در حال دریافت اطلاعات

لطفا منتظر بمانید!

سند شماره 289

ساختار قدرت در دوره پهلوی

موضوع سند

ساختار قدرت در دوره پهلوی
مشخصات ارسال سند

از: هلمز

گزارش سیاسی

به:

1354-01-15- 1975-04-04

متن سند

تحول اخیر قدرت در ایران

از : سفارت آمریکا در تهران

قسمت A/7

به : وزارت امور خارجه

تاریخ : آوریل 1975 - 4/11/75                              محرمانه

موضوع : تحول اخیر قدرت در ایران

خلاصه : ساخت قدرت در ایران طی دهه اخیر شاهد سلطنتی بوده است که روز به روز محکمتر، مطمئن تر و خودکامه تر شده است. در چند سال اخیر با رشد پیچیدگی امور کشور مراکز محدود قدرت سر برآورده اند که شاه نتوانسته یا نخواسته است کنترل مستمر خود را بر آنها حفظ کند. تجارت عمده و صنعت، یکی از این مراکز است. سیستم سیاست حزبی یکی از مراکز سابق بوده و ارتش یکی از مراکز بالقوه مستقل قدرت می باشد که در ذیل تحت بررسی قرار گرفته اند : اگر این مراکز قدرت رشد خود را همچنان ادامه دهند، پس از غیبت شاه بهر صورت که باشد، سهم به سزایی در حفظ پایداری و آرامش کشور خواهند داشت. اما شاه اخیرا اقدام به کاهش استقلال عملی احزاب از طریق حل کردن آنها در یک جنبش که رهبری آن منقسم و در قبال شاه مسئول است نمود. به میزانی که او قادر به حفظ نظارت دقیق خود بر حزب جدید است. این دستگاه از جوابگویی نیازها و فشارهای احتمالی آینده عاجز خواهد بود.

(پایان خلاصه)


1- شاه و اعمال قدرت

در طول دهه اخیر شاه به یک چهره فوق العاده تبدیل شده است. یک حاکم خشک فداکار و مستبد که معین کننده مسیر کشورش است و برای حصول اطمینان به اینکه کشور حتما همان مسیر را می پیماید در امور دخالت می کند. به مرور تجربه و اعتماد به نفس شاه افزایش یافته است و مشاورین ارشدی چون تیمسار یزدان پناه از صحنه کنار رفته اند، وی نیز کمتر به منظور مشورت در امور سیاسی به دیگران رجوع کرده است. بعضی ناظران تصور کرده اند که او از واقعیت به دور مانده، ولی این طور نیست. او با دقت تمام کانال های متعدد ارتباط مستقیم با خود را، از طریق گروه وسیعی از افراد مقامات حفظ کرده است. از طریق این شبکه شخصی سنتی، اطلاعات بنیادی برای تصمیمات خود فراهم می کند. سیاست شاه این است که به تنهایی تصمیم بگیرد. قسمتی از آن به این دلیل است که کس دیگری با دید وسیع و عمق آگاهی او در داخل صحنه پیدا نمی شود که بتواند به طور مداوم به او اطمینان کند و همچنین به این دلیل که بعید است کسی به استثناء شهبانو، شاهزاده اشرف و وزیر دربار (علم) حاضر باشد به او اقداماتی را پیشنهاد کنند که مطلوب نظرش نباشد یا به او بگویند که تصمیمش جاهلانه بوده است. اینک بیشتر به علت موفقیت سیاستهای شاه همراه با رشد پیچیدگی امور مملکت، یک نفر، هر قدر هم با استعداد، یافت نمی شود که قادر به اتخاذ تمام تصمیماتی که روزانه برای گذراندن امور جامعه لازمند، باشد. به عنوان یک امر لازم به ناچار مراکز محدود قدرت مختلف با منافع متعدد تشکیل شده اند، که خودشان امور روزانه خود را در محدوده فعالیت و چارچوب رهنمودهای سیاسی شاه کنترل می کنند. این گروهها به خاطر توانایی زیاد خود در اعمال سیاستهای داخلی شاه، آزادی عمل محدودی به دست آورده اند که به رواج قدرت یابی از راه اعمال نفوذ منتهی شده است.


