InternationalDocument
43963
متن سند
واشنگتن، 24 ژانویه 1980
موضوع:
ایران
ما درحال آمادهساختن یک شرایط جدید در روابط با ایران هستیم، برههای که باید با برخی انتخابهای اساسی مواجه شویم. مخمصۀ اصلی پیش روی ما را اینگونه میتوان تشریح کرد:
- با توجه به اینکه تهدید ایران ازسوی شوروی روزبهروز شدیدتر میشود (و با توجه به سطح جدید ارتباطی ما در این منطقه)، منفعت ما بیشتر در حفظ هر حکومت ضدکمونیستی در تهران است و در آینده، شاهد گرایشی روزافزون برای برقراری یک رابطۀ مشترک با حکومت خمینی پساز انتخاب رئیسجمهور جدید خواهیم بود؛
- آنچه حضور کنونی رژیم خمینی سبب میشود عبارت است از فروپاشی مستمر جامعه، خطر جنگ داخلی و خطر واقعی که جناح چپ از نقاط ضعف رهبری کنونی برای تقویت جایگاه خود با هدف سرنگونی از داخل استفاده خواهد کرد. سؤالاتی را که باید در مقطع کنونی از خود بپرسیم، عبارتاند از:
1. آیا حکومت خمینی قابل نجاتدادن است؟ آیا این رژیم، در طول زمان میتواند به دولتی تبدیل شود که بتواند حتی پایینترین سطح از پایداری داخلی و توانایی دفاعی را فراهم آورد؟
2. آیا خطر تسخیر قدرت توسط کمونیستها در ایران، بزرگتر از یک مداخلۀ واقعی ازسوی شوروی است یا خطر بزرگتر، رشد قدرت چپها در داخل است؟
3. ما چگونه میتوانیم همزمان برای آزادی گروگانها تلاش کنیم؟ از تشکیل یک حکومت ضدکمونیستی حمایت به عمل آوریم؟ و توانایی ایران را برای مقابله با مداخلۀ احتمالی شوروی تقویت نماییم؟
به نظر من، رژیم کنونی ایران بهشکلی خطرناک به فروپاشی کامل نزدیک شده است. خمینی به یک نگرش غیرواقعی از یک جامعۀ اسلامی محض پایبند بود، ولی امور تشکیلاتی را به خدا سپرده است. او مسن است، ازنظر جسمانی وضعیت مناسبی ندارد و کاملاً بدون حس مدیریت امور است؛ چه برسد به یک کشور بزرگ.
مردم ایران بهخاطر سرنگونی شاه، از رهبری او خوشحال شدند، ولی اساساً با نگرش او موافق نیستند. با مرور زمان، شکاف بین تصویر او و واقعیت آشوب دولتی، روزبهروز آشکارتر میگردد و حمایت از او نیز درحال افول است. بستری او در بیمارستان، حسی از تردید را پرورش میدهد. این کار به همه امکان مرگ وی و نبود ساختار لازم برای ادامۀ روند امور درصورت ناتوانیاش را یادآوری خواهد کرد.
روند یافتن جایگزین برای رهبری خمینی، ازقبل آغاز شده و روزبهروز به سرعت آن افزوده میشود. کردها با او سازش نخواهند کرد. آنها یاد گرفتهاند که نمیتوانند به او اعتماد کنند و بهصورت طبیعی تمایل دارند تا با استفاده از چنین فرصتهایی اهداف ملیگرایانۀ خود را محقق سازند.
آذربایجان در سطحی از جوشش بود و با آشوب همهجانبه فاصلهای ندارد. تنها تردید دربارۀ جایگاه شریعتمداری است ـ و این احتمال که او آسیب ببیند ـ که آنها را حتی از اقدام برای مخالفت علنیتر بازمیدارد. خمینی خواستههای آنها را با زور و تحقیر پاسخ داده است. آنها به صف حامیان او نمیپیوندند. سایر قبایل قشقایی، بلوچی و اعراب خوزستان وقتی ضعف را ببینند، تصدیق میکنند و مخالفت آشکار آنها با حکومت مرکزی بهترین شاهد برای این است که آنها چه چشماندازی را برای رژیم کنونی در نظر دارند.
