در حال دریافت اطلاعات

لطفا منتظر بمانید!

اسناد مشابه

مقدمه و معرفی کتاب هشتم

سیاسی؛ ارتباطات با کشورهای همسایه؛ تحلیل حکومت پهلوی؛ روابط دیپلماتیک حکومت پهلوی و آمریکا؛

مقدمه و معرفی کتاب هشتم

آمریکا حامی اشغالگران قدس

سیاسی؛ ارتباطات با کشورهای همسایه؛ روابط خارجی ایران؛ اقتصادی؛ جاسوسی اقتصادی؛ جاسوسی از کشور های منطقه؛ فعالیت‌های جاسوسی در ایران؛ جاسوسی رژیم صهیونیستی؛

آمریکا حامی اشغالگران قدس

مستشاری نظامی آمریکا در ایران

مستشاران نظامی؛ سیاست‌های آمریکا در منطقه؛

مستشاری نظامی آمریکا در ایران

نظر وزیر خارجه آمریکا در مورد تصویب کنوانسیون وین در آمریکا

سیاست‌های آمریکا در منطقه؛

نظر وزیر خارجه آمریکا در مورد تصویب کنوانسیون وین در آمریکا

مقدمه و معرفی اسناد کتاب دوازده

توضیحات دانشجویان پیرو خط امام؛

مقدمه و معرفی اسناد کتاب دوازده

مقدمه و معرفی اسناد کتاب 35

دشمنی با انقلاب اسلامی؛ روابط ایران و کشور های همسایه؛

مقدمه و معرفی اسناد کتاب 35

مقدمه و معرفی اسناد کتاب دوازده

تحلیل انقلاب اسلامی؛ توضیحات دانشجویان پیرو خط امام؛

مقدمه و معرفی اسناد کتاب دوازده

درخواست ویزا آمریکا برای شیفتگان غرب(علی محمد ایزدی)

فراری دادن مسئولان پهلوی؛

درخواست ویزا آمریکا برای شیفتگان غرب(علی محمد ایزدی)

تحلیل شخصیت سیاسی امام خمینی (ره)

سیاسی؛ تحلیل انقلاب اسلامی؛

تحلیل شخصیت سیاسی امام خمینی (ره)

مقدمه و معرفی اسناد کتاب 70

مستشاران نظامی؛ تحلیل حکومت پهلوی؛

مقدمه و معرفی اسناد کتاب 70

موارد مرتبط

مورد مرتبطی یافت نشد!
سند شماره

مقدمه و معرفی اسناد کتاب دوازده

موضوع سند

مقدمه و معرفی اسناد کتاب دوازده
مشخصات ارسال سند

از: دانشجویان مسلمان پیرو خط امام

متفرقه

به:

متن سند





کتاب دوازدهم (1)



دخالت های آمریکا در ایران (2)


 







بسم اللّه الرحمن الرحیم


هرچند که اکنون چهره کریه شیطان بزرگ برای تمام مردم مسلمان و انقلابی ایران چهره ای آشنا است، بر آن شدیم که به دنبال انتشار اسناد تحلیلی لانه جاسوسی، مربوط به سال 1977 و پیش از آن در «کتاب شماره 8 اسناد لانه جاسوسی»، تحت عنوان «دخالت های آمریکا در ایران» دنباله آن اسناد را در کتاب شماره 12 در دو جلد و تحت همان عنوان منتشر کنیم. امیدواریم که این اسناد که توسط عوامل شیطان بزرگ تهیه شده اند، وسیله ای باشد برای بهتر شناختن چهره امپریالیسم آمریکا و نقشه های پلیدش.


دانشجویان مسلمان پیرو خط امام


بسم اللّه الرحمن الرحیم


امام خمینی:


... تا قطع تمام وابستگی ها به تمام ابرقدرت های شرق و غرب مبارزات آشتی ناپذیرانه ملت ما علیه مستکبرین ادامه دارد، همه می دانیم که جهان اسلام در انتظار به ثمر رسیدن کامل انقلاب ما است.


