Post
31023
از:
محرمانه
به: آقاي استمپل از طريق آقاي گوئلز ـ سركنسول
1357-01-20- 1978-04-09
متن سند
سند شماره 25
خیلی محرمانه
9 آوریل 1978 - 20 فروردین 1357
از: آقای داولینگ
به: آقای استمپل از طریق آقای گوئلز - سرکنسول
موضوع: برداشت های کلی از مشهد
من از 4 تا 6 آوریل در یک سفر کنسولی از مشهد دیدار کردم. با اینکه منظور از سفر تماس با جامعه شهروندان آمریکایی مقیم مشهد بود، فرصتی به دست آوردم تا با دکتر آموزگار رئیس دانشگاه مشهد و دکتر نیازی معاون وی و چند تن از اعضای هیأت علمی صحبت کنم. من همچنین با آقای معینی معاون استاندار خراسان ملاقات کردم.
بر اساس گفته افرادی که با آنان صحبت کردم، مشهد اخیراً تظاهرات نسبتاً شدیدی را به خود دیده است. هر چند هیچ خسارت قابل توجهی با حضور آشکار نظامیان مشاهده نمی شد، اکثر مردم نگرانی خود را نسبت به وقایع اخیر ابراز داشتند. ظاهراً یک انتظار عمومی در این خصوص که آشوب در 30 مارس یعنی چهلمین روز پس از واقعه تبریز رخ خواهد داد، وجود داشت. و واحدهای ارتش با زره پوش در اوایل روز 29 مارس به داخل شهر حرکت داده شدند. هر چند من راجع به این موضوع با دکتر آموزگار و با آقای معینی صحبت نکردم، چونکه هر دو مذاکراتشان را به کلیات محدود کرده بودند؛ ولی دیگر افرادی که با آنها گفتگو کردم اظهار داشتند که علیرغم حضور ارتش تظاهراتی در سی ام و سی و یکم وجود داشته که ظاهراً شدت آن مستلزم مداخله حداقل واحدهای زرهی که محوطه حرم و بقعه امام رضا را محاصره کرده اند، و نقطه تجمع تظاهرات بوده است، بود. چندین نفر تأیید کردند که در خلال این تظاهرات تیراندازی هایی وجود داشته ولی مشخص نیست که آیا فقط نیروهای امنیتی یا هر دو طرف از اسلحه استفاده کرده اند. به نظر می رسد که تظاهرات تا اول آوریل، اما به طوری که از شدت آن کاسته می شده، ادامه یافته است. هیچ کس از میزان قطعی تلفات برآوردی نداشت، ولی یک شایعه رایج این است که واحدهای نظامی حداقل 10 نفر را در محوطه حرم کشته اند (یک نقل دیگر مدعی است که 10 نفر در داخل محوطه حرم کشته شده اند. بایستی متذکر شد محوطه حرم که محصور است و حدود 4 بلوک شهری معمولی امریکایی را دربر می گیرد، توسط یک کمربند پهن میدانی و راههای ختم شونده به آن محاصره شده که خود آنها (راهها) با یک دیوار که تشکیل دهنده پشت مغازه ها می باشد، به شکل حلقه به یکدیگر متصل شده اند. در عین اینکه من تردید دارم تانک ها بتوانند از درهای اصلی خود صحن عبور نمایند لیکن محوطه میدان برای استفاده از زره پوش ها ایده آل است) بر اساس گفته یک نفر، تانک ها در تقاطع یک خیابان پهن نیز که به محوطه حرم ختم می شود، پخش شده بودند. ایجاد حریق که متوجه بانک ها و احتمالاً دیگر اهداف بود نیز صورت پذیرفت. بر طبق گفته افرادی که با آنها صحبت کردم واحدهای زرهی از محوطه حرم در 3 یا 4 آوریل فراخوانده شدند.
جوّ عمومی هنوز وخیم است. تمام پمپ بنزین هایی که من دیدم تحت مراقبت پلیس بودند. بر اساس یک شایعه هر کس پس از 5 آوریل بنزین خریداری کند یا هر اتومبیلی که در 5 یا 6 آوریل در خیابان پارک شده باشد هدف حریق عمدی خواهد بود. در حالیکه هیچ کس ادعا نکرد که چنان آتش زدنهایی به وقوع پیوسته باشد، از قرار معلوم دانشگاه مشهد موضوع را تا آن اندازه جدی دانسته که به تمام رانندگان کارمند خود دستور داده تا اتومبیل هایشان را به عوض پارک کردن در محوطه دانشگاه به خانه برده و در آنجا پارک نمایند. خود دانشگاه با تظاهرات شدیدی که من وسعت آن را نتوانستم معین کنم مورد حمله واقع شده بود، اما چند نفر از اعضای هیأت علمی اشاره کردند که دانشکده علوم به تازگی پس از یک حمله که نزدیک بود تمام تأسیسات را منهدم نماید، بازگشایی شده بود. حمله به دانشکده علوم دانشگاه به نظر نمی آید که از نوع آتش زدن بوده باشد بلکه یک نوع وحشی گری از جانب دانشجویان بوده است. اعضای هیأت علمی اشاره کردند که حضور در کلاس ها فقط در حدود یک سوم حد عادی بوده لیکن این موضوع تا حد زیادی با به عقب انداختن پایان تعطیلات نوروز توسط دانشجویان نسبت داشته است.
