Note
37
جمعی از نویسندگان
واقعیت آن است که ساواک به عنوان مؤثرترین ابزار حکومت پهلوی برای ایجاد اختناق در کشور به شکل عجیبی مبتنی بر ارعاب بوده و همواره به جای طرح نقشههای دقیق و اساسی برای مبارزه با خرابکاری و فعالیتهای ضد حکومت، به یک رشته اعمال خشونتآمیز و وحشیانه و ایجاد مزاحمتهای بیمورد و نابجا برای طبقات مختلف مردم پرداخته است. در بخشهایی از مکاتبه فوری و محرمانه سفیر آمریکا در تهران با وزارت امور خارجه کشورش به اظهار نظر جمشید هرمز، رئیس سابق فدراسیون دانشجویان ایران در اتریش اینگونه اشاره شده است: «جمشید هرمز، معمار تحصیل کرده اتریش، رئیس فدراسیون دانشجویان ایرانی ضد شاه در دوران دانشجویی خود در وین بوده است. او هنگامی که در میتینگی از فدراسیون جهانی دانشجویان دانشگاهها در آلمان شرقی شرکت کرده بود، به وسیله ساواک شناسایی شد و در سال 1971 هنگامی که به ایران بازگشت دستگیر شد. هر چند هرمز مدعی است که عضویت در فدراسیون در آن زمان غیرقانونی نبود. بنا به اظهارات هرمز از او بازپرسی شد و تحت شکنجه قرارگرفت. از جمله او را از یک پلکان به پایین پرتاب کردند که سبب شد بعداً تحت عمل جراحی دیسک قرار گیرد. به مدت 14 ماه در زندان انفرادی نگهداری میشد؛ بدون اینکه هیچ گونه اتهامی به او وارد شده باشد. پس از 18 ماه زندان او را به محاکمه احضارکردند و آن هم پس از اخطار 20 دقیقهای به او و بدون هیچ تدارک قبلی، او مقصر شناخته شده و به 19 ماه زندان محکوم شد که 18 ماه آن را گذرانده بود.»[1]
اسناد لانه جاسوسی نمونههایی از جنایات ساواک را نیز در گزارشهای خود آورده است:
یکی از این اسناد تصریح دارد که موارد متعدد نقض حقوق بشر در زندانهای ساواک مورد انتقاد محافل بینالمللی قرار داشته است. در این سند مواردی که از آنها شدیداً انتقاد به عمل آمده چنین ذکر شده است:
«تعداد مردمی که در رابطه با وقایع مربوط به سازمان امنیت دستگیر میشوند، افرادی که ماههای زیادی بدون داشتن اتهامات قانونی و بدون داشتن دسترسی به وکیل متهم میشوند، در اسارت گرفتن تعداد نامحدودی از زندانیان سیاسی، به کاربردن شکنجه و دیگر تهدیدات علیه متهمان، محاکمه همه متهمان در دادگاههای نظامی در پشت درهای بسته و بدون مشورت کافی، محدود بودن حقوق برگشتی متهمین از جانب ساواک و تصمیمات دادگاه...»[2]
اسناد لانه جاسوسی گاه پرده از بعضی شکنجههایی که در مورد متهمان اعمال میشود نیز برداشتهاند. مثلاً یک سند به تاریخ ۱۹ بهمن ۱۳۵۷ با اشاره به پیشینه مبارزات آیتالله سیدمحمود طالقانی راجع به نوع رفتار ساواک در زندان علیه وی چنین نوشته است:
«شکنجههای طالقانی عبارت بودند از: اجبار در مشاهده شکنجه شدن دخترش، ادرار کردن مأموران ساواک بر روی وی در هنگام نماز خواندن (یکی از منابع گفت شخص ثابتی این کار را میکرد)، اجبار به شنیدن نالههای جوانانی که در سلولهای مجاور ایشان شکنجه میشدند.»[3]
یکی از ابعاد جنایات ساواک، خطاهای این سازمان در یافتن متهمین و کشته شدن افراد بیگناه است:
«ساواک در یک یورش به تروریستها خانهای را اشتباهی محاصره کرد و بهطور نسبتاً بد و وحشیانه به طرف خانه آتش گشود و همه ساکنان را کشت. اما پس از آن تروریستها از یک ساختمان دیگر در نزدیکی خانه ظاهر شدند و در یک تیراندازی تمام عیار با نیروهای امنیتی که منجر به مرگ تمام تروریستها و دو یا سه مأمور ساواک شد، درگیر شدند. این واقعه اشتباهی بزرگ در شناسایی است که منجر به مرگ غیرضروری چندین غیرنظامی شد.»[4]
سند گزارش محرمانه ارسال شده به واشنگتن در آوریل 1979 نیز مؤید این مطلب است که ساواک تا چه اندازه بی رحم بوده است: «یزدی برای بازگویی مطالب خیلی آماده بود. او گفت مسائل را درک میکند. در این لحظه به طرف میز خود رفت و پروندهای بیرون کشید که شامل 50 تا 60 ورق با عکسهای الصاق شده بود. یزدی گفت که اینها پروندههای ساواک است که در اثر انقلاب به دست آمده است و نتایج قبل و بعد از شکنجه افراد زیادی را نشان میدهد. او گفت اینها تشریحی است که چرا دولت در منع انقلابیون از کشتن مقامات رژیم سابق در خیابانها، دچار مشکل است.»[5]
گزارشگر نظر خود را پس از دیدن عکسها در قالب این جمله بیان میکند: «عکسها که به نظر معتبر بودند، یکسری مدارک وحشتناک بودند که نشانگر بدنهای شکنجه شده و تکه تکه شده بودند.»[6]
چنین سندهایی مهر تأییدی است بر هر آنچه در خصوص اختناق، شکنجه و سرکوب در حکومت پهلوی، تاکنون گفته و نوشته شده است. گزارش گفتوگوی سولیوان، سفیر آمریکا در ملاقات با حاج علی اصغر کاشانی، یک بازاری ذینفوذ که به شکل فوری و سری به آمریکا مخابره شده هم مؤید همین مطلب است. در بخشی از این گزارش آمده است: «او حادثهای را که در قزوین اتفاق افتاده بود نقل کرد که در آن یک کودک در زیر زنجیرهای تانک له شده بود و مادر کودک هنگامی که برای نجات او میشتافت به ضرب گلوله از پای درآمد. او همچنین مراسم تشییع جنازه سه جوان ایرانی را در روز دوم ژانویه در بهشت زهرا که خود او در آن حضور داشت تشریح کرد. این سه جوان ایرانی از قرار معلوم به طوری که گفته میشود روز سی دسامبر زیر شکنجه در زندان اوین مرده بودند. اجساد این سه جوان بدون آنکه پوشانده شده باشند، بر روی تابوتها بر در گورستانها گردانده میشد تا جمعیت مشاهده کند که چگونه بدن آنها سوزانده شده وناخنهای انگشتان آنها کنده شده بود.»[7]
سولیوان در این بخش از گزارش مینویسد: «کاشانی واقعاً سخت برآشفته بود. یکی از این روزها مأمور سفارت انتظار دارد شاهد آن باشد که دهان او از خشم کف کند.»[8] و بعد ادامه میدهد: «متأسفانه صدای این بازاری منعکس کننده احساسات بخشهای رو به افزایش جمعیت ایران است. سفارت هر روز در معرض دریافت تقاضاها و توصیه در اینباره است که ما کاری درباره شاه انجام دهیم. زیرا شاه آمریکاییان را مانند یک لنگر به پایین میکشاند... سولیوان.»[9]
یادداشت مکالمه محرمانه دیدار جرج لامبراکیس، مشاور امور سیاسی سفارت آمریکا و رحمتالله مقدم مراغهای که در ژانویه 1978 در خانه مقدم برگزار شد، سند دیگری است از نارضایتی مردم نسبت به وجود اختناق و شکنجه در دوره پهلوی که در ادامه به بخشهایی از آن اشاره خواهد شد: «او تلفنی از من دعوت به ناهار در منزل خود برای روز 18 ژانویه کرد. ما به تنهایی ناهار خوردیم و او آزادانه بیشتر به زبان انگلیسی صحبت کرد... آقای مقدم... فرزند یک افسر ارشد در گارد شاه قاجار است و خود تا سال 1955 افسرحرفهای بوده است. تحصیلات او در