خود حکومت، مجموعهای از افراد درجه دو، رشوهخوار، تشنۀ قدرت، خودمحور، بیتجربه و بدنام است. هیچ ایده یا ذهنیت خوبی وجود ندارد. رقابت برای قدرت که در ابتدا در زیر یک اتحاد تصنعی پنهان بود، اکنون در جامعه بروز و ظهور پیدا کرده است.
یکی از شایعات موجود در تهران این است که گروه ترور فرقان[2] اصلاً وجود خارجی ندارد. این گروه ساختۀ ملّاهای حاکم است که اهداف ترور سیاسی آنها را دنبال میکنند. امروز هیچکس در تهران باور ندارد که آیتالله طالقانی به مرگ طبیعی از دنیا رفته است، بلکه این اعتقاد وجود دارد که او رقیبی مهم برای خمینی بوده است؛ بنابراین بهشکلی خاموش کنار زده شد. این واقعیت که این شایعات صحت دارند، شاهدی حتمی بر زوال طبقۀ حاکم انقلابی است.
مردم حکومت ملّاها را دیدهاند و از آن انزجار دارند. شایعه شده است که داماد خمینی مبالغ هنگفتی پول را به حسابهایی در سوئیس منتقل میکند. سطح رشوه و فساد از پایینترین (جایی که ملّاهای محلی و اعضای کمیتۀ خودرو، لوازم منزل و حسابهای بانکی مخالفین خود را به «عاریت» میگیرند) تا بالاترین سطوح، وجود دارد. هیچچیزی در عملکرد رژیم کنونی حاکی از امید به آینده نیست.
خمینی بر حفظ تمام قدرت در خود اصرار دارد. او اظهارنظر میکند و انتظار دارد که آنها براساس بینش خودش پیاده شوند. وقتی اوضاع به هم میریزد، او افرادی را که بیشترین دخالت را داشتهاند ـ یا آنهایی که اطرافیانش مشخص میکنند ـ اخراج میکند؛ درنتیجه، همه از قبول مسئولیت شانه خالی میکنند و همۀ «مسئولان» دولتی و شورای انقلاب، تمامی ساعات کاری خود (و احتمالاً کابوسهای شبانهشان) را به تفکر دربارۀ چگونگی حفظ حمایت شخص خمینی میگذرانند. این بهترین انتظاری است که ما میتوانیم در دوران حیات خمینی در نظر بگیریم. اگر او بمیرد، به نقطۀ اول بازمیگردیم و هرکس باید به فکر خودش باشد.
در این زمان، جناح چپ مشغول سازماندهی است. حزب توده انتظار فروپاشی قریبالوقوع خمینی را میکشد و خود را در موقعیتی قرار میدهد که تاحدّامکان از این شرایط بهره ببرد. اگر آشوب کنونی ادامه پیدا کند، چپگراها به خودشیرینی برای خمینی بهعنوان یکی از معدود پایگاههای حمایت، ادامه خواهند داد و او مجبور خواهد شد تا بیشتر و بیشتر بر آنها تکیه کند.
انتخابات ریاستجمهوری احتمالاً تغییر کمی ایجاد میکند، انتخابات توسط بخش عظیمی از جمعیت تحریم خواهد شد و مابقی نیز متناسب با نامزدها دچار چنددستگی میشوند. هر رئیسجمهوری حتی اگر توسط اکثریت مردم انتخاب شود، خود را در همان جایگاهی که بازرگانِ نگونبخت داشت، خواهد یافت ـ و سرنوشت رئیسجمهور جدید احتمالاً نیز همین خواهد بود. خمینی اجازۀ استقلال واقعی را نخواهد داد؛ بنابراین رئیسجمهور جدید یا باید صرفاً صحّهگذار باشد و یا برای ایجاد یک پایگاه قدرت مستقل، تلاش کند؛ حالت دوم محتملتر است، ولی خطر (سیاسی و...) نیز دارد.
