Post
9772
از:
متفرقه
به:
متن سند
الف - کارکنان بی ملاحظه ایرانیان همواره سنت دیوانسالاری را با خود داشته اند. به هر حال تحت حکومت پهلوی شیوه های امروزی اعمال شده است. و دیوانسالارهای جدید دیگر معلومات خود را از دست نویس هایی که نسل به نسل طریقه تدبیر امور را می آموختند، فرا نمی گیرند. حک صور جدید مدیریت، بر ساخت دیوانسالاری سنتی همواره موفقیت کامل را در بر نداشته است. در اقتصادی که ابهام آینده امری عادی است، خدمت دولتی شغل نسبتا مطمئنی محسوب می شود و به آن به دیده فرصتی جهت گرد آوردن بخشش هایی برای بهبود حقوق غالبا ناچیز خود نگریسته می شود. در این شرایط به اشخاصی که توقع خدمتی از جانب دیوانسالاری را دارند توصیه شده است، که «حق الزحمه» بپردازند تا تضمین شود که با این کار دانش و لیاقت یک مقام رسمی بی ارج نمی ماند. در یک سطح خیلی بالاتری، این سیستم منشأ آن نوع فسادی شد که غالبا هدف خشم شاه قرار می گیرد. عمدتا به این سبب که استفاده از وجوهات دولت را در بر می گیرد. امروزه از هر زمان دیگری پول بیشتر و در دست های بیشتری جریان دارد و در مقایسه فرصت های سوء استفاده پرمنفعت تر است. علیرغم فعالیت های ضربتی گاه و بیگاه شاه، اختلاس سرتاسر سیستم را فرا گرفته است.
ب - کابینه
در رأس این دیوانسالاری کابینه قرار دارد. در حال حاضر کسانی که شاه آنها را برای کابینه انتخاب می کند در مجلس مورد تردید قرار نمی گیرند و اگر وزیری رأی عدم اعتماد گرفت بدان جهت خواهد بود که شاه آن را خواسته است. در دهه گذشته گرد آوردن گروهی که صلاحیت فنی و وفاداری به شاه را تلفیقا داشته باشند، برای او کار آسانی نبوده است. می توان برای یک بحث خوب این مسئله را عنوان کرد که تسلط شاه فقط موقعی می تواند استقرار یابد که نسل قدیم از بین بروید و نسل جوانتر، با تحصیلات بهتر به بلوغ رسیده باشد. نسل قدیم از طریق موقعیت سیاسی می خواست قدرت شخصی و وجهه عمومی کسب کند. به نظر می رسد که نسل فعلی همان مقاصد را از طریق لیاقت فنی و با احتراز از اقدام بی ثمر به یافتن نفوذ سیاسی در سطح مملکت، جستجو می کند:
کابینه فعلی را می توان خلف مستقیم دوره ای دانست که توسط وزیر سابق کابینه، حسنعلی منصور در 1959 تأسیس شد. در عرض دو سال، دوره منصور با عنوان «مرکز ترقی» رسمیت یافت و آرمانش انجام تحقیقات درباره مسایل اجتماعی و اقتصادی ایران بود. آن مرکز با جذب حدود 200 مهندس، استاد و کارمند دولت که در گروه سنی 35 تا 50 سال جای می گرفتند و اکثرا تحصیل کرده خارج و از خانواده های مرفه بودند، خود را توسعه داد، و آینده گروه به وسیله شاه تأمین شده بود. او ظاهرا این گروه را دارای صلاحیت و انعطاف کافی برای تأمین مقصود خود به عنوان وسیله ای سیاسی تشخیص داد. دو حزب سیاسی که وی بر پا داشته بود از فرط لاقیدی بی ثمر شده بودند و وی شدیدا به وسیله دیگری برای پیشبرد برنامه های جدیدی که شروع کرده بود احتیاج داشت. از اواسط 1963، شاه آشکار ساخت که از «مرکز مترقی» حمایت می کند. در دسامبر 1963، زمانی که «مرکز مترقی» خود را به حزب ایران نوین تبدیل کرد، هیچ کس خیلی متعجب نشد.
شاه در انتصابات و تغییرات کابینه عنصر فعالی است. دلایل تغییرات همیشه واضح نیستند. بعضی به جهت عدم لیاقت یا ضعف سلامت است، اما بقیه منعکس کننده توجه شاه به آنهایی است که به دنبال پی ریزی بنای قدرت می باشند و ممکن است بیش از حد نفوذ یابند. با اینکه در جهت تدبیر وی به حفظ اختلاف بین اعضای کابینه است، تا از ائتلاف های خطرناک جلوگیری کند. بعضی از تغییرات هم تعارضات شخصی و مرافعات داخل حزب ایران نوین را نشان می دهند.
ج - نگاهی به اوضاع مجلس های اخیر ایران:
در 17 سپتامبر 1963 بیست و یکمین دوره انتخابات مجلسین انجام شد. انتخابات چند تن از وکلایی که مناسب مجلسین نبودند، توسط دولت انجام شد. کنسول آمریکا در اصفهان گزارشی از ناحیه خود در مورد این اشخاص فرستاده است. یکی از کاندیداها قبل از برگزاری انتخابات مرده است و دیگری انتخابش خیلی مضحک بوده است. او یک کشاورز و شیرینی ساز بوده است که او را عوض کردند. یکی دیگر افکار کمونیستی داشت و سایر تغییرات روشن نبود، که برای چه بوده است.
