Post
38957
از: اخبار آمریکا، واشنگتن دی - سی - 12065
متفرقه
به: سفارت آمریکا، جده
1358-02-14- 1979-05-04
متن سند
سند شماره 55
بدون طبقه بندی
4 می 1979 - 14 اردیبهشت 1358
از: اخبار آمریکا، واشنگتن دی - سی - 12065
به: سفارت آمریکا، جده
جهت اطلاع: سفارتخانه های آمریکا در کویت، منامه، ریاض، امان، بیروت، خارطوم، تهران، تل آویو، مسقط، ابوظبی، داکا، اسلام آباد، دهلی نو، بغداد.
[موضوع]: مقاله مجله فورچون
(مطالب سرویس خارجی ذیل نباید منتشر گردد) مقاله زیر تحت عنوان «مشکلات وزیر خارجه مردد ما در امور خاورمیانه» که توسط «جوآن کامرون» نگاشته شده در نشریه مورخ 17 اردیبهشت مجله فورچون منتشر می گردد. (آغاز متن) محیط کنونی، محیط کار عادی جیمز شلزینگر نبود. در سپیده دم، او دوربینی به دست گرفته و پرندگانی را که در ساحل عربستان سعودی پرواز داشتند، تماشا می کرد. آن هم موقعی که از مذاکرات نفتی خود با مقامات دولتی این کشور فراغت یافته بود. افکارش از پرنده ها به مسئله ای متمرکز می شد که فکر او را از زمان تصدی وزارت دفاع در زمان رئیس جمهور نیکسون و فورد به خود مشغول داشته بود. برای حفظ بهترین گنجینه جهان یعنی نفتی که در زیر شن های کشورهای حوزه خلیج فارس نهفته است، چه باید کرد؟ او می دانست که اگر توازن یا تعادل قدرت ها در منطقه به هم بخورد، به این گنجینه آسیب بسیار وارد خواهد آمد. گذشته از این، اینکه شوروی با چه سهولتی می تواند مداخله کرده و جریان نفت خلیج [فارس] را قطع
ص: 149
کند. اینکه خنثی سازی این خطر توسط امریکا چقدر دشوار است نیز، فکر او را به خود مشغول داشته بود.
این موضوع مربوط به یک سال قبل بود. از آن موقع به بعد خطر بیشتر شده است. ایران که هنوز هم دستخوش انقلاب است می تواند ناآرامی ها را به آن سوی مرزهای خود منتقل کند. قرارداد صلح بین مصر و اسرائیل گرچه موقعیت استراتژیک آمریکا را بهبود بخشیده ولی سبب تقویت و شدت احساسات ضدآمریکایی در سرتاسر خلیج [فارس] شده است.
ولی تا به حال هیچیک از این رویدادها نتوانسته است سبب کاهش یا توقف جریان نفت از مهم ترین صادر کننده آن یعنی عربستان سعودی گردد، نتایج قطع صدور نفت به خصوص از عربستان سعودی برای اروپا، ژاپن و کشورش بسیار ترس آور خواهد بود. بیش از نیمی از نفت مصرفی اروپا و 58 درصد نفت مصرفی ژاپن از طریق عربستان سعودی، عمان، امارات متحده عربی، قطر، ایران، کویت، عراق و بحرین تأمین می گردد. در حال حاضر نفت این کشورها بخش نسبتاً کوچکی از واردات نفتی آمریکا را تشکیل می دهد که 11 درصد است. ولی در سال 1985 بیش از نیمی از نیاز ما از طریق واردات تأمین خواهد شد و نفت خلیج [فارس] نیز نقش عمده ای در آن خواهد داشت.
هارولد براون، وزیر دفاع نیز اعلام داشت که خطرات نظامی که می توانند بر جریان نفت تأثیر داشته باشند «بسیار جدی و حاد بوده و ما باید خود را آماده مقابله با آنها بنماییم.» این خطرات به اشکال گوناگون و به طور ناگهانی ظاهر خواهند شد. تصرف عمان توسط شورشیان تحت حمایت یمن جنوبی، «گلوگاه» نفتی خلیج فارس را که همان کانال 19 میلی تنگه هرمز است به خطر خواهد انداخت. حملات تروریستی علیه حوزه های نفتی فاقد حراست عربستان سعودی و نیز علیه مراکز توزیع نفت این کشور می تواند سبب قطع جریان نفت گردد. بروز درگیری بین عراق و کویت یا عربستان سعودی در پی اختلافات دیرین ارضی نیز یک خطر واقعی دیگر به حساب می آید.