با توجه به نقش آمریکا در سیاست های مختلفی که در ایران پیاده می شد، برای بررسی چگونگی برخورد آمریکا با انقلاب اسلامی ایران در هریک از مراحل رشد تا پیروزی، ابتدا باید اهداف آمریکا در ایران مورد توجه قرار گیرند و کلیه موضعگیری های آمریکا در قبال انقلاب اسلامی ایران باید در این رابطه مورد بررسی قرار گیرند. کتاب حاضر تا حدی این مسئله را با توجه به اسنادی که از لانه جاسوسی آمریکا در تهران به دست آمده اند، مورد بررسی قرار داده است. لازم به تذکر است که اسناد این کتاب عمدتاً «جنبه تحلیلی» دارند.


بعد از کودتای آمریکایی سال 1332 که شاه بار دیگر در ایران به تخت سلطنت می نشیند و رژیم پلیسی او بر تمام ارگان های مملکت سایه می گستراند و چنان اختناقی بر کشور حاکم می کند که خود و اربابش امکان هیچ گونه حرکتی از جانب ملت مسلمان ایران را نمی دهند، محیطی به وجود می آید که آمریکا به راحتی می تواند در آن به اهدافش که عمدتاً شامل دسترسی به منابع اقتصادی و به ویژه نفت برای خود و دوستان اروپاییش و استمرار دسترسی به بازار در حال توسعه ایران می باشند، برسد؛ و در این بین اهدافی نظامی مانند حق پرواز بر فراز ایران و دسترسی به بنادر ایران برای کشتی های نیروی دریایی آمریکا را که در جهت بسط سلطه نظامی و سیاسیش در منطقه است را نیز دنبال می کند و در این راه شاه را به عنوان بهترین مهره داخلی برای رسیدن به این اهداف می داند و اذعان می دارد که شاه از عهده حفاظت منافع


ص: 658




اصلی امنیتی آمریکا در ایران برمی آید و بدین منظور آمریکا حتی حاضر است با وجود اختلاف مواضعی که با شاه دارد (بر سر قیمت گذاری نفت) از شاه و برنامه های اصلاحی او که منتهی به شرایط اساسی دنبال گیری اهداف آمریکا می باشد، به عنوان الگوی قدرت و سمبل وحدت ملی دفاع کند.




(سند شماره 1) امپریالیسم آمریکا در هر زمانی برای رسیدن به این اهداف کلی خود سیاستی مناسب با زمان اختیار می کرده است. چنانچه بعد از درگیری های نظامی آمریکا و شکست فاحش آنها در جنگ ویتنام و در نتیجه بدنام شدن آمریکا در خارج و مورد اعتراض واقع شدن دست اندرکاران حکومت آمریکا در داخل کشور خود، گردانندگان امپریالیسم آمریکا که دیگر نمی توانستند با قدرت نظامی حاکمیت خود را بر کشورهای مختلف اعمال کنند، ساز دیگری کوک کرده و چهره کریه خود را در زیر پوششی زیبا به نام دفاع از حقوق بشر پنهان کردند. مسلم است که تغییر موضعگیری های آنها در جهان بر روی موضعگیری های ایادی آنها، من جمله شاه، تأثیر فراوان داشت. چنانچه اجرای برنامه حقوق بشر را «ظریف ترین جنبه روابطشان با ایران» می دانستند (سند شماره 5) و برای این کار نه تنها از راه صحبت با مقامات ایرانی و به ویژه شاه وارد می شدند، بلکه گاهی به صورت مخفی و به شکل یک سازمان حقوق بشر به ظاهر ایرانی وارد عمل شده و پیشنهادهای مردم فریبی را ارائه می دادند. چنانچه سولیوان، جاسوس آمریکایی چنین می گوید: «یک راه مؤثرتری که من برای درافتادن با این مسئله پیدا کرده ام این است که از طریق میانج یگری یک سازمان خصوصی غیردولتی کار کنیم. یک نماینده برجسته آن سازمان که نسبت به پیشنهادات من تأثیرپذیر است به نام خودش طرح هایی برای اصلاح حقوق بشر به مقامات ایرانی ارائه می دهد. البته با وجود اینکه او در مورد تاکتیک هایش با من مشورت می کند ولی خودش مسئولیت تمام پیشنهاداتش را به عهده می گیرد. به این وسیله ایرانی ها می توانند و توانسته اند که اجرای حقوق بشر را توسعه دهند بدون اینکه اینجا نشان داده شود که آنها توسط یک دولت خارجی، اگرچه دوست، به این لاف زدن ها پرداخته اند.» (سند شماره 5) با پیاده شدن سیاست آمریکایی حقوق بشر در ایران با این هدف که چهره آمریکا و ایادی داخلی اش در زیر این ماسک پر زرق و برق پوشانده شود، اینها به خیال خودشان نه تنها مشروعیتی برای رژیم عامل امپریالیسم کسب می کنند، بلکه می خواهند بدین وسیله جلوی ایجاد هرگونه هسته حرکت انقلابی را بگیرند و حتی بعد از قیام مردم مسلمان قم در 19 دی ماه 1356 نیز اینها خیال می کنند که با ادامه این سیاست احتمال سازماندهی دوباره مردم مسلمان توسط رهبران مذهبی و ترتیب دادن تظاهرات دیگری وجود ندارد، ولی به این نکته پی می برند که باید بر روی مسئله جدایی انقلابیون مسلمان از سیاستمداران سازشکار تکیه داشته باشند و به همین دلیل نه تنها در تحلیل هایشان از این مسئله صحبت می کنند، بلکه در عمل سعی در جدا نگهداشتن رهبران مذهبی خواستار تغییرات اساسی، از غیر مذهبیون طرفدار مدرنیزه شدن بودند. (سند شماره 6) مسلم است که افرادی که می توانستند در داخل ایران در جهت آمریکا کار کنند نمی توانستند از گروه اول یعنی روحانیون، باشند. به همین جهت آمریکای جنایتکار بر روی حرکتی که آشکارا برای منزوی کردن روحانیت بیدار و مبارز و محو اسلام به طور منظم در ایران طرح ریزی شده بود صحه می گذارد و آن را به عنوان یک عمل دلسوزانه و مفید معرفی می کند (سند شماره 6 در ظرف 15 سال). بنابراین در این زمان امید امپریالیسم به گروه دوم یعنی غیرمذهبیون طرفدار مدرنیزه شدن و نیز جناح میانه رو و به ظاهر مذهبی است تا با حرکت دقیق در خط آمریکا بتوانند شاه و از آن مهمتر