شاه سال 1975 را برای یک تغییر بزرگ در نوع سیاستش انتخاب کرد. همان گونه که بیست و یکمین دوره مجلس را شاه با یک ساخت جدید سیاسی آغاز کرده بود (برنامه های جدیدی به مجلس عرضه کرد) بیست و چهارمین دوره مجلس را هم با شکل دادن یک حزب جدید یعنی حزب رستاخیز ملت ایران، شروع کرد. انتخابات بیست و چهارمین دوره مجلس چهره های جدیدی را که از حزب جدید و رفراندم شاه پشتیبانی می کردند، وارد مجلس کرد. شاه با این کار قدرت مستقلی را که مربوط به فرد فرد نمایندگان در رأس این دیوانسالاری کابینه قرار دارد. در حال حاضر کسانی که شاه آنها را برای کابینه انتخاب می کند در مجلس مورد تردید قرار نمی گیرند و اگر وزیری رأی عدم اعتماد گرفت بدان جهت خواهد بود که شاه آن را خواسته است. در دهه گذشته گرد آوردن گروهی که صلاحیت فنی و وفاداری به شاه را تلفیقا داشته باشند، برای او کار آسانی نبوده است. می توان برای یک بحث خوب این مسئله را عنوان کرد که تسلط شاه فقط موقعی می تواند استقرار یابد که نسل قدیم از بین بروید و نسل جوانتر، با تحصیلات بهتر به بلوغ رسیده باشد. نسل قدیم از طریق موقعیت سیاسی می خواست قدرت شخصی و وجهه عمومی کسب کند. به نظر می رسد که نسل فعلی همان مقاصد را از طریق لیاقت فنی و با احتراز از اقدام بی ثمر به یافتن نفوذ سیاسی در سطح مملکت، جستجو می کند:
انتخابات حقیقی یا ساختگی؟ انتخابات ایران تقریبا همیشه با تقلب و فریب همراه بوده است که این نوع ریاکاری حداقل تا زمانی که محمدرضا در سال 1960 بر ایران مسلط گشت، دارای شکل ثابتی نبوده است. در هر حوزه انتخاباتی نمایندگان از پرقدرت ترین افرادی که در ناحیه بودند انتخاب می شدند، که این می توانست شامل مالکین بزرگ یا فئودال ها و یا اینکه رؤسای قبایل و یا فرماندهان نظامی باشند. دولت و مجلس می توانند در محل برای برگزاری انتخابات عمل کنند و این دو عامل اغلب در انتخابات با هم درگیر بودند.
اطلاعات در مورد انتخابات اواسط سال 1975 هنوز به اندازه کافی نیست، که ببینیم چگونه این انتخابات برگزار شده است. آیا وضعیت با گذشته فرق کرده است یا نه. به هر حال کاندیداها هنوز از جانب کمیته های محلی برگزارکننده انتخابات، معرفی می شوند. خیلی مشکل می توان تصور کرد که نیروهای سنتی (محلی) اغلب در انتخابات نفوذ نداشته باشد. در بعضی نقاط شخصیتهای برجسته ای که توسط کمیته محلی معرفی نمی شدند به تلخی به ستاد حزب شکایت می کردند و به آنها گفته می شد که قسمت کمیته اجرائی حزب، بایستی انتخاب نهایی را انجام دهد. حداقل در یک مورد نماینده ای که به وسیله کمیته محلی، معرفی نشده بود در انتخابات برنده شد. ساواک و کمیته امنیتی، شناسایی کاندیداهای پیشنهاد شده را به عهده داشتند. چنین گزارش شده که ساواک به ترتیب کاندیداهای دلخواهش را توصیه می کرده است. حالا تا چه اندازه نتایج انتخابات نزدیک به توصیه های ساواک بوده است را نمی توان حدس زد.
مجلس به عنوان تأییدی برای شاه محسوب می شود ولی با این حال در این مجلس بحث و سایر چیزهایی که نشانه های یک مجلس مستقل هست، دیده می شود. فعالیت مجلس بیشتر در مورد چگونگی اجرای برنامه های شاه دور می زند، خود برنامه ها هرگز مورد سؤال قرار نمی گیرد.