این تغییرات در ساخت قدرت داخلی ایران، نتیجه تحول اجتماعی مملکت بوده است. شاه آگاهانه قدرت و نفوذ برای این مراکز معین نکرد؛ اما تا این اواخر هم با توسعه آنها مخالفتی نداشت. در واقع مدتی به نظرمان می رسد که وی تأییدشان هم می کند زیرا فکر می کردیم مقصود او از رشد مراکز مستقل با طرح او برای نقشی هادی تر، خلاصه تر و جداتر برای پادشاهان آینده بود تا امکان رقابتها در سطوح پایین ایجاد شود. ما معتقدیم که این مراکز قدرت رقیبی برای شاه فعلی نیستند. اگر در مورد حزب ایران نوین ممکن است وی احساس تهدید بالقوه کرده باشد در هر حال او می تواند در موارد معین که خودش انتخاب می کند در کار این مراکز دخالت کند؛ اگر چه کنترل کامل و دائم آنها را نمی تواند داشته باشد (حتی قبل از رشد مراکز مستقل قدرت، بوروکراسی سنتا بی عرضه و تنبل ایران سدی عملی برای تسلط دقیق شاه بر اوضاع بود). این گزارش، یکی از مرکز فعلی قدرت یعنی تجارت عمده و صنعت، یکی از مراکز سابق قدرت یعنی سیستم حزبی و یکی از مراکز بالقوه مستقل «قدرت ارتش» را به طور خلاصه تحت بررسی قرار می دهد.




2- مراکز قدرت


الف: تجارت عمده و صنعت

در دهه 1960 یعنی از همان اوان کوشش شاه برای صنعتی کردن ایران، تجارت عمده و صنعت به هزاران طریق از سیاست دولت برای تشویق تکاثر سرمایه های خصوصی نفع می برد. در یک محیط بسته سیاسی به ناچار بسیاری از درخشان ترین و فعال ترین چهره های ایران جلب حوزه اقتصاد شده اند، جایی که ابتکار فردی طبق ارزش های بی سر و ته مانند رشد ملی، اغلب بسیار مورد پسند واقع می شد. این رویه به جایی رسیده است که تجارت عمده و صنعت چنان وسیع و پیچیده شده اند که دولت دیگر قدرت نظارت نزدیک بر اعمال روزانه را از دست داده است و مدیران به تدریج اعمالگر قدرت قابل ملاحظه ای شده اند.


یک نمونه از جریان رشد استقلال این بخش معامله بین لاجوردی و دوپونت به مبلغ 500 میلیون دلار است. این معامله بدون نفوذ دربار یا ارجاع به آن مذاکره و امضاء شده بود. امری که همین چند سال پیش غیر ممکن بود. بعضی تجار با اطمینان به کارمندان سفارت اظهار کرده اند که دیگر لازم نیست یک وزیر یا سناتور آشنا داشته باشی تا کارهایت انجام شود - حالا نام و موقعیت (ثروت) آنها قدرت و وجهه لازم برای انجام شدن امور را دارد. به علاوه زمانی تجارت عمده و صنعت مقادیر متنابهی برای حزب ایران نوین تأمین می کرد و احتمالاً چنین کاری را برای جانشین، حزب رستاخیز ایران نیز انجام خواهد داد. به این ترتیب برای هردو امکان ارتباطات جدید و توسعه بیشتر حوزه فعالیت مستقل پدید خواهد آمد. مهمترین بخش توسعه و رشد اخیر ایران اقتصاد بوده است. چون تجارت عمده و صنعت بزرگترین استفاده ها و منافع را از سیاست های شاه برده اند. به همین دلیل تجارت عمده و صنعت حکم پایه های اساسی در ساختمان رژیم فعلی را داشته اند و اگر چه سعیشان بر این بوده است که از سیاست به مفهوم رسمی آن اجتناب کنند؛ ولی می توان انتظار داشت که آنها به هر رژیم آتی که آرامش و سیاستهای مشابه رژیم حاضر همراه خود بیاورد حمایت عمده مالی بکنند.