ص: 659





موقعیت استراتژیک و نفت ایران را برای آمریکا حفظ کنند و قابل توجه است که برای تکمیل این حرکت، این جاسوس کهنه کار، فعالیت گروهی را که او آنها را مارکسیست اسلامی می نامد، لازم می داند: «به هرحال مشکل بتوان پیش بینی کرد که وضع موجود تا چه حد قابل دوام است مگر این که زمانی برسد که آیت اللّه های مترقی قادر به اعمال نفوذ باشند و این نفوذ را به طرزی دقیق و اکید روی مقلدین خود از طریق وضع مقررات سخت پیاده کنند و این مسئله به خاطر تجارب گذشته محتمل به نظر می رسد، خصوصاً اگر این وسط مارکسیست های اسلامی آب را گل آلود کنند.» (سند شماره 6) همان طور که دیدیم پیش بینی آمریکا در مورد این گروه صحیح بود و برق سیاست های عوام فریبانه حقوق بشر چشم گروهی که در ایران همواره از ناآگاهی مردم می نالیدند را خیره کرده بود. به طوری که حتی بعضی معتقد بودند که می توان با واسطه قرار دادن آمریکا، شاه را به برآوردن خواست های آزادی خواهانه شان وادار کنند !! امری که به گفته عامل سرسپرده CIA، «سولیوان»، آمریکا یا نمی خواهد و یا در بعضی موارد نمی تواند انجام دهد! (سند شماره 8: اگر عناصر مخالف همان طور که بسیاری از افراطیون...).