د - ارتش شاه یک پایه اساسی برای موقعیت شاه نیروهای مسلح وی است. آنچه ایرانیان از نیروهای مسلح شان تجربه کرده اند، بین ارتش و مردم عدم اعتماد و عدم تمایلی ایجاد کرده است، که سابقه ای ممتد در پشت سر دارد. اگر چه ارتش امروز حرفه ای تر و فساد در آن کمتر شده است، اما در اذهان عموم آن تصور سنتی همچنان وضوح خود را حفظ کرده است. از نکات شیوه قدیم هنوز مواردی باقی مانده است (ابراز عنایت به اشخاص بدون رعایت موازین، امتیازات ویژه و فساد) و زمانی دراز طول خواهد کشید تا ارتش به عنوان یک جزء از مردم و نه موجودی مجزا از آن پذیرفته شود. به نظر می رسد که پایگاه اجتماعی که افسران از آن برمی خیزند هرچه بیشتر در حال تغییر می باشد. زمانی حضور اعضای خاندان های نخبه در جمع افسران به میزان زیادی محسوس بود. چنین حضوری می توانست آن خاندان و منافع آن را حفظ کند. از شواهد ناقص موجود، چنین برمی آید که تعداد هرچه افزونتری از طبقات متوسط و حتی پایین به جماعت افسران راه می یابند. افسران سیاسی، که زمانی مزاحم عمده ای برای شاه بودند، تماما حذف شده اند. شاه همواره نسبت به اقدام هریک از افسران در جهت کسب محبوبیت مستقل حساس بوده است، اما در مواقعی که تشنج زیاد بوده است وی مجبور شده که نظامیان نیرومند را بر سر کار آورد. در این رابطه می توان از تیمسار علی رزم آرا در سال 1951 و تیمسار فضل اللّه زاهدی- 1953 نام برد. هر دو به عنوان نخست وزیر به خدمت درآمدند، با هردو مشاجره کرد و هردو حذف شدند. رزم آرا ترور شد و زاهدی به عنوان سفیر سیار به اروپا تبعید شد. خدمت طولانی و مخلصانه به شاه هم مأمن مطمئنی فراهم نکرده است. نمی توان همیشه به آسانی بین جاه طلبی شخصی و اشتباه کاری حرفه ای، به عنوان دلایلی که شاه به اتکاء آنها افسر به خصوصی را اخراج می کرد تمایز گذاشت. در چهارده سال گذشته ستاد مشترک چهار رئیس داشته است، آنها در ذیل همراه محتمل ترین دلایل اخراجشان نام برده شده اند:
عبدالحسین حجازی 1965 (1342) - 1961 (1339) بیماری بهرام آریانا 1969 (1347) - 1966 (1344) - به اقدام نظامی قوی علیه عراق اصرار داشت و شاه با این عمل موافق نبود. فریدون جم (شوهر سابق خواهر شاه) 1971 (1349) - 1969 (1347) - فراتر از حدی که شاه مایل بود، اختیار عمل خواست. غلامرضا ازهاری 1971 (1349) - فرماندهان نیروی زمینی نیز چنین الگوی مشابهی را نشان می دهند: رضا عظیمی 1966 (1344) - 1961 (1339) بیماری عزت اللّه ضرغامی 1969 (1347) - 1966 (1344) تعویض ناگهانی که نشانه نارضایتی شاه تعبیر شد. دلیل به خصوصی در دست نیست. فتح اللّه مین باشیان مشکلاتی 1972 (1350) - 1969 (1347) را که از نوسازی نیروهای مسلح به وجود می آمد نادیده می انگاشت. غلامعلی اویسی 1972 (1350) دیگر افسران عالیرتبه ای که به سبب غفلت های مشخص اخراج شده اند:
تیمسار پالیزبان (رئیس ضد اطلاعات ستاد مشترک) کوتاهی در ردیابی حلقه جاسوسی شوروی در ارتش.
سپهبد فرخ نیا (فرمانده ژاندارمری) فساد برخلاف بسیاری از کشورهای در حال توسعه، در ایران ارتش صاحب منحصر به فرد مهارت های جدید، تخصص، مدیریت و عرضه خارجی نیست. بنا بر این جمیع افسران به عنوان یک طبقه، انگیزه کمتری برای رشد این احساس که فقط ارتش می تواند «کشور را نجات دهد» وجود دارد. هر کس که جانشین شاه باشد به حمایت ارتش نیاز خواهد داشت. اما این احتمال به نظر نمی رسد تا زمانی که شاه زنده است ارتش دست به اقدام سیاسی بزند.
ه - جامعه روحانیت اگر شما می بینید که ما سوگوار هستیم، دلیلش این است که ما می خواهیم وفاداری خود را نسبت به امام حسین نشان دهیم، چرا که او را به نام امامی می شناسیم که بر ضد ظلم و ستم و بنا به دستور خداوند جنگید و ما امروز گریه می کنیم، برای اینکه نمی خواهیم زیر بار ظلم برویم، ما به سر و سینه خود می زنیم برای این که ما نمی خواهیم زیر بار دیکتاتوری برویم و یا آن را بپذیریم. ما برای هزار سال است که در حال گریه کردن هستیم و اهمیت ندارد که برای قرار دادن عدالت در مقابل ظلم و ستم 10 میلیون سال دیگر گریه کنیم. (از سخنان یک رهبر روحانی در بازار تهران).
شاه خود را مردی مذهبی تلقی می کند و ادعا دارد که محافظت الهی شامل اوست. او سفرهایی به مناطق مقدس انجام می دهد و هدایای گرانب هایی به مکه و اماکن مقدسه در عراق و ایران فرستاده است. او گمان می کند که مذهب بایستی برای پیشبرد اصلاحات او عمل کند، معهذا مثل پدرش به قدرت سیاسی رسیدن روحانیت را بشدت نفی می کند. در نتیجه در ایران روحانیون مسلمان از منتقدین شدید شاه هستند. روحانیون به علت محرومیت از مجامع رسمی برای شکایاتشان، از طریق خطابه ها و انتشارات و مجامع مذهبی به رژیم شاه حمله می کنند. یک شعار احساساتی و مردمی آنها این است که به طور ضمنی و بعضی اوقات به طور صریح شاه را با یزید که در قرن هفتم مسئول قتل امام حسین بود، مقایسه کنند. (در دوران قاجار هم روحانیون از این حربه استفاده می کردند) این حادثه (شهادت امام حسین) در تاریخ روحانیت شیعه هسته مردمی اسلام است و در ایران این مسئله همواره دنبال می شود و یاد این حادثه هر ساله با برگزاری مراسم غم انگیزی در سوگ امام حسین و خانواده اش در صدها نقطه، در خاطرات زنده می ماند.