مهم ترین خطر که از نظر طراحان نظامی واشنگتن وقوع آن بعید است، حرکت آشکار شوروی به درون منطقه است. نفت خلیج [فارس] ممکن است برای شوروی و اقمارش از نظر اقتصادی بسیار اهمیت داشته باشد. گرچه شوروی فاقد ارز خارجی برای پرداخت قیمت نفت اعراب است، ولی دارای بیست و چهار لشکر زمینی و هفت لشکر هوابرد و حدود 500 هواپیمای تاکتیکی درجه یک در ناحیه قفقاز و چهار تا شش فروند ناو جنگی مستقر در اقیانوس هند است. بنا به گفته براون این نیروها از آمادگی چندانی برخوردار نیستند ولی اگر قرار بر آغاز جنگ باشد یعنی بنا به گفته پنتاگون اگر «آمادگی درجه یک» آغاز شود، آمریکا نیز باید اقداماتی در جهت خنثی سازی آن به وجود آورد.
براون و برژینسکی مشاور امنیتی رئیس جمهور کارتر اعلام کرده اند که آمریکا از هرگونه اقدامی از جمله نیروی نظامی استفاده خواهد کرد تا منافع ما را در عربستان سعودی حفظ
ص: 150
نماید. لیکن طراحی یک اقدام نظامی در خلیج [فارس]، مقامات وزارت دفاع را دچار کابوس ساخته است. زیرا نیروهای مسلح شاه ایران که به عنوان یک عامل پدید آورنده ثبات اعتماد شده بود نتوانست به این مسئله بپردازد. یکی از مشاورین براون اعتراف می کند که در مورد نوع اقدام اضطراری آمریکا در خلیج [فارس] مطالعه چندانی نشده است. زمان هشدار تا چه حد است، چه نوع نیروهایی و با چه سرعتی باید توسط آمریکا به کار گرفته شود. علاوه بر این مشورت چندانی دربارة مشخص شدن نیروهای هم پیمان آمریکا نیز به عمل نیامده است. دولت آمریکا معتقد است که در صورت بروز جنگ، آمریکا در اروپا متحدان چندانی نخواهد داشت. ولی، شواهد موجود در بریتانیا امیدوار کننده است، چون محافظه کاران این کشور پیشنهاد کرده اند که یک ناوگان مشترک متشکل از اروپا و آمریکا در جزیره دیه گو گارسیا که پایگاه دریایی انگلیس در اقیانوس هند است، تشگیل گردد.
بنا به گفته یکی از مقامات وزارت دفاع، با وجود اوضاع کنونی «گمان نمی رود» که آمریکا از نظر تعداد از آنچنان نیرویی جهت مقابله با خطرهای احتمالی علیه منافع اقتصادی خود برخوردار باشد، وی در تشریح می افزاید «این کشور، هرگز دارای نیرویی نبوده است که بتواند در نقاطی که تسلیحات استراتژیک نقش دافع ندارند منافع حیاتی خود را حفظ کند.» با یادآوری بحران موشکی سال 1962، یکی از مقامات عالیرتبه نظامی آمریکا می گوید «خلیج فارس، کوبای بعدی ما خواهد بود.» آمریکا که فاقد یک استراتژی صریح و نیروهای مجری آن است، برای خنثی سازی خطرات آشکار به مذاکرات شدید و دیپلماسی ناوی متوسل شده است. هنگامی که در زمستان گذشته یمن جنوبی با کمک مستشاران کوبایی و آلمان شرقی و نیز با دریافت اسلحه از شوروی به یمن شمالی حمله ور شد، ناو هواپیمابر کانستلیشن و ناوچه های همراه آن به سرعت وارد دریای عربی شدند. ارسال این ناو هواپیمابر یک «هشدار جهانی» بود و به روس ها خط تمایز ترسیم شده در خلیج فارس را نشان می داد، نمایش قدرت تا مدت ها ادامه خواهد داشت. بنا به گفته پنتاگون پس از بازگشت کانستلیشن به وطن، ناو هواپیمابر دیگری جای آن را خواهد گرفت.