آن طور که پیدا بود و قبلاً نیز ذکر شد، آمریکا اوائل و حتی بعد از قیام مردم مسلمان قم، به این حرکت اسلامی بهایی نمی داده است و نه تنها این حرکت را چیزی نمی شمارد بلکه احتمال حرکت مشابه دیگری را نداده و به فکرش نمی رسد که انقلابی در حال تکوین است، بلکه آن را حادثه ای می داند که برای شاه قابل کنترل بوده و می توان جلوی حرکات مشابه را با قدرت کامل گرفت. ولی پس از چندی با ادامه حرکت مردم قم در تبریز و دیگر شهرهای ایران، به فکر بررسی حرکت می افتد و برای این کار ابتدا رهبری آن را مورد مطالعه قرار می دهد تا شاید بتواند از این راه یا انقلاب را از بین برده و یا آن را از مسیر اصلی منحرف سازد. طبق تحلیل آنها ثبات داخلی ایران توسط اتحاد نیروهای محافظه کار مذهبی و نخبگان متجدد رژیم پهلوی تأمین می شد و هر شکافی بین این دو گروه جداً به عدم ثبات داخلی منتهی شده و شرایطی به وجود می آمد که جناح قدیمی مخالف سلطنت و جبهه ملی از آن استفاده نمایند و برداشت آنها از رهبری جنبش نیز چنین است که: «خمینی در عراق نشسته و یک جریان افراطی به راه انداخته است و رهبران محافظه کار سودمند تشخیص داده اند که با وی همراه شوند، گرچه انگیزه آنها متفاوت است. این رهبران بیشتر می خواهند تا توجهات را به شکایاتشان جلب کنند و به همین دلیل تا وقتی که دولت توجه کمی به آنان می نمود، آنها دلیلی برای خودداری از حمایت از خمینی نداشتند!!»(1) آنچه مهم است این است که تا این مراحل هنوز روی شاه به عنوان بهترین حامی منافع آمریکا در ایران حساب می شد، بنابراین هرگونه برنامه ای در قالب سلطنت شاه ریخته می شد، زیرا شاه را «مناسبترین فرد برای رهبری مردم به سوی یک سیستم دمکراتیک تر» (سند شماره 48) و سلطنت را مهمترین نهاد اجتماعی ایران می دانستند و می خواستند زمینه را به شکلی آماده کنند که شاه، دور از دسترس مردم و با چهره ای دمکراتیک خدمت به آمریکا را ادامه دهد. ولی آمریکا همزمان با پشتیبانی از شاه سعی در استفاده از اختلاف نظر بین افرادی داشت که در رهبری انقلاب نقش مؤثری داشتند، و می خواست که شخص محافظه کار، مذهبی یا غیرمذهبی را به عنوان رهبر انقلاب به مردم معرفی کند: «میانه روهایی مانند آیت اللّه شریعتمداری در این زمان خودشان را برای مخالفت آشکارا با خمینی توانا نمی بینند. اگرچه به


ص: 660








1- از همین اختلاف انگیزه ها می توان ریشه های مخالفت های جناح محافظه کار (مذهبی یا غیرمذهبی) با خط اصیل انقلاب یعنی همان رهبری سازش ناپذیر امام را شناخت.



 

طوری که گزارش شده آنها هنوز برای متعادل کردن جنبش مذهبی تلاش می کنند و بدون شک از فرصت مشارکت در جریان انتخاباتی که آنها را به طور کامل تابع خمینی که در خارج کشور است ننماید، استقبال می کنند.» (سند شماره 43) و یا به دنبال افرادی هستند که فقط با شاه مخالفت داشته باشند و بر علیه منافع آمریکا سخنی نگویند.