مخالفت روحانیت منحصرا متوجه شاه فعلی نبوده است. اگر چه روحانیون دلایل خاصی برای تنفر از پهلوی ها دارند. از زمانی که شیعه اسلامی به عنوان مذهب رسمی برقرار شد (قرن شانزدهم) علمای شیعه با هر سلطنتی مخالفت کرده اند. مخالفت آنها یک پایه مکتبی و ایدئولوژیکی دارد، چون ماهیت شیعه در اسلام، تمام مالکان مادی را غیر قانونی می داند. راهنمای قانونی در امور انسان ها، آنها از مجرای مجتهدین که رهبران روحانی و نمایندگان امام و سخنگوی خدا و تنها منبع قدرت هستند، می تواند امکان پذیر باشد.
هر شیعه ای باید از تعالیم یک مجتهد پیروی کند. با توجه به این روش و اعمال آن در مورد شاه و دیگر مقامات رسمی، نقطه نظر روحانیت این است که دولت باید بازوی اجرایی روحانیت باشد. عوامل دیگری هم به افزایش قدرت روحانیون کمک کرده است. مرکز بزرگ شیعه در عراق بوده و بنابراین دور از دسترس فوری دولت تهران است. روحانیون کنترل پول های زیادی از (ده یک) (سهم امام) را که در کنترل دولت نیست، به عهده دارند. تا این اواخر روحانیون تقریبا تمام قوانین فقهی و تحصیلات را در کنترل انحصاری خود داشتند. روحانیت خودش بشدت از نفوذ خارجیان متنفر بوده است و همچنین به طور مشخصی در نهضت های ضد خارجی مردمی شرکت داشته است. مجتهدین در نظر بیشتر ایرانیان از احترام زیادی برخوردارند، اگر چه از پرنفوذترین افراد هم نباشند. آنها روابط خیلی نزدیکی با اصناف و تاجران بازار و گروه هایی که خود را قربانی سیاست این خاندان می دانند، دارند.
علما در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به حداکثر نفوذ خود دست یافتند، آنها کسانی بودند که شاه را تشویق به آغاز دومین جنگ ایران و روس در سال 1827 کرده و در سال 1872 ناصرالدین شاه را وادار به حذف امتیازی که به انگلیسیها داده بود و همچنین اخراج نخست وزیری که باعث دادن این امتیاز شده بود، کردند. در اواخر قرن هم آنها یک حرکت موفق مردمی را در مقابل امتیاز دیگری برای انگلیسی ها، رهبری کردند و در سال 1906 آنها یک ائتلاف ناممکن را با سیاسیون رادیکال برای تحمیل قانون اساسی به یک شاه سرکش انجام دادند.
این اواخر هم رهبران روحانی در جنبش مخالفت با کمپانی نفت ایران و انگلیس (1953 - 1951)، نقش برجسته ای بازی کردند، و به خاطر نقض قوانین مذهبی منتقد شدید و دائمی برنامه های اصلاحی بودند. شورش خونین تابستان 1963 (15 خرداد 42 - مترجم.) نتیجه تلاشهای دولت برای خاموش کردن صدای انتقادآمیز یک روحانی بود. در دهه گذشته حوادث متعددی در رابطه با رهبران روحانی و دانشجویان اتفاق افتاده است. تظاهرات اخیر ضد دولتی در اوایل ژوئن 75 در شهر مذهبی قم باعث دستگیری 270 نفر گردید.
اطلاعات دقیقتر در رابطه با روحانیت در دسترس می باشد. شاید در حدود 100/000 نفر روحانی در ایران است که از پایین ترین طبقه روحانی (ملا) تا مجتهد هستند. به علاوه تعدادی هم افراد شبه روحانی مثل نویسندگان کتب مذهبی، خوانندگان مذهبی و خوانندگان قرآن وجود دارند. چند سال قبل درآمد سالیانه اموال (موقوفه) که توسط روحانیت کنترل می شد در حدود 30 میلیون دلار تخمین زده می شد. یک مجتهد برجسته در حدود 200/000 دلار در ماه به روحانیون وابسته اش جهت حمایت از طلاب و تهیه غذای برای فقرا، پرداخت می کرد. احتمالاً فقط 10% از افراد روحانی از حمایت دولت برخوردارند، و اینها را می توان از حامیان شاه به حساب آورد. آنها احتمالاً از کم نفوذترین روحانیون بوده و بنا به نظر عده زیادی با کارمندان دولت فرقی ندارند. احتمالاً 50 درصد که تقریبا شامل هر رهبر مذهبی با هر شکل می شود، در جبهه مخالفت مستقیم با دولت قرار گرفته و کلاً به خاطر پایگاه مردمی شان مورد حمایت هستند. 40 درصد باقی مانده از افراد محتاط در عین حالی که دارای حمایت مردمی می باشند، ولی از حمله زیاده از حد به دولت دوری می کنند.
هر پادشاهی مجبور بوده است خودش را در رابطه با رهبران روحانی هماهنگ کند. تازمان پهلوی روحانیون معمولاً قادر بودند که فشار زیادی به دولت بیاورند. رضا شاه برای مرکزیت بخشیدن و مدرنیزه کردن ایران هیچ گونه مخالفتی را تحمل نکرد و مستقیما با نیروی زیادی در جهت محو قدرت سیاسی مجتهدین قدم برداشت. محمدرضا شاه هم بنا به لزوم تقریبا همان خط پدرش را دنبال کرده است.