پرواز اسکادران اف - 15 به عربستان سعودی، سودان و مراکش در همان زمان، نشانگر یک پیام دیپلماتیک متفاوت بوده که عربستان سعودی می بایست آن را دریافت کرده باشد. پس از سرنگونی شاه، عربستان سعودی در اعتماد به آمریکا به عنوان یک هم پیمان تردید پیدا کرده است، [آمد] با مأموریت این جت های جنگنده، واشنگتن به این کشور فهماند که در موقع لزوم به سرعت به یاری آن خواهد شتافت. دو فروند هواپیمای پیشرفته آواکس نیز که پس از پرواز اف - 15ها، وارد عربستان سعودی شدند، نشان می دهند که آمریکا با پیشرفته ترین تجهیزات شناسایی خود به دفاع از حریم هوایی این کشور خواهد پرداخت.
علاوه برکاربرد محتاطانه نیروی هوایی برای رسیدن به اهداف سیاسی، آمریکا در تلاش
ص: 151
است تا محدودیت نظامی خود را در این منطقه دور افتاده با یک استراتژی دوپهلو از بین ببرد.
طراحان سیاسی آمریکا می گویند یک جنبه این سیاست عبارت است از تقویت امنیت داخلی کشورهای حوزه خلیج [فارس] در برابر آنچه که دولت کارتر عدم ثبات سیاسی روزافزون نامیده است. طبق دید مقامات واشنگتن، فساد همه جانبه، ثروت بیش از حد و حضور تعداد بیشماری از کارگران فلسطینی و یمنی و دیگر کارگران خارجی این بی ثباتی را شدت می دهد. (تعداد کارگران خارجی در کویت به نسبت دو به یک از بومیان این کشور بیشتر است) کارگران مهاجر از امتیازات شهروندان کویتی برخوردار نیستند، گرچه مدت های مدیدی در این کشور به سر می برده اند. این افراد ناراضی می توانند به سرعت توسط نهضت های مخالف موجود در خاورمیانه به کار گرفته شوند. به منظور حفظ ثبات، وزارت امور خارجه آمریکا و پنتاگون درصدد ترغیب وحدت منطقه ای و افزایش کمک های تسلیحاتی برآمده اند. ارسال تسلیحات به یمن شمالی در حال حاضر افزایش یافته است.
جنبه دوم استراتژی، که هنوز به مرحله اجرا گذاشته نشده است، یافتن راهی برای گسترش حضور آمریکا و یا حرکت سریع آن در منطقه خلیج [فارس] هنگام بروز بحران است. پیشنهاد معتدلی جهت افزایش میزان نیروهای ناچیز دریایی در خاورمیانه که هم اکنون شامل یک ناو موشک انداز، یک ناوشکن و یک ناو فرماندهی است، ارائه شده (ناو هواپیمابر کانستلیشن موقتاً از ناوگان هفتم به این منطقه مأمور شده است). پیشنهاد مهم تر عبارت است از تشکیل یک ناوگان جدید در اقیانوس هند. این ناوگان به اصطلاح پنجم، مرکب از یک ناو هواپیمابر، یک گردان نظامیان ضربتی مجهز به تانک که به وسیله ناو یا ناوهای دیگری به منطقه اعزام خواهد شد، توپخانه، هلیکوپتر و هواپیمای هاریر عمودپرواز خواهد بود. لیکن، برای به وجود آمدن این ناوگان جدید باید نیروی ناوهای هواپیمابر آمریکا از دوازده فروند بیشتر شود که هزینه آن نیز میلیاردها دلار خواهد بود.
