Post
9774
از:
متفرقه
به:
متن سند
بعضی از اشخاصی که در اینجا مطرح می شوند، در متن اصلی به آنها اشاره شده است. بقیه بار اول است که از آنها ذکری می شود. بعضی از افرادی که به وسیله ازدواج در خاندان سلطنتی داخل شده اند به عنوان مصادیق یکی از نکات اصلی که در این رساله آمده، یعنی اهمیت ارتباط خانوادگی در دست یابی به مقام، مورد بررسی قرار گرفته اند. سابقه ازدواج ها و طلاق ها، خیانت ها، تجدید ازدواج ها و کینه های درون فامیلی خاندان سلطنتی نمونه وضع بسیاری از خانواده های برگزیده است. ایجاد ارتباطات خانوادگی برای منافع سیاسی و مالی نیز همان طور است.
تاج الملوک، مادر شاه بر اهل بیت خاندان سلطنتی حکمروایی می کند. سن دقیق او، شاید حتی برای خودش هم معلوم نباشد، اما باید در دوران هشتاد سالگیش باشد. وی دختر باقر خان میرپنج بود. درباره باقرخان میرپنج چیز دیگری در دست نیست، جز اینکه می دانیم خانواده اش از قزاقستان بودند. تاج الملوک سه خواهر و یک برادر داشت و اطلاعات درباره آنها کم است. عالمتاج، خواهر سوم وی، با یک نفر به نام سرهنگ مین باشیان ازدواج کرد. برادر مین باشیان با شاهزاده اشرف ازدواج کرده است. یک خواهر دیگر وی به همسری یک دکتر پزشک بنام سناتور محسن حجازی درآمد.
در سال 1944 رضا شاه در تبعید فوت کرد. طولی نکشید که تاج الملوک که به تهران بازگشته و یک نفر را به نام غلامحسین صاحبدیوانی به عنوان فاسق خود برگزید. آنها عاقبت در سال 1948 به عقد یکدیگر درآمدند. صاحبدیوانی به طور قابل ملاحظه ای از تاج الملوک جوانتر بود. وی از یک شاخه خانواده قوام الملک شیرازی، با نفوذترین خانواده در استان فارس بود. صاحبدیوانی جز لیاقتش برای همین کار، خصوصیت برجسته دیگری نداشت. وی دارای تحصیلات متوسطه بود و یک دوره در مجلس به نمایندگی فارس اشتغال داشت. احتمالاً این شغل را به واسطه نفوذش در ملکه مادر به دست آورد. وی دوباره به نمایندگی انتخاب نشد، شاید روابطش با تاج الملوک به هم خورده بود. تاج الملوک خیلی کم بیرون از حلقه کوچک دوستانش دیده می شود. تا سال 1971 از ملکه مادر چنین گزارش می دادند، که یکی از متنفذترین افراد در شاه بوده است.
زمانی که ملکه مادر از دنیا رود مقام ارشدی را که او دارد، فریده دیبا مادر ملکه بر عهده خواهد گرفت.وی که جوانتر است، تحصیلات بهتر و تسلط طلبی کمتری دارد و می تواند تصوری را که عامه از خاندان سلطنتی دارد، باز هم بهبود بخشد.
درباره اشرف گفته شده که وی محبوب رضا شاه بوده است. اما ملکه سابق ثریا این را تکذیب می کند و می گوید: «اشرف در واقع دون نظر والدینش بود، رضا شاه شمس را ترجیح می داد و هرگاه که می توانست به وی ضربه می زد.» (این می تواند شایعاتی باشد که ثریا بافته است، چون او و اشرف برای نفوذ در دربار رقابت وحشیانه ای داشتند) اشرف در یک مدرسه دخترانه که توسط زردشتیان اداره می شد، تحصیل کرد.
اشرف سه سال پس از جدایی از علی قوام، همسر اول وی و فرزند قوام الملوک متنفذ، با یک مصری به نام احمد شفیق ازدواج کرد. این دو پیش از طلاق در سال 1959 یک پسر به نام شایان مشهور به «پوزی» و یک دختر به نام آزاده، به دنیا آوردند. سال بعد اشرف با دکتر مهدی بوشهری از اعضای یکی از 40 فامیل مسلط ازدواج کرد. همسران اشرف خوش عاقبت بودند؛ شفیق مدیر شرکت هواپیمایی «پارس ایرلاین» شد که ادعا شده است از آن برای فعالیت های قاچاق به سوئیس و بالعکس استفاده می کرد. بوشهری که مناصب رسمی پرمسئولیتی چون سفیر سیار و رئیس هیئت مدیره فستیوال های هنری را بر عهده داشت، چند سال قبل دخالت زیادی در ترتیب دادن صدور اجازه فعالیت به شرکت «آیروفلوت» در ایران داشت. معامله ای که ظاهرا منافع مالی برای وی در بر داشت. اشرف با ابراز علاقه به فهرست طویلی از مردان جوان و جذاب، شهرت پرسر و صدایی فراهم کرده است. این فهرست شاید با نام اسداللّه علم در سال 1943 شروع شود.