آیت اللّه روح اللّه خمینی که دستگیری او آشوب های جدی به وجود آورد، در سال 1963 به ترکیه و بعد عراق تبعید شد. دیگر روحانیون هم در خانه تحت بازداشت بوده اند، و گزارش شده که حداقل یک نفر در زندان مرده است. مانند موارد دیگر شاه قول داده است که به کسانی که همکاری کنند پاداش داده می شود و کسانی که مخالفت کنند بشدت مجازات می شوند. به نظر می رسد که روحانیون در مجموع کمتر از دیگر اقشار جامعه انعطاف داشته باشند.
برای روحانیت شیعه هیچ اصلاحی در مذهب یا اصول مذهبی وجود ندارد، بلکه فقط تزکیه و انطباق با اصول و اصلاح وجود دارد. مجتهدین هنوز حق تفسیر را به وسیله شخص خود دارند و این موضوع باعث شد که روحانیت بتواند با مسایل جدید و مدرن مقابله کند و احتیاجات زمان را برآورده کند. در بین سالهای 1926 تا 1941 شریعت (قانون اسلام) در چهار مورد اصلاح شد و قانون مدنی 1928 ترکیبی بود از شریعت و قوانین اروپایی. قانون حمایت خانواده بعد از مشاورت با روحانیون تصویب شده (1967).
آزادی زنان با شدت زیادی از جانب روحانیت مورد اعتراض واقع شد و با وجودی که دولت اول تسلیم خواست روحانیت بود، ولی در این مورد بدون توجه به اعتراضات آنان پیش رفت. به هر حال جامعه روحانیت دیگر در مشاورتها شرکت داده نمی شوند و مسئولین مملکتی هم که مسئول اجرای برنامه ریزی هستند، آنچنان به سوی دنیوی بودن پیش رفته اند که مذهب را چیزی نامناسب با خواسته هایشان می دانند.
پایه های فلسفی و دینی مخالفت روحانیت با رژیم اگر در همین محدوده قرار گیرد، برای دولت بی ضرر است، اما در حال حاضر از نظر پایه علمی خودش به چند ارزشیابی واقعی تفسیر می شود:
الف - شاه در حال تأسیس یک جامعه غیر مذهبی است و بنابراین اسلام را نابود می کند.
ب - در این مورد او از جانب ایالات متحده و صهیونیست ها که هر دو خواستار نابودی اسلام هستند حمایت می شود.
ج - به علاوه او (شاه) به وسیله بهائی ها احاطه شده که آنها هم هدف اصلیشان نابود کردن اسلام است و این حقیقت که مرکز بزرگ بهائیت در اسرائیل و آمریکا قرار دارد، به این بدگمانی (روحانیت) اضافه می کند. توده روحانیت و بیشتر کسانی که معتقد و دنباله روی آنها هستند، احتمالاً در چنین مواضعی اشتراک دارند. آنها ظاهرا در نوع و چگونگی مبارزه اختلاف دارند. روحانیت یک توده منسجم و یکدست نیست و تمایلات گوناگونی را می توان در بین آنها دید. در حال حاضر چهار گروه که الزاما جدای از هم نیستند وجود دارند: 1 - سنتی 2 - مدرن (امروزی) 3 - خاموش 4 - خشن.
1- روحانیت سنتی: گروه زیادی از روحانیت سنت گرا هستند. آموزش و دیدگاه های آنان قرون وسطایی می باشد. اگر چه مجتهدین آنها حق تفسیر دارند، اما ابتکارات فردی و قضاوت آنها هنوز به عقاید استقرار یافته حکیمان الهی زمان قبل می باشد. مطالعاتشان، که امکان دارد از سن 6 سالگی شروع شده و تا زمان مرگشان ادامه یابد، شامل قرآن و تفسیر قرن هشتم تا دوازدهم، سنت پیغمبران، قوانین مذهبی که شامل تمام جنبه های انسانی با جامعه و دولت است و فلسفه اولیه یونان به طوری که در بین اعراب و ایرانیها و زبان و ادبیات آنها رایج است، می باشد. یک دوره آموزش آنها ممکن است شامل ریاضیات سنتی گردد. محصلین هنوز در پای منبر معلمین می نشینند و قانون حفظ کردن هنوز وجود دارد. بهترین سنتی ها مردان عالمی هستند، که نه تنها به خاطر علمشان بلکه به خاطر تقوا و توانایی برترشان در امر به معروف و نهی از منکر مورد احترام می باشند. ولی دنیای ذهنی آنان زمانی که آنچه را که مسلمان لازم می دانست در بر می گرفت امروز فقط بخش کوچکی از واقعیت های دنیایی است که در آن زندگی می کنند و آنها کم کم به این مسئله واقف می شوند.
2 - روحانیت امروزی (مدرن): آنها تعداد کمی هستند و سنت و مکالمات سنتی را هم طرد نمی کنند. آنها ترجیح می دهند تا کوشش کنند که روش سنتی را به زبان امروزی بیان کنند، که باعث جذب ایرانی هایی که دیگر جذب اهداف سنتی نیستند، شود. افراد فارغ التحصیل الهیات دانشگاه تهران جدا از اینها هستند. این مدرسه برای این هدف، اول به وسیله رضا شاه ایجاد شد، تا انحصار تشکیلات سنتی مذهبی را درهم شکند. اما در این مورد به موفقیت جزئی رسید. فارغ التحصیلان مدرسه در بیشتر نقاط به عنوان روحانیون واقعی پذیرفته نمی شوند و در واقع تنها چند نفری روحانی و واعظ می شوند. آنها به عنوان معلم دینی و عربی و ادبیات و گاهی شغلهای دیگر وارد دولت می شوند. در یک موقع رئیس پروتکل ساواک فارغ التحصیل همین مدرسه بود.