همان طور که گفتیم آمریکا روی رهبران میانه رو حداقل به عنوان جناحی معتدل تر نسبت به امام، امیدوار بوده است و همراه با اوج گیری انقلاب، آمریکا نیز به تلاش های خود ادامه می داده است تا اینکه به ماه رمضان یعنی فراز دیگری از انقلاب اسلامی می رسیم. در یکی از اسنادی که در این ماه نوشته شده چنین آمده: «بسیاری از ناظران در اینجا امیدوارند که در پایان ماه رمضان واقعه به پایان می رسد، ولی ما رفته رفته بیشتر مردد می شویم. ما معتقدیم که رهبران مذهبی حتی میانه روها احساس تسلط می کنند و فکر نمی کنیم که بخواهند فشار را کم کنند، مگر اینکه دست کم رضایت هایی به دست آورند. شاه در حال حاضر روی عصای شکسته تکیه دارد. یقیناً او تقریباً می توانست به طور موفقیت آمیزی جنبش مذهبی را در حال حاضر با دستگیری های دسته جمعی و به کمک خونریزی زیاد فرو بنشاند. اما این عمل کار ساده ای نیست. زیرا برخلاف 1963 فعالیت های ناراضیان در سطح کشور گسترده است و خرابکاری ها معمولاً توسط تعدادی گروه ها در بخش های جداگانه شهرهای کوچک و بزرگ اعمال می شود. اگر او این کوره راه را انتخاب کند نقی ادعای اعطای آزادی او خواهد بود و انتقادات خارجی مهمی را که نسبت به آنها حساس است به خود وارد خواهد کرد.» (سند شماره 43) و در اواخر ماه رمضان است که می خواهند فردی از ایادی پلید خودشان را که تاحدی چهره مذهبی داشته باشد بر سر کار آورند و به همین دلیل شریف امامی متظاهر به مذهب به جای آموزگار که در برخورد با عناصر مذهبی صرفاً از روی یکدنگی عمل می کرد به نخست وزیری منصوب می شود و در ظاهر شروع به اقدامات اصلاحی مانند آزادی تشکیلات حزبی و فعالیت های سیاسی، آزادی مطبوعات و بردن لایحه هایی مانند لایحه استقلال دانشگاه و غیره به مجلس می کند. به مجلس اجازه انتقاد از دولت (بدون آنکه از شاه و آمریکا صحبتی بشود) می دهند و رسانه های گروهی این انتقادات را منتشر می کنند، که این بنا به گفته یکی از مفسران لانه جاسوسی فقط می تواند سوپاپ اطمینانی برای جامعه ایران باشد. در این سند به خوبی موقعیت شاه در مقابل مردم نشان داده شده و بیان می شود که اگر شاه راه حل نظامی را در پیش گیرد این نقی برنامه های اعطای آزادی او خواهد بود.


دیدیم که مدت کمی بعد از این تحلیل 17 شهریور فرا می رسد و ماهیت برنامه های اعطای آزادی های دمکراتیک شاه بر مردم بیشتر روشنتر می شود و شاه در 17 شهریور کوره راه مذکور را در حالی انتخاب می کند که یکی از رهبران بلوک شرق را به عنوان مهمان در کنار خود داشت و پس از خونریزی نیز نه تنها انتقاداتی از طرف مجامع غربی به او وارد نشد، بلکه برای او در اجرای سیاست حقوق بشر اظهار امیدواری نیز شد (تلگراف کارتر به شاه). آنچه در کل جریانات از اول انقلاب تا این مرحله واضح است، این است که آمریکا به علت سیاست حقوق بشری که در پیش گرفته بود و برای پنهان کردن چهره کریه خود با راه حل های نظامی موافق نبوده، ولی در این مرحله مشاهده می شود که بعد از دسته گلی که حکومت نظامی به آب می دهد نه تنها مخالفتی نمی کند، بلکه برای شاه و دولتش آرزوی موفقیت نیز می نماید. به هر حال دولت شریف امامی بسرکار می آید و یک سری آزادی های ظاهری می دهد و آن طور که دیدیم این آزادی ها از نظر بسیاری از آنهایی که در حقیقت تحت تأثیر فرهنگ غربی بودند، صادقانه و صحیح بود و جالب اینجا


ص: 661





است که آمریکا هم برای دادن این آزادی ها به شاه فشار می آورد: «ما باید مصراً به شاه در مورد دادن آزادی فشار بیاوریم و در این صورت ایرانیانی که این را می بینند، حداقل اعتماد پیدا خواهند کرد که این منظور ما است و ما به طور مشابه نسبت به رژیم های آینده استوار خواهیم بود. اگر شاه واقعاً در جهت انتخابات آزاد، احزاب سیاسی، یک مجلس آزادتر و آزادی بیان سیاسی حرکت کند، او شروع خواهد کرد که مملکتش را از عقب افتادگی کامل سیاسی نجات دهد و به یک آینده معقولانه با ثبات پس از خودش امید داشته باشد.