رشته مهندسی ظاهراً در فرانسه صورت گرفته است، زیرا فرانسه به نظر میرسد زبان اول خارجی او باشد. او ارتش را ترک کرد تا شرکت مهندسی مشاور خود را تحت نام خدمات ایران زمین تأسیس کند. او در مجلس به عنوان نمایندهای از آذربایجان خدمت کرد[10] ... مقدم تأکید کرد که او به خوبی درک میکند که چرا جوانان باید در عکسالعمل خود نسبت به رژیم به تروریسم متوسل شوند، این نکته را از چندین زاویه از جمله خشونت پلیس و اعمال شکنجه مورد بحث قرار داد. او به عنوان یک نمونه بارز، داستان دختر چهارده سالهای را تعریف کرد که حدود سه سال قبل هنگامی که مقالهای علیه شاه و انقلاب سفید در یک کلاس انشا نوشته بود و به وسیله معلمش لو رفته بود، بازداشت شده است. برادر او (که ظاهراً یک تروریست بوده است) قبلاً به وسیله پلیس امنیتی به قتل رسیده بود. پلیس در حالی که میکوشید برادر او را دستگیر کند، پدر و مادر و آنگاه برادر دیگر و خواهر دیگر را دستگیر کرده بود. یک خواهر بزرگتر دیگر نیز در زندان وضع حمل کرده بود. مقدم با مادر ملاقات کرد و اعتقاد داشت که داستان حقیقت دارد. او میتوانست وضع دختر چهارده ساله را درک کند و معتقد بود که زندانی کردن او کار غیر انسانی بوده است...»[11]
علاوه بر برخی اسناد که اعمال شکنجههای گوناگون در کمیته مشترک ضد خرابکاری را اثبات میکند، در بیان خاطرات دهها نفر از زندانیان سیاسی پیش از انقلاب و نیز خاطرات و اعترافات مشهورترین شکنجهگران،گوشههایی از رفتار ساواک با مخالفان حکومت پهلوی آشکار میگردد.
ساواک با همه این جنایت ها کاملا با شاه هماهنگ بود و تمامی تصمیمات ساواک زیر نظر محمدرضا اتخاذ می شد و بین شاه و رئیس ساواک خط تلفن مستقیم وجود داشت. در یکی از اسناد به تاریخ 31 تیر 1355 تحتِ عنوان «جزئیات بیشتری راجع به ساواک»، چنین میخوانیم: «نعمتالله نصیری رئیس ساواک گرچه عنوان معاون نخستوزیر را دارد ولی مستقیماً به شاه گزارش میدهد... او برای پروژههایی که شاه تعیین کند بودجه نامحدودی دارد... نصیری از معدود افرادی است که به شاه دسترسی فوری دارد و دارای نفوذ زیادی در بیشتر تصمیمگیریهاست.»[12]
پرویز ثابتی معاون نصیری و رئیس اداره سوم ساواک نیز از دیگر چهرههای بدنام ساواک بود. وی گرچه ریاست اداره امنیت داخلی (اداره سوم ساواک) را بر عهده داشت ولی عملاً همه کاره بود. حسین فردوست برای اداره این سازمان، با او در ارتباط دائمی بود و محمدرضا پهلوی خط مستقیم تماس با او دایر کرده بود و در سازمان ساواک به وی اعتمادی فوقالعاده داشت.
[1] - اسناد لانه جاسوسی آمریکا: کتاب سوم، ص 326، سند شماره 42: اول ژانویه 1979 – 11 دی 1357
[2] - همان، کتاب اول، ص ۴۳۲، مبحث مربوط به «رعایت حقوق بشر».
[3] - همان، کتاب دهم، ص 74 (سند شماره 49).
[4] - همان، کتاب اول، ص ۶۳۵ (سند شماره 8).
[5] - همان، کتاب چهارم، ص 248، سند شماره 9: 12 آوریل 1979 - 23 فروردین 1358
[6] -همان
[7] - همان، صص 329 و 330، سند شماره 45: 3 ژانویه 1979 - 13 دی 1357
[8] -همان
[9] -همان
[10] - اسناد لانه جاسوسی آمریکا: کتاب سوم، ص 196، سند شماره 5: 18 ژانویه 1978 - 28 دی 1356
[11] - همان ص 199
[12] - همان، کتاب اول، ص 273 - 274، مبحث: «بخش سیاسی استمپل».