3 - روحانیت ساکت (خاموش): سیاستی که توسط تعدادی از ملاهای برجسته دنبال می شود این است که در رابطه با مقامات غیر مذهبی «خاموش» باشند. این موضوع در عبارت یکی از آنها روشن می شود. «وظیفه ما این است که نصیحت کنیم جنگ». این روش از درگیر شدن آنها با مقامات جلوگیری کرده و در جهت حفظ مؤسسات مذهبی و رهبرانشان کوشش می کنند. از هر دو گروه روحانیت سنتی و مدرن در این گروه یافت می شود. به نظر می رسد که احتمالاً بیشتر رهبران مذهبی که از مخالفین ساکت رژیم هستند، این سیاست را دنبال می کنند.
4 - روحانیت خشن: این گروه شامل تنها قسمت کمی از روحانیت امروز می شود (که شامل دانشجویان مذهبی هم می شود) اما آنها خطری بیشتر از آنچه تعدادشان است، تولید می کنند. تروریسم مذهبی از مشخصه های دنیای اسلام است. ستاد آدمکش های قرون وسطی تنها چند مایلی از تهران فاصله داشت. در حدود دهه 1946 تا 1956 فداییان اسلام مسئول حداقل 3 آدمکشی و 3 کوشش برای این کار، منجمله کوشش برای کشتن شاه بوده اند. در سال 1956 رهبر فداییان اسلام به وسیله نیروهای امنیتی اعدام گردید، ولی گروههایی به نام فداییان سال ها است به کار خود ادامه می دهند. روند خشونت در اسلام شیعی، امروزه در مارکسیست های اسلامی تجلی می یابد. یک ائتلاف غیر محتمل که اغلب شاه و سخنگوی دولت از آن نام می برند. این ائتلاف اخیرا به دلایل متعدد به وجود آمد. یکی از آنان کوششی بود که از جانب افراد مذهبی ضد دولتی برای ایجاد ایدئولوژی و فلسفه ای که بتواند هر مخالفی را در خود جای دهد، بود. این شامل خیلی از عناصر مذهبی که شاهد اعمال شاه برای نابودی مذهب بودند، می شد.
همچنین کسانی که تمایلات کمونیستی داشتند، می پذیرفتند که با روحانیون برای سرنگونی شاه همکاری کنند. تشکیلاتی به نام مجاهدین خلق مورد توجه آیت اللّه روح اللّه خمینی که برای مدت یک دهه از تبعیدگاه خود در عراق، جنگ خود علیه شاه را ادامه می داد، قرار گرفت. مجاهدین مشتق از تشکیلات متعدد منجمله از طرفداران جبهه ملی بعد از مصدق می باشند. اسلاف روحانی مجاهدین فعلی، مهندس بازرگان یکی از استادان دانشگاه تهران و آیت اللّه محمود طالقانی یک روحانی برجسته، که هر دو عمیقا مذهبی و برای مدتی طولانی مخالف شاه بودند، می باشند. آنها رهبران تشکیلاتی بودند که قبل از مجاهدین وجود داشته است. به نظر نمی رسد که آنها رهبران فعلی سازمان امروزی باشند. آنها تحت مراقبت دائمی می باشند. اما این طور به نظر می رسد که جهت و فعالیتهایی که 10 سال قبل تشویق می کردند، امروز به ثمر رسیده باشد. اعمال خشونت آمیز، که آنها مبرم می دانستند ولی قادر به اجرای آن نبودند، اینک توسط یک روش به مراتب حرفه ای تر یک عمل انقلابی شده است. احتمالاً دستیابی به تجربه و آموزش تروریست های خارجی این تفاوت را باعث شده است.
تروریست ها هم از مردان و هم از زنانند، و عموما در سنین 20 تا 30 سالگی قرار دارند و اغلب دانشجویان فارغ التحصیل هستند. در میان آنها تکنیسین و متخصص بسیار زیاد است و این شاید دلیل بهبود و تکامل نوع بمبهای آنان باشد. روحانیون و دانشجویان مذهبی به نظر نمی رسد، که در بمب گذاری ها یا ترورها شرکت داشته باشند. احتمالاً آیت اللّه خمینی نبایستی به عنوان رهبر مجاهدین تلقی شود، بلکه حمایت او باعث تشویق بازاریان برای تقسیم کردن پول بین آنها می باشد.طلاب روحانی که پیرو او هستند می توانند تظاهرات زیادی بر ضد رژیم ایجاد کنند. احتمال کمی وجود دارد که یک صلح بین رژیم و جامعه روحانیت به وجود آید. آن دسته از روحانیونی که سیاست خاموشی را در پیش گرفته اند - که احتمالاً هم گروه زیادی هستند - قادر نیستند و نمی خواهند که مجاهدین را از اعمال خشونت آمیز خود بازدارند. حتی اگر نیروهای امنیتی مجاهدین را نابود کنند، مخالفین روحانی در صحنه باقی می مانند؛ اگر چه خشونت کمتر بشود. یک روسی که با روحانیت رابطه داشت بر این نکته تأکید داشت که چاپ تصاویر عریان و دیگر ادبیات فاسد، یکی از عطایای عمده آمریکا به صحنه ادبی تهران بوده است. جدیدترین نمونه در این موارد به دنبال ترور سرهنگ شیفر و ترنر واقع شد؛ وسایل شخصی این دو که توسط ضاربین برداشته شده بود، متعاقبا باز گردانیده شد. در بین وسایل اصلی، نسخه هایی از مجلات «پنت هاوس» و پلی بوی همراه با پاره پاره های این مجلات قرار داده شده بود.