حاصل این کار می تواند تا حدی حمایت یکسره ما را از شاه در گذشته جبران کند و به ایران بهترین شانس درازمدت را بدهد که یک ملت قابل دوام قادر و متمایل به ایفای نقشی که برایش آرزومندیم باشد.» (سند شماره 56) می بینیم که به طور واضح بیان می شود که آنها هستند که به شاه برای دادن آزادی های سیاسی فشار وارد می آورند و این برنامه به بهترین وجهی در زمان شریف امامی دنبال می شود. مسلم است که هدف آمریکا از این برنامه رسیدن به اهداف واقعی خود که در ابتدای مقدمه تشریح شد می باشد، وگرنه آمریکا معتقد است که «مردم نمی دانند چه می خواهند و اگر انتخابات برگزار شود معلوم نیست که چه کسی باید آن را برگزار کند و اگر مجلس آزادی تشکیل شود، نمایندگان نمی دانند چه بکنند به ناچار شاه باید به حکومتش ادامه دهد». (سند شماره 60) این تحلیل انسان را به یاد حرف کارتر می اندازد که در همان اوقات گفت که چون آزادی برای مردم ایران زود است، شاه مجبور به کشت و کشتار شده است. از طرف دیگر در این سند بیان شده است که هدف آمریکا از این فشار نسبت به شاه خوب جلوه دادن چهره خودش در ایران است تا اگر شاه نتوانست منافعش را حفظ کند و رژیم دیگری بر سر کار آمد بتواند از آن رژیم نیز در جهت اهداف خود استفاده کند، هرچند که در آن زمان هنوز به بقای شاه تا حدی امیدوار بود.


در زمان شریف امامی گفتگو با سیاستمداران به طور وسیع تری ادامه می یابد و حتی خیلی ها جذب می شوند، ولی اینها درمی یابند که هرچند عده ای را به طرف خود بکشند و مجذوب برنامه های عوام فریبانه خود کنند، باز این روحانیون شیعه هستند که با وجود اختلافات داخلی خود هنوز مؤثرترین گروه مخالف را تشکیل می دهند: «روحانیون شیعه که مؤثرترین گروه مخالفین را تشکیل می دهند، همچنین در میان خود با یکدیگر متفاوتند. بانفوذترین رهبر آنها، آیت اللّه خمینی تبعید شده، سال ها خواستار سرنگون کردن شاه و برقراری یک حکومت الهی بوده است و بنابراین عملاً هیچ شانسی نیست که شاه یا هرگونه حکومت غیرمذهبی با او به یک راه حلی برسد. چهره های مترقی مذهبی در ایران از جمله شریعتمداری روحانی سرشناس خواستار نقش کاهش یافته تری برای شاه و اجرای نظارت بر قوانین از سوی یک کمیته روحانیون هستند که تطبیق قوانین را با تعالیم اسلامی تشخیص دهند.» (سند شماره 64) بنابراین واضح است که آمریکا که دیگر امید چندانی برای سازش با رهبران مذهبی نداشته، دل به سیاستمداران جبهه ملی می بندد: «سیاستمداران به ویژه آنهایی که با جبهه ملی وابستگی دارند و همچنین رهبران احزاب مستقل کوچک که به پیش بینی انتخابات 1979 تشکیل شده است، اکثراً تقاضا دارند که نقش شاه به نحو محسوسی کاسته شود و یک سلطنت مشروطه با نخست وزیر مستقل از شاه برقرار شود. این گروه از سوی بخش مهمی از طبقه متوسط مدرن پشتیبانی می شود، ولی از داشتن حمایت پیروان متعصب ملاها برخوردار نیست. این ملغمه از مخالفان غیرنظامی از لحاظ اصولی با برنامه شاه درباره مدرنیزه کردن جامعه و اقتصاد ایران مخالفتی ندارد و از هرگونه توسعه آزادی های سیاسی بیشترین استفاده را می برد. بنابراین شاه و حکومت شانس بهتری از سازش با این گروه را دارد تا با هرگونه عنصر