طراحان دفاعی آمریکا هنوز هم از اقدامات لازم لجستیکی دوربرد برای اینچنین نیروی خاورمیانه ای وحشت دارند. با گذشت زمان، ممکن است قرارداد مصر و اسرائیل سبب انعقاد قراردادی شود تا بتوان از شبکه وسیع پایگاه های هوایی، دریایی موجود در این دو کشور بهره برداری کرد. اما در حال حاضر آمریکا فاقد پایگاه های زمینی در منطقه خلیج [فارس] است، ولی می تواند از تأسیسات دریایی بحرین واقع در سواحل عربستان سعودی و نیز یکی از پایگاه های هوایی سابق در جزیرة مصیره استفاده محدود کند. پایگاه دیه گو گارسیا 2200 میل از منطقه دورتر و پایگاه دماغه «سوبیک» نیروی دریایی در فیلیپین نیز 500 میل دورتر است.
شاید بتوان با سعودی ها به توافق رسید تا با گسترش پایگاه های موجود نظامی آن کشور، آمریکا نیز بتواند از آنها استفاده کند. یکی دیگر از راه حل ها جلب توافق جهت ذخیره سازی قبلی تجهیزات است تا بتوان در مواقع ضروری از آنها استفاده کرد.
این تلاش ها تا به حال موفق نبوده است. کشورهای حوزه خلیج فارس خواستار حمایت
ص: 152
بدون حضور آمریکا هستند. طی یک همه پرسی از سفیران آمریکا در کشورهای منطقه معلوم شد که ایجاد نیروهای زمینی و یا افزایش نیروهای دریایی در منطقه به جای تقویت کشورهای ذیربط آنها را ضعیف تر خواهد کرد و گروه های تندرو از احساسات «ضدامپریالیستی» که از دیرباز یعنی زمان استفاده از سرزمین های عربی به عنوان مستعمرات توسط قدرت های اروپایی و انگلیسی در اذهان باقیمانده، بهره برداری خواهند کرد.
نظریات سفیر کویت در آمریکا، خالد محمدجعفر نمایانگر ابهام موجود در طرز تفکر بسیاری از کشورهای حوزه خلیج [فارس] است ولی با کمال بی توجهی می گوید: «هیچکس از شما نخواهد خواست که وارد منطقه شوید چون ما نمی دانیم که خطر از کدام طرف متوجه ما شده است.» وی معتقد است که حمله عراق به کویت و یا تهاجم شوروی به منطقه نوعی خیال پردازی است ولی آیا هیچکس نگران امکان خرابکاری فلسطینی ها و یا یمنی ها در کویت نیست؟ وی در پاسخ می گوید: «این حرف مضحک است چون آنها برادران ما هستند.» بنا به گفته سفیر، کشورش مهم تر از هر چیز از آن می ترسد که مبادا درگیر مناقشات بین آمریکا و شوروی و یا دیگر قدرت ها بشود. وی علاوه بر این نگران بهره برداری آمریکا از اسرائیل به عنوان یک نیروی نظامی است. گذشته از این، جعفر به آمریکا به عنوان یک هم پیمان اعتماد ندارد و می گوید «دوستی شما با شاه برای او چه فایده ای داشت؟ شما 40000 نفر در ایران داشتید، آنها در آنجا چه می کردند؟ شما شاه را وادار کردید تا برای خرید هواپیماها و دیگر تسلیحات هزینه های گزافی بپردازد، ولی او رفته است و هواپیماهایش نیز ساقط شده اند.» امروزه در خاورمیانه همه اینگونه صحبت می کنند. ولی با این حال جعفر صریحاً می گوید که کویت به آمریکا به عنوان یک دوست واقعی ارج می نهد، گرچه طبق ادعای وی شرکت های نفتی آمریکایی در رابطه با پرداخت های نفتی کویت را فریب می دادند.
اکثر مقاماتی که با طرح های مربوط به بحران خاورمیانه سر و کار دارند، معتقدند که این طرز فکر ابهام آمیز عربی علیه آمریکا در آینده نزدیک تغییر نخواهد کرد. یعنی آمریکا باید به نظامیان، ناوها و هواپیماهای خودش که هزاران میل دورتر از خلیج فارس مستقر شده اند متکی باشد تا بتواند هرگونه نیاز نظامی خاورمیانه ای را تأمین کند.