ب: سیستم حزبی

حزب ایران نوین یک حزب عمده سیاسی به مفهوم غربی آن نبود و چنین انتظاری هم از او نمی رفت. به هر حال این حزب یک نهاد عظیم با وسعتی بود که به استثنای حزب مطرود توده هرگز در ایران شبیه آن وجود نداشته است. اصولاً جذابیت آن برای اعضایش در آن بود که شخص را به سطح بالا می رساند. اما مهم تر از آن استفاده ای بود که به رهبران آن مخصوصا نخست وزیر هویدا، برای توسعه نفوذ و قدرتشان می رساند. حزب ایران نوین با توجه به تشکیلات سرتاسری، متصل به ساخت های محلی قدرت می باشد و ارتباط آن با تجارت عمده و رابطه نزدیک آن با تشکیلات امنیتی همچنین رابطه با قدرت رهبری، توانایی آن در پر کردن تمام مشاغل برجسته دولتی به وسیله خود اعضای حزب، حائز قدرتی قابل توجه بود. حزب بر سیاست خارجی نفوذ نداشت ولی با اجرای اهداف متعدد خود در دوره قدرت و نقشش به عنوان نگهبان انقلاب شاه و مردم اصول انقلاب را عملی نمود.


اکثرا اعضای صاحب مقام موقعیت خود را مدیون هویدا بودند که طی بیش از ده سال نخست وزیری پایگاه قدرت دهشتناکی برای خود در حزب ساخت، برپایی این پایگاه از زمانی شروع شد که در نشست حزب در ژانویه 1975 وی به عنوان دبیرکلی برگزیده شد. این موضوع در مسافرت های متعدد وی به استانها و تشویق طرح های عمرانی جاری و انتصاب اشخاص جدید و دریافت عریضه از مردم مانند پادشاهان قدیم نمایان می گردد. معروف است که هویدا پادشاهی استبدادی را در ایران بی موقع می داند اما واقعگرا هم هست و با دقت در تجدید قدرتش و چاپلوسی برای داشتن رضایت شاه، روال سیاسی موفقی برای خود دست و پا کرده است. ما علامتی دال بر قصد او به تغییر سیاست خود نیافتیم؛ اما آن طوری که مشهور است ممکن است شاه بر اساس گزارش های عدم کفایت حزب و فساد و احساس اینکه ایران نوین برای ایفای نقش مخالف بیش از حد قوی شده است، ممکن است باعث شده باشند که شاه قضایا را از دید دیگری ببیند.


واضح است که شاه دلایل متعددی برای انحلال سیستم چند حزبی (رجوع به 2069 تهران) که قدرت ایران نوین یکی از آنها بود دارد. ما بعید می دانیم که او هویدا یا ایران نوین را رقیبی برای قدرت پادشاهی خود یافته باشد. اگر چه ممکن است رشد و تسلط فزاینده هویدا و ایران نوین برای او علامت این بوده باشد که حزب می تواند به جای برسد که شاه نتواند آن را کنترل کند و حزب دیگر قادر به اجرای وظیفه ای که او در نظر گرفته بود نباشد. مطمئنا این گونه عنوان ساختن نقش حزب و رهبرش نزد شاه از جانب دشمنان هویدا بوده است و در هر صورت زمانی که شاه احزاب سیاسی را در حد یک حزب منفرد که به ابتکار همایونی تشکیل شده منحل کرد، واضح بود که این نشانه یک بازگشت حداقل در این زمینه به کنترل های سختتر شاهانه و نقض صریح طرح های ظاهری خودش برای دخالت کمتر در مسایل روزانه بوده است.


