینجامد؛ بهویژه اگر جلسات مجلس در طول ماه رمضان که از 17 جولای آغاز میشود، به تأخیر بیفتد.
اگر خمینی از دنیا برود یا کاملاً ناتوان گردد، تقریباً امیدی برای نیل به یک توافق ازطریق مذاکره در آیندۀ نزدیک، وجود نخواهد داشت. بدون نفوذ مشروعیتبخش خمینی، یک ائتلاف ضعیف متشکل از نیروهای رقیب در ایران، نمیتوانند تصمیمی قاطع و لازمالاجرا در این زمینه بگیرد؛ بنابراین، گروگانها باید تا روی کار آمدن یک کانون قدرت جدید، صبر کنند که قدرت و مشروعیت کافی برای دستیابی به یک راهحل برای موضوع گروگانها را داشته باشد. این روند در بهترین حالت، چندین ماه طول میکشد.
پیامدها برای ایالات متحده: بحثهای بالا ما را به چند نتیجه رهنمون میکند:
- این بحران اساساً کامل و جامع است و در معرض تغییر و تحریف توسط یک نیروی خارجی قرار نمیگیرد. اگرچه قدرت و فشار بیرونی میتوانند به عرصۀ سیاسی وارد شوند و نفوذ کنند، ولی تأثیر کمی بر بازیگران کلیدی دارند. این مسئله، بهویژه در زمانی صادق است که پاداش آزادی گروگانها، صرفاً توقف فشارهای خارجی، مانند اقدامات اقتصادی اخیر علیه ایران باشد.
- گروگانها با روند سیاسی داخلی پیوند خوردهاند. وقتی بیشتر بازیگران کلیدی گروگانها را یک ضعف و مشکل میدانند، چهارچوب برای مذاکره نیز میتواند شکل بگیرد؛ بااینوجود:
- هیچ فردی اختیار لازم را برای مذاکره در این رابطه ندارد؛ ازاینرو، اشتباه است که بهدنبال چنین رهبری باشیم که بتوان با او روابط دیپلماتیک عادی را آغاز کرد و پیش برد. آنچه ما نیاز داریم، اجماعسازی گسترده حول محور این مفهوم است که حفظ گروگانها دیگر به نفع ایران یا هریک از گروههای سیاسی رقیب نیست.
- اگرچه مأموریت حل بحران به مجلس سپرده شده است، ولی تا وقتی علامتی «درست» ازطرف خمینی دریافت نکند، تصمیمی در این رابطه نمیگیرد. نمیتوان انتظار داشت که مجلس بر مبنای ابتکار خودش عمل کند؛
- خمینی علامت «درست» را زمانی میفرستد که احساس کند که مردم آمادۀ پایان بحران هستند. این تصور تا حدودی از مشورتهایی که او از معتمدین نزدیکش دریافت میکند، نشئت میگیرد.
[1]. Department of State, Records of David D. Newsom, Under Secretary of State for Political Affairs, Subject Files, 1978–1981, Lot 81D154, Data on Hostages.
سرّی.
زمان یافت نشد!
تجهیزات یافت نشد!
قرارداد یافت نشد!