در تئوری، آمریکا دارای نیروهای قراردادی غیرهسته ای است که قادرند از پس یک جنگ عمده برآیند، که معمولاً «استعداد جنگی 11/2» می نامند. مهم ترین نیروهایی که آمریکا طرح ریزی کرده تا در مواقع ضروری در خاورمیانه به کار ببرد و پنتاگون آنها را استعداد نیمه جنگی می نامد، مرکب است از چهار تا پنج لشکر دریایی و ارتش 92000 نفره، و پنج تا شش جناح هوایی و دریایی توأم با 72 تا 102 فروند هواپیمای تاکتیکی در هر یک از جناح ها. پنتاگون می تواند بدون کاهش نیروهای موجود در نقاط دیگر یک یا دو گروه هواپیمابر (یا به طور موقتی) شامل 95 هواپیما به این نیروها بیافزاید. ویلیام کافمن استاد انستیتو تکنولوژی ماساچوست که از سال های دهه 1960 با وزیران دفاع در بخش طراحی همکاری داشته،
ص: 153
می گوید اگر این نیرو همیشه آماده بماند و تمرینات لازم انجام دهد می تواند در برابر هرگونه خطری که منطقه خلیج [فارس] را تهدید نماید، به عنوان یک «دافع بالقوه» عمل کند.
اولین نیروهایی که به خاورمیانه اعزام خواهند شد عبارتند از لشکر 82 هوابرد فورت براگ کارولینای شمالی و لشکر 101 هوابرد فورت کامپ بل کنتاکی که هر یک به ترتیب دارای 15200 و 17900 نفر نیروی انسانی می باشند. هر دو واحد مزبور از واحدهای سبک پیاده به شمار رفته و فاقد تانک و توپخانه سبک هستند و به جای مقاومت طولانی در برابر نیروهای زرهی دشمن تنها به عملیات ضربتی سریع می پردازند. چتربازان لشکر 82 بسیار مجرب هستند، گرچه فرمانده آنها می گوید که این لشکر از نظر افراد وظیفه و بعضی از تجهیزات دچار کمبودهایی است. در لشکر 82 همیشه یک هنگ به حالت آماده باش است. درست هجده ساعت پس از صدور فرمان، عناصر اولیه هنگ مزبور همراه با جیپ ها، کامیون ها و توپخانه های سبک چتردار آماده اند تا فرودگاه پاپ را ترک کرده و با هواپیماهای حمل و نقل عازم جبهه مورد نظر شوند. طرح تمرینات نشان می دهد که این لشکر قادر است 200 نفر را در عرض 35 ساعت، 1200 نفر را در 48 ساعت، 3000 نفر را در عرض 82 ساعت و کل لشکر را در عرض 264 ساعت، آن هم در صورت موجود بودن تعداد کافی هواپیماهای حمل و نقل، از کارولینا به ترکیه منتقل سازد.
بنا به دلایل منطقی پنتاگون نمی خواهد فاش سازد که چه واحدهایی این نیروی به اصطلاح ضربتی را در شرایط متفاوت تشکیل می دهند. ولی، تحلیل گران جنگ در خارج از وزارت دفاع سناریوهای مختلفی طرح ریزی کرده و مشخص کرده اند که چه نوع نیرویی باید عکس العمل لازم را در شرایط خاص نشان دهد. یکی از این تحلیل گران جفری رکورد مشاور نظامی سناتور سام نان از ایالت جورجیاست که قبلاً نیز عضو بخش تجزیه و تحلیل معروف انستیتوی بروکینگز بوده است. «رکورد» به پیدایش چهار سناریو کمک کرد که به نوبه خود سبب پیدایش این مقاله گردید. حدود این سناریوها از یک کودتا در عربستان سعودی توسط تروریست ها و یا افسران ناراضی (احتمال متوسط) شروع و تا هجوم شوروی از ایران به سمت کشورهای خلیج [فارس] (احتمال کم) خاتمه می یابد.