ص: 662





دیگری از مخالفان...» (سند شماره 64) البته مردم ایران خود شاهد اعمال چنین سیاستمدارانی بودند و لازم به توضیح در این مورد نیست، ولی یک سؤال پیش می آید که آیا اینها مگر خواب بودند و مردم را نمی دیدند و صدای مرگ بر شاه مردم را در زیر رگبار مسلسل های شاه نمی شنیدند که با شجاعت تمام! خواستار نقش کاهش یافته تری برای شاه می شدند و لابد وقتی که شاه آمریکایی که برای ادامه سیاست های وابسته اش به اینها دلبسته بود و به اینها مقامی پیشنهاد می کرد، این را دلیل پیروزی خود نیز می دانستند!! سند اخیر مشخص می کند که این سیاستمداران فقط از طرف طبقه متوسط مدرن پشتیبانی می شدند و بین توده مستضعف پشتیبانانی ندارند و تحلیلگران آمریکایی اذعان می دارند که هرچقدر اینها سازمان یافته باشند، نیرویشان از نیروی متکی به مردم کمتر است: «ده ها هزار ملای شیعه هرچند از لحاظ سیاسی خوب سازمان یافته نیستند، تماس مستقیم تر و منظم تری با توده های ایران دارند تا حکومت یا مقامات حزبی...» (سند شماره 64) ولی با این همه پیش بینی یک حکومت مذهبی را نمی کنند: «ما پیش بینی نمی کنیم که یک حکومت تحت کنترل رهبران مذهبی روی کار آید، هرچند احزابی که شالوده مذهبی دارند ممکن است به وجود آید.» بعد از مدتی که شریف امامی یعنی آخرین مهره مؤثر در ادامه سیاست های حقوق بشر آمریکایی نتوانست دردی را دوا کند، مسئله جانشینی شاه توسط بازماندگانش یا یک گروه نظامی یا رژیم دیگر برای آمریکا مطرح می شود. در این زمان می بینیم که برخلاف روش های حقوق بشری آمریکا که موافق راه حل های نظامی نمی باشند، به فکر جانشینی شاه توسط یک رژیم نظامی و اقدامات نظامی دیگر می افتند و به تجزیه و تحلیل روش هایی می پردازند که با استفاده از زور اعتصابیون را به سر کار بازگردانند، یعنی کم کم شاهد کنار رفتن ماسک حقوق بشر از چهره کریه امپریالیسم آمریکا می شویم:


«شما بهترین تجزیه و تحلیل خود را در مورد روش های کوتاه مدت و درازمدتی که در آنها با استفاده از زور اعتصابیون را به سر کارهاشان بازگردانده و تظاهرکنندگان را از خیابان ها دور نگه می دارد برای ما بفرستید.


می توان گفت در کنار چنین سیاستی دربند کشیدن (کنترل) مطبوعات و دانشگاه ها لازم است.» می بینیم که چه ساده از سرکوبی تظاهرکنندگان صحبت کرده و برای گرفتن آزادی هایی (!) که برای دادن آن به شاه فشار وارد می آوردند، نقشه می کشند و دیدیم که چه ساده با همت مردم مسلمان ایران تحت رهبری سازش ناپذیر امام، در اواخر دولت شریف امامی، آمریکا همه رشته هایش را پنبه شده دیده و درمی یابد که در این مملکت دیگر شاه نمی تواند برایش نقشی ایفا کند، زیرا حرف هایش را دیگر کسی باور نمی کند، پس کم کم به فکر تعویض وی می افتد. دولت شریف امامی نیز که با کشتار 17 شهریور خدماتش را شروع کرده بود، با کشتار 13 آبان وظیفه اش به پایان می رسد و آمریکا تن به چیزی می دهد که طبق سیاست حقوق بشر به آن راضی نبود، یعنی دولت نظامی، یا بهتر بگوییم ماهیت واقعی آمریکا روشنتر می شود... لازم به تذکر است که اسناد تحلیلی که در این رابطه در لانه جاسوسی به دست آمده اند، به همین اسناد محدود نمی شود، بخشی از این تحلیل ها که به قبل از 1978 برمی گردد در کتاب شماره 8 آمد و دنباله این اسناد تا تاریخ اول نوامبر 1978 در این کتاب آورده می شود و ادامه این تحلیل ها را تا تاریخ 22 بهمن، پیروزی انقلاب اسلامی ایران و پس از آن تا اشغال لانه جاسوسی را در کتاب های دیگری خواهیم آورد.


لازم به یادآوری است که بخاطر حجم زیاد این کتاب مجموعه آن در دو جلد 12 و 13 به طبع رسیده است.


«دانشجویان مسلمان پیرو خط امام»





منبع: کتاب اسناد لانه جاسوسی - جلد 1 - کتاب 1 - صفحه 658
تصاویر سند