اشرف و دیگر اعضای خاندان سلطنتی مورد نفرت مصدق بودند و در سال 1951 او (مصدق) شاه را وادار کرد، آنها را از کشور خارج کند. اشرف تا دو سال و نیم یعنی تا اوایل 1954 برابر حدود 8 ماه پس از کودتا علیه مصدق بازنگشت. شاه از اقامت هرچه بیشتر وی در خارج راضی بود، زیرا وی را از دومین بازی یعنی نقشه چینی سیاسی برحذر می داشت. هرچند که دخالت سیاسی وی آشکارا تقلیل یافته است، ولی علاقه وی به تجارت و فعالیتهای بازرگانی که اغلب در مرز تجاوز از قانون است، اگر چه کاملاً غیر قانونی نباشد، همچنان شدید است. وی هرگز در استفاده از نفوذ خود در فراهم کردن قراردادهای دولتی برای دوستان و آشنایان که بخواهند اجرتی بپردازند، تردید نکرده است. گفته می شود که در سال های اخیر وی از معامله گران، حق العمل طلب نمی کند، بلکه فقط اظهار می کند که خوشحال خواهد بود اگر بتواند مواقعی که لازم است به آنها اطمینان کند. گزارشی در اوایل دهه 1950 اظهار می دارد که شاه فکر می کند اقدامات تجاری اشرف تا زمانی که وی (شاه) نفوذ خود را برای پشتیبانی اشرف به کار نگیرد، مانعی ندارد.
در مقطعی دیگر، مدت مدیدی پس از آن، مدیر یکی از بانک های ایران به یک کارمند سفارت گفت که وی بعضی از اقدامات تجاری اشرف را که وی را (اشرف را) در موقعیت ناپسندیده ای قرار می داد به نظر شاه رساند، شاه صرفا مسئله را بی اهمیت تلقی کرد. مدیر بانک به کارمند سفارت اظهار داشت که چنین معاملات «برای اشخاص دیگر ده سال زندان در بر دارد». شهرام، فرزند ارشد اشرف، در بعضی موارد جای پای مادرش را دنبال کرده است. وی به طور وسیع و نامطلوبی در تهران به عنوان یک معامله گر زرنگ شهرت دارد و حدود 20 شرکت شامل ترابری، کلوپ های شبانه، ساختمانی و تبلیغات بخش عمده دارایی های وی را در خود جای داده اند. برای ایرانیان صاحب اطلاع، فروش گنجینه ها و عتیقه های هنری کشور از جمله ساخته های دستی مارلیک، که یک موضوع باستان شناسی ماقبل تاریخ و حائز اهمیت زیاد است، بدنام ترین عمل حاکی از بی مسئولیتی وی می باشد.
شمس خواهر بزرگتر شاه است. وی همواره شهرتش از اشرف بهتر بوده است. اما از لحاظ سیاسی اهمیتی ندارد. مانند بقیه خاندان سلطنتی وی منافع معتنابهی در تجارت دارد. شمس سال ها وجوهات سرمایه گذاری حبیب ثابت، برجسته ترین تاجر تهران را فراهم می کرد. جدیدترین طرح وی یک «شهر نمونه» در غرب تهران است. وی در آنجا مشغول بنای یک قصر است. چندین شرکت ساختمانی که وی در منفعت آنها شریک است بر روی این طرح کار می کنند. آخرین اظهار نظر درباره وی از شاهزاده سروناز، دختر عبدالرضا برادر ناتنی وی است که وی را «دوست داشتنی، شیرین، بی آزار و احمق» وصف نمود.
غلامرضا، تنها فرزند رضا شاه از توران امیرسلیمانی، اینک یک سربار حرفه ای است و مقام سرتیپی دارد. وی در حال حاضر فرماندهی عالی بازرسی مخصوص ستاد مشترک را بر عهده دارد که بیش از آنکه یک منصب کاری باشد، تشریفاتی است. غلامرضا را یک فرد بی تشخص، فاقد قوای شخصیت و روشنی فکر وصف کرده اند. در اوایل 1959 تلاش مختصری توسط یک گروه غیر متجانس از سیاستمداران و نظامیان انجام شد، که تا غلامرضا به مقام ولایتعهدی ترفیع یابد. این کار ظاهرا با این توقع انجام شد که شاه ممکن است قریبا سقوط کند. با تولد ولایتعهد رضا سیروس، این امر مصداق عملی خود را از دست داد. (به عنوان اطلاعات فرعی باید اظهار داشت که تقریبا تمام اعضای آن گروه با لژ گراند اورینت (خاور بزرگ) مرتبط بودند. این تشکیلاتی بود که از قرار معلوم، انگلیس ها برای تأمین منافع خود در ایران تأسیس کرده بودند).