البته این گونه بازی های جنگی تمرینات کاملاً ساده ای هستند که هر چند بر فرض استوار هستند، ولی بسیار ارزشمند می باشند چون طراحان استراتژی ها با استفاده از آنها می توانند پیش بینی کنند که چه نیرویی برای مقابله با دشمن و یا دیگر سناریوها موفق می شوند ولی در اجرای آنها با موانع و محدودیت هایی روبرو خواهند شد. ابتدا باید گفت که آمریکا هنوز از چنان استعداد حمل و نقل هوایی برخوردار نیست که بتواند همزمان نیروی ضربتی پیاده و نیاز جناح های تاکتیکی هوایی را از نقطه ای به نقطة دیگر اعزام کند.
بار اصلی نقل و انتقال افراد و تجهیزات بر دوش بخش نقل و انتقال استراتژیک نیروی هوایی یعنی 70 فروند هواپیمای غول آسای C-5A و 234، هواپیماهای کوچکتر باری 141-C، و
ص: 154
نیز چند صد تانک 135 - KC سوخت رسانی قرار خواهد گرفت. طبق محاسبه طراحان لشکر 82، انتقال یک لشکر از آمریکا به خاورمیانه یعنی 6000 میل دورتر نیاز به 920 فروند هواپیمای 141-C دارد. اسکادران های تاکتیکی هوایی مجبورند با استفاده از همین بخش تجهیزات و افراد پشتیبانی خود را به منطقه نبرد اعزام کنند.
به طور مثال، ارسال دوازده فروند هواپیمای اف - 15 از لانگلین ویرجینیا به عربستان سعودی از زمستان گذشته سبب شد که چهل و دو فروند هواپیما شامل تانکرهای 135-KC ، C-5 A ، 141- C و دیگر هواپیماهای پشتیبانی نیز آنان را در سفر همراهی نمایند (که چندین میلیون دلار خرج برداشت). گرچه کمبود در زمینه انتقال هوایی به سهولت قابل سنجش نیست، ولی افسران نیروی هوایی می گویند که مشکل عمده حرکت همزمان نظامیان و اسکادران هاست.
انجام عملیات در گرمای طاقت فرسای خاورمیانه نیز وحشتناک است. ناوهای هواپیمابر مستقر در منطقه خلیج [فارس] دریافته اند که سیستم های خنک کننده آنها نمی توانند دستگاه های حساس الکترونیک را خنک نگاه دارند. بنا به گفته سرلشکر «ادوارد جی مگار» تانک ها و دیگر تجهیزات مکانیزه در اثر گرما و طوفان شن به سرعت فرسوده می شوند. ابزار مخصوص تعمیر تانک ها نیز باید در سطل های آب فرو برده شوند تا گرمای آنها از بین رفته و قابل استفاده باشند. حرارت 120 درجه منطقه خلیج [فارس] مانور نیروهای پیاده را محدود می سازد. سپهبد «ولتی وارنر» فرمانده سپاه 13 هوابرد که لشکر 82 وابسته به آن است می گوید «بین ساعات 11 صبح تا 2 بعد از ظهر کاری نمی توان کرد مگر آنکه به حفر چاله ای پرداخت تا از دید تانک ها و هواپیماهای دشمن محفوظ ماند. «طبق گفته سپهبد وارنر، تدارک آب افراد پیاده در این گرمای سوزان یک کار لجستیکی بسیار دشوار است چون هر نفر روزانه به دوازده گالن آب نیاز دارد.» گذشته از مشکلات عملیاتی ویتنام، لازمه کاربرد مؤثر نیروهای ضربتی، قاطعیت سیاسی است. سوابق کارتر نشان می دهد که اتخاذ این تصمیمات با کندی صورت می گیرد. اینها نیز شامل زنجیره ای از تصمیمات ناچیز و کم اهمیت است که معمولاً در محفل کوچک از مقامات مرکب از رئیس جمهور و وزیران دفاع و خارجه و مشاور امنیت ملی اتخاذ می گردد. پس از آغاز بحران ایران، کاخ سفید هرگز نتوانست در مورد زمان دقیق مداخله، تصمیم گیری کند. این وضع در تصمیم گیری ناهنجار مربوط به حرکت ناو هواپیمابر کانستلیشن از فیلیپین به منطقه خلیج [فارس] که پس از حرکت این ناو از سنگاپور صادر شده بود، منعکس گردید.