ظاهرا ضاربین امید داشتند که مطبوعات قضیه را جذب کنند و به آن اشاعه وسیع تری بدهند. چاپ تصاویر عریان برای ایرانیان چیز ناآشنایی نیست. اما نوع بی پرده آن که در اروپا و آمریکا محبوبیت دارد، برای آنها که افکار دینی دارند نفرت انگیز است. غیر مذهبی بودن دولت و مذهبی بودن روحانیون غیرقابل مصالحه می باشد، و هیچ طرفی هم حاضر به مصالحه نیست. از نقطه نظر منافع آمریکا، جنبه مهم این قضیه دشمنی یک گروه بسیار با نفوذ است که دسترسی همیشگی به عامه مردم دارند، تمایل ضد خارجی ایرانیها همیشه مثل آتشی در زیر خاکستر بوده است. اگر چه این موضوع توسط احساس مهمان نوازی پوشانده شده است، ولی همواره برانگیختن احساسات ضد خارجی مردم کار آسانی بوده و هر موقع که چنین حادثه ای اتفاق افتاده جنبه مذهبی داشته است.
برای سالها سفارت شوروی در تهران نقش پرورش رهبران مذهبی را به عهده داشته است.دلیلش هم احتمالاً دو موضوع است: اول اینکه آنها را به عنوان یک دوست اسلام بپذیرند و دوم اینکه مطمئن شوند که روحانیون ضد آمریکایی باقی بمانند. در هر دو جهت آنها موفق بوده اند. روسیه شوروی تأکید کرده است که اسلام را در شوروی حمایت خواهد کرد. آنها چند جلد گرانب ها از قرآن و کتب کلاسیک ایران را در شوروی به چاپ رسانده اند. تمایل دیگر شوروی امکان دارد برای خاموش کردن عکس العمل مخالف روسیه که به قیام های ضد خارجی بینجامد باشد. مقامات امنیتی از بیشتر تماسها و رابطه های روسیه آگاهی دارند و آنها را کنترل می کنند. ظاهرا شاه از این موضوع نگران نیست، زیرا که هیچ گونه اعتراضی صورت نگرفته است. تا مادامی که هیچ کوشش روشنی از جانب شوروی برای قرار دادن روحانیت در مقابل او انجام نگرفته است، احتمال نمی رود که شاه روابط دوستانه بین دو کشور را با یک اعتراض به هم بزند.
بعضی از محققین دانشگاهی معتقدند که ظهور یک طبقه بالقوه نخبه جدید را مشاهده می کنند. یکی از آنها آن را طبقه روشنفکر صاحب فن دیوانسالار یا یک طبقه متوسط صاحب فن نامیده است. خصوصیات این طبقه در ذیل می آید:
الف - روابط سنتی قدرت را که بر جامعه سلطه دارد، مردود می شمارد.
ب - به عوض تحصیلات سنتی حاوی مطالب دینی، تحصیلات عالیه جدید دارند یا سعی به کسب آن دارند.
ج - در نتیجه این تحصیلات قدرت این طبقه عمدتا متکی به مهارت یا استعداد اعضای آن است.
د - نسبت به طبقه متوسط سنتی طیف وسیع تری از عقاید و رخنه های خارجی را پذیر است.
ه - سیستم ارزش و ارزش های قدیمی را به دور انداخته است و در نتیجه دیگر به اسلام به عنوان راهنمای زندگی نمی نگرند. اعضای آن به گذشته ای که جزو آن نبوده اند، علاقه ای ندارند و علاقه شان به خدا یا گذشته کمتر است. اینان در طلب ارزشهای جدید بعضی به بهائیت و بقیه به کمونیسم با ایدئولوژی های چپ گرویده اند. این طبقه همه نوع صاحب فن را در بر می گیرد، دکترها، وکلا، معلمان، مهندسان، دیوانسالارهایی که تحصیلات جدید و مهارتهای خاص دارند، فن سالاران، مدیران، کارمندان و دانشجویان. به علاوه نویسندگان و هنرپیشگان که از خیلی لحاظ سخنگوی این طبقه محسوب می شوند.
اعضای این گروه اگر امکان انتخاب آزاد داشته باشند، احتمالاً یکی از انواع نظریه های سیاسی ناشی از غرب مانند : دموکراسی، سوسیالیزم، کمونیسم و معدودی حتی فاشیسم را برخواهند گزید. تناقض در اینجا است که آن حکومتی که بر اساس هر یک از این فلسفه ها بنا شود ریشه اش در فرهنگ، تاریخ و خصوصیات ممیزه ایران، سطحی تر از ریشه پادشاهی خواهد بود. احتمالاً تعداد اداره کنندگان چنین حکومتی به اندازه امروز کم خواهد بود. همان طور که دیده ایم، سیستم ایرانی برای تازه واردین به این شرط که در بازی شرکت کنند، جای باز می کند. آنهایی که چنین کنند پاداش می گیرند و آنهایی که نکنند بازنشسته می شوند و یا مسیر خود را به زندگی خصوصی یا مشاغل که صرفا مهارتهای ایشان را به کار گیرد، تغییر می دهند. بسیاری از روشنفکران صاحب فن دیوانسالار شرکت در بازی را انتخاب کرده اند.