تنها برادر ناتنی شاه که زمانی امید می رفت چیزی غیر از انگل. فرزند اول رضا شاه از همسر چهارم خود عصمت الملوک دولتشاهی بود. عموما در این موضوع که وی حائز بهترین تحصیلات و روشن ترین فکر در خانواده سلطنتی است، اتفاق رأی وجود دارد. این واقعیتی است که زمانی سفارت معتقد بود فاصله بین عبدالرضا و شاه را توجیه می کند، شاه به او بیش از بقیه برادران حسادت می ورزد، عمدتا به این دلیل که شاه دوست دارد در هر زمینه ای سرآمد به نظر آید، ولی دریافته است که عبدالرضا از او در تحصیلات و فرهنگ کلی برتر است. در همان زمان سفارت اظهار داشت که «بیشتر دانش او سطحی بوده و درست فهم نشده است». (سفارت آمریکا در تهران 266 D - 1954 - سرّی)
او مطمئنا هرگز فرصتی نیافت تا معلوم کند آیا بی لیاقت بود یا اینکه صرفا تجربه اش کم بود. در اواخر دهه پنجاه، از عبدالرضا گزارش می شد که اظهارات گزنده ای درباره شاه ابراز داشته است، که از میان ملایم ترین آنها این بود که خاندان سلطنتی «کاملاً فاسد شده بود» و اینکه وی از عضویت در آن سرافکنده است، و اینکه شاه قادر نیست محیط خود را با افراد سالم بیالاید و اعمالش کشور را به تباهی می کشاند. باید توجه داشت که این سنجش ها منحصر به عبدالرضا نبود؛ بلکه در آن زمان بسیاری از ایرانیان و غیر ایرانیان در آن سهیم بودند. سفارت در اظهار نظر درباره رد و بدل کردن این صحبتها اشاره کرد که عبدالرضا بدون شک به جهت زندگی که باید در پیش رو داشته باشد، یعنی یک زندگی عاری از معنا و مقصد، وجودش سرشار از یأس می باشد.
منابع زیادی چه طبقه بندی شده و چه بدون طبقه بندی برای تهیه این بررسی به کار گرفته شده است.شاید یک دسته از اسناد، کتابها، رسالات تک موضوعی، مقالات و اوراق جاری در محافل خصوصی که بدون طبقه بندی بودند، بیشترین استفاده را داشته اند. چند صد سند رسمی که مدت زمانی پیش از سه دهه را در بر می گیرند، استفاده گردیده است؛ بیشتر آنها مقالات فرستاده شده خدمات خارجی در رابطه با گزارشهای سازمان سیا و سندهای درجه دوم و سوم (از لحاظ اهمیت) ارتش می باشد. هیچ کدام از این گزارشها البته برای احتیاج به مطالعه مثل چنین جزوه ای تهیه نشده است. در خلال 30 سال همان طور که انتظار می رود گزارشها از نظر کمیت و کیفیت به طور زیادی تغییر کرده اند. که نه تنها انعکاس دانش فرد فرد مأمورین بوده، بلکه مطالب بازگو نشده ای در رابطه با اهمیت ایران برای ایالات متحده می باشد.
برای گزارش گذشته باید از سفارتهای متعدد نام برد و تشکر کرد که هنوز هم ارزش خواندن را دارد. یک سری گزارش ها در مورد شاه بین سالهای 1951 و 1967 زمینه خوبی برای درک حکومت سلطنتی و پیشرفت هایش فراهم کرده است. این گزارش خیلی خوب نوشته شده و خیلی خوب شاه و خانواده اش و سیاست و رسومات اجتماعی را تشریح کرده است. اگر چه در این کتاب به محمد مصدق تنها اشاره ای شده است، ولی او هنوز روی خیلی از ایرانی ها نفوذ دارد؛ من جمله بعضی ها که از اول به او پیوسته بودند. در کتاب سال 1953 در مورد مصدق چیزهایی نوشته شده که اهمیت این کتاب بیشتر در این است که از زمینه های دیگر ملی گرایی که هنوز هم ارزش دارد بحث می کند. در سال 1959 کنسول آمریکا در مشهد اسامی حدود 120 نفر از این ناسیونالیست ها را بررسی و گزارش کرد. در گزارش های مربوط به بیوگرافی افراد یک سری از گزارش های سیا موجود است.
زمان یافت نشد!
اتفاق و وقایعی یافت نشد!
تجهیزات یافت نشد!
قرارداد یافت نشد!
سایر کلمات یافت نشد!