اگر توسعه ای که برای حزب رستاخیز ایران در نظر گرفته اند حاصل شود، فعالیت های آن ضرورتا از حوزه نظارت دقیق شاه خارج خواهد شد. برای مقابله با این امر شاه عضویت تمام مقامات بالای ایرانی را در آن اجباری کرده است و به این ترتیب وی خود را مطمئن نموده است که برای رقبای خود هم تکلیف تعیین خواهد کرد و هیچ کس هم کنترل حزب را به دست نخواهد آورد. یک حزب بی قابلیت و منقسم نخواهد توانست مانند ایران نوین پایگاه و زمینه قدرتی بعد از شاه داشته باشد. در حقیقت امتحان اینکه حزب رستاخیز بعد از شاه پایدار بماند بسیار کم است.


ارتش را می توان یک مرکز قدرت به هر مفهومی تعریف کرد؛ به هر حال نباید فرض کرد که ارتش مستقل از شاه عمل می کند. البته قوه چنین کاری را دارد ولی واقعیت این است که شاه هم حساسیت زیاد دارد که ارتش رو به رشدش، یعنی تکیه گاه نهایی سلطنت راضی و وفادار باشند. وی آخرین تجهیزات را برای ارتش فراهم می آورد؛ آنها را از مالیات بر درآمد معاف کرده است؛ به میزان 20 درصد حقوقشان را نسبت به کارکنان کشوری افزایش داده است. سعی فراوان دارد که بر وجهه و نقششان بیفزاید و در عین حال به منظور یک اقدام احتیاطی فرماندهی شان را مستقیما نسبت به شخص خود، مسئول قرار داده است. وفاداری نیروهای مسلح شاه را در مواجهه با دردسرها تقویت زیادی نموده است. برای مثال در سال 1963 دستجات ارتش محکم در برابر گروه های تظاهر کننده بر ضد اصلاحات ارضی و شرکت زنان در انتخابات ایستادند.پانزده سال پیش بسیاری از مشاغل دولتی در دست افسران تشویقی یا بازنشسته بود. ولی الآن این طور نیست. خانواده های سطح بالای ایران برخلاف سابق، ارتش را دیگر پله ای برای دست یافتن آنها به مدارج ترقی نمی یابند. بسیاری از جوانان تحصیلکرده خدمت وظیفه سربازی را تنفرآور می دانند و کوشش های فراوان می کنند که از آن اجتناب ورزند که اغلب موفق نمی شوند. ده سال پیش ترفیع تمام افسران از سرهنگ به بالا می بایست با تصویب شخص خود شاه باشد. ترفیعات بر اساس رابطه اعلیحضرت همایونی با آنها بود. این امر باعث ایجاد یک وفاداری شدید شخصی بین افسران نه به دستگاه پادشاهی، بلکه به خود صاحب دستگاه شد. به مرور که ارتش توسعه یافت دیگر امکان نداشت که فقط آنان در رابطه شخصی با شاه ترفیع یابند و حالا تدریجا ترفیع بر اساس آزمایش لیاقت، داده می شود. اگر چه هنوز ترفیع امراء باید با تصویب شاه باشد. همچنان که ماشین نظامی ایران رشد خود را ادامه می دهد و تجهیزات پیشرفته ای به دست می آورد، احتمال می رود ایران مجبور شود به تحصیلات و قابلیت یادگیری لازم برای عمل با این تجهیزات بیشتر از مصالح امنیتی ارج گذارد. اگر چه مخالفین سرسخت حکومت فعلی بین دانشجویان و نخبگان تحصیلکرده، پیدا می شوند، این احتیاج و رقابت بین ارتش و بخش خصوصی برای جذب استعدادها شتاب بیشتر خواهد یافت و جریان استخدام جوانان قابل آموزش، از خانواده های کم درآمد و اغلب دهاتی که احتمال پیشرفتشان از طرق معمول و غیر لشکری کم هست و خود و اقوامشان هم کمترین بهره را از اصلاحات شاه برده اند، خواهد بود. ابتدا این طور به ذهن می رسد که این استخدام شدگان طبقه پائین به سبب بهبود و پیشرفت این موقعیت خود که بدون انقلاب شاه و ملت برایشان امکان پذیر نبود، همواره سپاسگزار خواهند بود. اما وضعیت های مشابه در دیگر کشورهای در حال رشد چنین نتیجه ای به بار نیاورده است. ما معتقدیم که این باعث ایجاد چند دستگی قابل توجهی میان افسران خواهد شد. آنها عموما به دستگاه پادشاهی وفادارند، ولی دیگر عمده وفاداری را منحصر به شخص پادشاه فعلی نمی دانند. به علاوه یک گروه کوچکتر هم معتقدند که خود پادشاهی هم با زمان نمی سازد، ولی در حال حاضر برای ایران چاره قابل اجرایی غیر از آن یافت نمی شود و ما تأکید می کنیم که این معنایش عدم وفاداری ارتش در ایران نیست. به عکس به اعتقاد ما ارتش در مواجهه با هر رقیب حکومت - غیر از شاید یکی از خودشان - بشدت جانب سلطنت را خواهد گرفت. معنای اصلی منظور ما این است که دیگر سیستم سنتی نظارت و تشویق شخصی از بالا برای ساخت ارتش ایران که روز به روز پیچیده تر و پیشرفته تر  می شود قدیمی شده است و می شود. اگر این جریان ادامه یابد تمایل ارتش به استقلال بیشتر در عمل افزایش خواهد یافت، مخصوصا اگر وضع نامعینی مثل مردن شاه در زمان صغارت ولیعهد پیش آید.