مرکز سر برآوردن روشنفکران صاحب فن دیوانسالار دانشگاه هاست. رؤسای دانشگاه ها و نخبگان سیستم آموزشی پیش از آنکه مدیر باشند، سیاستمدارند. کوتاهی در مهار ناآرامی های دانشجویی می تواند در موقعیت ایشان مؤثر باشد. در 15 سال گذشته 26 تن از 40 رئیس، قبل از انتصابشان به دانشگاه از مقامات دولت بوده اند. هفت نفر ایشان وزیر کابینه و یکی - اسداللّه علم - نخست وزیر بود. از این 26 نفر که دیگر رئیس دانشگاه نیستند، 18 نفر پس از ترک این مقام به مناصب دولتی بازگشتند.
چندین نفر از آنها از اعضای خانواده های با نفوذ بوده اند،حال در آنجا تولد یافته اند یا با ازدواج متصل شده اند. برای نمونه:
منوچهر اقبال: دخترش ابتدا با برادر کوچک شاه و سپس با پسر اشرف ازدواج کرد.
هوشنگ منتصری: یکی از اقوام دور شهبانو فرح، حبیب اللّه نعیمی فرزند معلم سابق شاه، همسر دومش از خاندان عدل (یکی از چهل فامیل مسلط) و دوست نزدیک شاهزاده اشرف و معروف دربار است.
عباس صفویان: با زریندخت قوام، فرزند استاندار سابق کردستان و دختر عموی علم ازدواج کرده است.
محمد شفیعی امین: از یک خاندان سرشناس آذربایجان ترکیه.
علی اکبر سیاسی: با دختر مصطفی بیات، برادر مرتضی بیان نخست وزیر سابق (1944) ازدواج کرد.
حسن ضیائی خانواده مرتبط با قرائی ها و تیمور تاش ها، خانواده های مهم خراسان، با دختر محمد قریب برجسته ترین پزشک اطفال در ایران ازدواج کرد.
بدین ترتیب رؤسای دانشگاه ها اغلب شخصیت های سیاسی و دخیل در منازعات داخلی سیستم ایرانی بوده اند. ساخت و عملکرد گروه نخبه ایرانی که وصف شده است در خلال سال ها، میزان بالایی از ثبات را نمودار است. ناامنی، بدبینی و عدم اعتماد از عواملی هستند که در گروه نخبگان خصلتهایی چون قابلیت مصالحه و انعطاف پذیری ایجاد کرده اند. چنین خصلت هایی آنها را قادر ساخته است، با حداقل خسارت به میزان نفوذ خود که برای ایشان عزیز است از زیر تیغ تحولات جان به در برند. نخبگان کنونی مصلحت دانسته اند، که در برابر نیروی فائقه یک پادشاه مسلط سر فرود آورند. معهذا در رفتار نخبگان جاه طلبی سیاسی شخصی، همچنان به عنوان نیروی محرک در لوا باقی مانده است. انتقال حکومت از شاه فعلی به جانشین وی به نخبگان این فرصت را خواهد داد که مشتاقانه به سوی قدرتی که این همه مدت از ایشان دور نگهداشته شده بود هجوم آورند. هر کس که جانشین شاه بشود قادر نخواهد بود این روند را در کنترل داشته باشد، مگر اینکه بتواند همان موقعیت مسلطی را که محمدرضا پهلوی دارد، برای خود فراهم کند.
سنت بر این بوده است که برای مدعیان قدرت، هرچند که به موقعیت نخبگی دست نیافته باشند، جایی باز شده است و ایشان بدون از هم پاشیدن سیستم جزیی از آن شده اند. زمانی که شاه کنونی برود طبقه برگزیده در قیاس با پیشینیان خود با مدعیان بیشتر و نیرومندتری مواجه خواهد بود. گروه روشنفکر صاحب فن دیوانسالار طبقه ای در حال رشد است، که با بسیاری از تغییراتی که خود شاه پیش می آورد، به مراتب بالاتری دست یافته است.
ارزش ها و موضعگیری ها و دید ایشان از جامعه، به طور مشخصی از نخبگان سنتی، متمایز است. اگر چه خیلی از آنها در ساخت موجود جذب خواهند شد، ولی صرف تعدادشان جای برجسته ای در جامعه ایرانی به ایشان وعده می دهد. نخبگان تجاری - صنعتی که تعدادشان کم است، به طور روز افزونی کنترل بخشهایی از اقتصاد را که اهمیتشان در نتیجه برنامه شاه به سرعت زیاد می شود، در دست دارند. اینان خواستار قدرت سیاسی خواهند شد. به هر صورت نیاز به ادامه بقا در ایران پس از شاه می تواند بعضی از عناصر نخبگان تجاری - صنعتی و روشنفکران صاحب فن دیوانسالار (تکنوکرات - بوروکرات) را به همکاری با یکدیگر وادارد. این ائتلافی است که می تواند تغییر کیفی در جامعه ایرانی ایجاد کند. جامعه ایران توانسته است با جذب طرح ها و آداب و رسوم بیگانه و درآوردن آنها به شکلی منحصرا ایرانی، قرون را پشت سر گذارد. این قابلیت انعطاف یک بار دیگر در معرض آزمایش قرار دارد و ماحصل، هر چند که نمی توان پیش بینی نمود، ممکن است بیش از نفوذ خارجی به ایران سنتی مدیون باشد.
اتفاق و وقایعی یافت نشد!
تجهیزات یافت نشد!
قرارداد یافت نشد!
سایر کلمات یافت نشد!