تهدید فروپاشی داخلی و ظهور جناح چپ بهعنوان قدرت مسلط، من را بیشتر از مداخلۀ نظامی احتمالی و قریبالوقوع شوروی نگران میکند. هرگونه طولانیشدن رژیم روبهزوال خمینی، تنها این خطر را افزایش میدهد. هدف ما باید تسهیل سقوط حاکمیت کنونی باشد. نیازی نیست که در عمل کار زیادی انجام بدهیم؛ چراکه خودش درحال سقوط است، ولی ما باید نسبتبه برداشتن گامهای تاکتیکی هوشیار باشیم؛ با توجه به حملۀ شوروی که بهشکلی ساختگی، روح تازهای به رهبری کنونی دمیده است و به مردم ایران این تصور غلط را میدهد که ممکن است به این آسانی که به نظر میرسد، نباشد.
آنها بهخاطر تحریمها دچار مشکل هستند. ما باید از این سلاح استفاده کنیم و آن را با نوعی تبلیغات تقویت کنیم. این کار به اعتبار ملّاها آسیب میزند و بر آنها فشار وارد میکند، بهشکلی که آن را در حمایت از مردمی که دارند حس میکنند.
ما باید همچنان به ارتباط خود با گروههای مخالف ادامه بدهیم. هدف باید تشویق این گروهها که دارای نفوذ واقعی هستند، باشد؛ بهویژه آنهایی که در آذربایجان حضور دارند و بین تهران و شوروی قرار میگیرند و نیز آنهایی که از قدرت انسانی، استعداد و عزم سیاسی برای فراهمساختن یک رژیم جایگزین برخوردار هستند. آنها همچنین یک دارایی باارزش دینی در شریعتمداری و نیز شبکهای از آذریها، در مناصب کلیدی کشور ازجمله پستهای نظامی در اختیار دارند.
ما نباید خودمان را فریب بدهیم که میتوانیم یک کودتای براندازی را طرحریزی کنیم. این کار هم غیرمنطقی است و هم تاریخ نشان داده که احمقانه است؛ ولی میتوانیم بهشکلی مخفیانه، سطحی از همکاری را میان گروههای کلیدی مختلف ایجاد نماییم و به آنها در ارتباطگیری باهم کمک کنیم.
ما همچنین میتوانیم به ترویج دیدگاههای سیاسی کمک کنیم که به ایران چیزی بیشتر از تکریم شخصیت، نوید میدهند. برنامه کجاست؟ چه کسی دارای یک ایدۀ سیاسی است که فراتر از صرف انتخاب فرد در مناصب حکومتی میرود؟ اگر چنین افراد یا ایدههایی وجود دارند، ما باید مطمئن شویم که آنها بیشترین سطح از انتشار و علنیشدن را پیدا میکنند.
ما باید جایگزینی برای جناح چپ پیدا کنیم. روشن است که نمیتوانیم خودمان این کار را انجام بدهیم، ولی ایرانیهای بیشتر و بیشتری دقیقاً همین فکر را دارند و ما نیز تاحدی میتوانیم که ازطریق تبلیغات و حمایت گزینشی، این نگرش را تقویت کنیم. اگرچه این کار یک راهبرد بلندمدت به نظر میآید، ولی درواقع اگر رژیم کنونی سرنگون شود، سریعتر از آنچه فکر میکنیم پیش خواهد رفت. حداقلش این است که پذیرش آشکار این موضوع بهعنوان یک هدف سیاسی، به نگرش ما نسبتبه آیندۀ ایران ساختار میبخشد.
[1]. Carter Library, National Security Affairs, Brzezinski Material, Country File, Box 30, Iran 1/11/80–1/31/80.
سرّی.
[2]. این گروه که ادعا شده است که افراطی و مسئول ترور است، از دیدگاههای علی شریعتی پیروی میکند. براساس گزارشها، رهبر آن یعنی اکبر گودرزی در 8 ژانویه دستگیر شد.
Report by UN High Commissioner for Refugees, February 1, 1999; www.unhcr.org.
زمان یافت نشد!
اتفاق و وقایعی یافت نشد!
تجهیزات یافت نشد!
قرارداد یافت نشد!