3- نتیجه گیری

ما این تحولات ساخت قدرت ایران را، به استثنای ایجاد سیستم تک حزبی برای منافع ایالات متحده مفید می دانیم. تا زمانی که شاه زنده است احتمالاً آن مراکز قدرت نقش هایی در تبعیت از شاه ایفاء خواهند کرد و به محض اینکه او بالاخره بمیرد و شاه جدید و تازه کار ظرفیت بی چون و چرای پدرش را برای دخالت در امور نداشته باشد، حوزه عمل این مراکز قدرت احتمالاً افزایش چشمگیری خواهد یافت و خصوصا حالا که قبل از مردن شاه مقداری استقلال عمل هم داشته اند، این امر بیشتر صادق است.


اکثر ایرانیان با مقاصدی که شاه برای ایران معین کرده است، موافقت دارند. مگر بعضی ها که به روش های او خرده می گیرند. مراکز قدرت هم که در این گزارش معرفی شده اند بیش از همه از سیاست های او بهره برده اند. مراکز قدرت یاد شده جز حزب رستاخیز که ممکن است آن را استثناء کنیم، منافعشان در وضع موجود است و احتمالاً این توانایی را دارند که در دوران انتقالی تحویل سلطنت به جانشین جدید کمکی برای حفظ ثبات باشند. از این نظر ایجاد حزب رستاخیز یک اقدام قهقرایی خواهد بود. زیرا این ارگان سیاسی جدید حزبی است بی کفایت، بارکش که جثه بزرگش تجزیه شده و استقلالش هم از حزب ایران نوین کمتر است. بنا بر این محتمل نیست موقعی که محمدرضا پهلوی دیگر رفته است بتواند پایه محکمی برای ثبات محسوب شود. در هر صورت حالا که شاه برنامه اش را برای کناره گیری از سلطنت به نفع فرزند خود اعلام کرده است و جایگزینی رضا پهلوی بعد از او به توافق رسیده است، ادامه سر برآوردن بناهای نیمه مستقل قدرت می تواند، حداقل چاره ای برای تضمین ثبات در مرحله انتقال جانشین یک حاکم مستبد باشد.


هلمز








منبع: اسناد لانه جاسوسی(کتاب تشریح وضع کلی ایران) - جلد 1 - کتاب 1 - صفحه
تصاویر سند

    مکان یافت نشد!

    زمان یافت نشد!

    اتفاق و وقایعی یافت نشد!

    تجهیزات یافت نشد!

    قرارداد یافت نشد!

    سایر کلمات یافت نشد!