محافظه کاری طبیعی مرتبط با هرگونه حرکت نظامی به خاطر «فاجعه ویتنام»، بیشتر مشهود شده است. تجارب جنگ مزبور تأثیراتی بسیار منفی بر اذهان مشاورین عالیرتبه کارتر بر جای گذاشته است. به همین دلیل آنها معتقد شده اند که تنها راه حفظ تداوم جریان نفت خاورمیانه روش های دیپلماتیک است و نه روش های نظامی. یکی از مقامات وزارت دفاع که نقش مهمی در جنگ ویتنام داشت می گوید: «در نتیجه این تجربه، تردید مربوط به کارآیی قدرت نظامی در
ص: 155
حل مشکلات سیاسی داخلی خلیج فارس و یا نقاط دیگر افزایش یافته است.» در حالیکه بعضی این تردیدها را معادل عدم قاطعیت خوانده اند. این مقام می گوید «ما ترجیح می دهیم که آن را منطق و درایت بخوانیم.» اکثر نمایندگان کنگره آمریکا نیز به همین علت خواهان کاربرد نیرو در خارج نیستند. قطعنامه قدرت های جنگی که در سال 1973 تصویب گردید رئیس جمهور را ملزم می سازد که در صورت نیاز به درگیر شدن نیروهای آمریکایی در عملیات مرزی، ابتدا باید کنگره را در جریان امر قرار دهد.
مقامات دولت آمریکا نیز معتقدند که تنها در صورت مداخله مستقیم شوروی است که کنگره آمریکا با استفاده از نظامیان آمریکایی در منطقه خلیج فارس موافقت خواهند کرد. ارسال جنگنده های غیر مسلح اف - 15 به خاورمیانه در عین حماقت، نشانگر این محافظه کاری، حتی از نظر بعضی از مشاورین کارتر است و این کار تحت تأثیر محدودیت های ناشی از قطعنامه 1973 صورت گرفت.
ولی اگر آمریکا مشخص نکند که در چه زمان و مکانی به مقاومت در منطقه خلیج [فارس] خواهد پرداخت خطر عظیمی را به جان خریده است. در مورد ایران نیز سیاستمداران آمریکا آن قدر تأمل کردند که فرصت های لازم برای هرگونه اقدام کاملاً از بین رفت. این وضع می تواند سبب پیدایش وضعی شود که در آن یک نیروی متخاصم با محاسبه اینکه آمریکا اقدامی نخواهد کرد به یک حرکت تهاجمی دست بزند، ولی با عکس العمل خشونت آمیزی از سوی آمریکا مواجه خواهد شد که جای مانوری برای او باقی نخواهد گذاشت.
یکی از مشاورین امنیتی کارتر می گوید: «اگر خدا نفت اعراب را کمی نزدیک به غرب قرار می داد، ما مشکل کنونی را نداشتیم» این گفته ممکن است مربوط و یا نامربوط به مطلب ما باشد.
ولی جای تأسف است که این مقدار نفت در نقاطی واقع شود که از نظر سیاسی اسباب مزاحمت هستند. ولی نباید به این بهانه از طراحی دقیق جهت حفظ منافع آمریکا در خلیج فارس، یا از بین بردن نقائص موجود در نیروهای ضربتی و یا وسایل انتقال هوایی، دریایی آنها طفره رفت. آنچه هنوز لاینحل مانده مسئله پایگاه های نظامی است که علت آن نیز عدم استفاده از تأسیسات موجود در آفریقای جنوبی و یا عدم گسترش پایگاه های دیه گو گارسیا توسط آمریکاست. کشورهای عرب صمیمی هنوز نمی دانند که آیا ما مایل هستیم نسبت به منطقه آنها به تعهداتی عمل کنیم یا خیر؟ بنا به گفته جورج بال معاون اسبق وزیر خارجه آمریکا، کنگره و کاخ سفید آمریکا را در برابر فشارهای اعمال شده از طرف کشورهایی که ما به نفت آنها نیازمندیم آسیب پذیر ساخته اند. بخش اعظم مشکلات آمریکا در خلیج [فارس] ناشی از اعمال و رفتارهای خود آنان بوده است.
زمان یافت نشد!
سایر کلمات یافت نشد!