یکی از اعضای هیأت علمی که من با وی صحبت کردم دستگیری مرد جوانی سوار بر یک موتور سیکلت از جلو ساختمان امور اداری دانشگاه را توضیح داد. او گفت که پلیس از وی خواسته بود توقف نماید، که وی از انجام آن امتناع ورزیده بود. پلیس سپس وی را مورد تعقیب قرار داده و به خاطر حمل یک وسیله انفجاری که در زیر کتش پنهان بود او را دستگیر نمود. در عین حالی که وی ادعا نکرد که دقیقاً وسیله انفجاری را مشاهده کرده (و یکی دیگر از اعضای هیأت علمی به میان گفتگو پرید و گفت احتمالاً یک کوکتل مولوتف بوده است) ولی او دیده بود که پلیس جوان را دستگیر کرده و شنیده بود که پلیس، وسیله را به عنوان یک وسیله انفجاری توصیف نموده است.
گزارش معمولی دیگری که اساسی تر از صرف یک شایعه به نظر می رسد این است که پلیس فروش بنزین به دارندگان موتورسیکلت را قدغن کرده، چرا که ظاهراً حریق های عمدی و دیگر وقایع توسط افرادی که بر موتورسیکلت سوار بوده اند اجرا شده است. تنها نظری که من در این مورد می توانم بدهم این است که در خلال سفرم هیچ کس را سوار بر موتور سیکلت در حال خرید بنزین از پمپ بنزین ها ندیدم.
در خلال سفرم هیچ گونه حضور امنیتی قابل توجهی را مشاهده نکردم. من دو نفربر زرهی با سربازان سوار بر آن را که از قسمت مرکزی شهر به سمت دیگر حرکت می کردند در پنج آوریل دیدم. این وسایط نقلیه به سرعت حرکت می کردند و سربازان سوار بر آن غیرمسلح به نظر می رسیدند به نحوی که من تردید دارم که جابجایی آنان چیزی جز یک جابجایی عادی بوده باشد. در ششم (آوریل - م) هنگامی که به طرف شمال مشهد برای خروج از مشهد حرکت می کردیم از کنار یک ستون کامیون های ارتشی که سرباز حمل می کردند و پرچم های قرمزی از سپرهایشان به اهتزاز درآمده بود و می توانست نشان دهنده این باشد که در داخل آن مهمات دارند عبور کردیم، هر چند این امر مجدداً به نظر آمد که یک مانور عادی باشد. در ششم (آوریل - م) سربازان زیادی در قسمت های اصلی شهر وجود داشتند ولی تماماً به نظر می آمد که در مرخصی باشند چونکه چمدان های یک شکلی حمل می کردند و افسری همراهشان نبود.
همانطور که در بالا اشاره شد من با آقای معینی معاون استانداری، در بعد از ظهر روز پنج آوریل گفتگو کردم. او خیلی مؤدب و خوش برخورد بود ولی آشکارا در موقعیتی نبود که راجع به مسایل مهم صحبت کند. به مجردی که وارد شدم وی به انگلیسی از انگلیسی بلد نبودنش عذرخواهی کرد، که از حد کفایت بالاتر به نظر رسید، و به دنبال یک مترجم فرستاد. در این بین ما به فارسی با یکدیگر گپ زدیم ولی چند دقیقه ای از مکالماتمان از مترجم استفاده کردیم. وی همچنین به دنبال فردی فرستاد که من نتوانستم نامش را بفهمم. او رئیس اداره سیاسی استانداری است. این شخص دوم اصلاً انگلیسی صحبت نمی کرد و من دریافتم استفاده ما از مترجم به خاطر وی بود. آقای معینی در ضمن این که رفتارش دوستانه بود از ملاقات من نگران بود. وی چندین مرتبه سئوال کرد جامعه آمریکاییان در مشهد چه مشکلاتی دارند که یک کنسول از تهران به خاطر آنها آمده است. هر چند من تأکید ورزیدم که این فقط یک دیدار عادی از جامعه آمریکاییان است و در قبال هیچ مشکل خاصی نیست، با این وجود فکر نمی کنم که وی این پاسخ را به عنوان یک پاسخ کامل پذیرفته باشد. من متذکر شدم کنگره و هیأت دولت تأکید بر ملاقات مکرر ما از آمریکاییان در هر کجایی که هستند دارد و سفر من اولین دیدار از دیدارهایی است که امیدوارم به صورت منظم ادامه پیدا کند. وی مکرراً بر اشتیاق خود به کمک به آمریکایی ها در مشکلاتشان در مشهد تأکید ورزید و اظهار داشت چقدر خوب می شد اگر ایالات متحده تصمیم به استقرار یک کنسولگری در مشهد می گرفت.
او سئوال کرد که چرا ما کنسول گری مشهد را بستیم و من پاسخ دادم که هزینه عملیات کنسولگری ادامه فعالیت را برای آمریکا در تمام نقاطی که ما ممکن است مایل به داشتن نمایندگی در آنجا باشیم، مشکل کرده بود. وی گفت چنین مشکلاتی را درک می کند و مجدداً اشتیاق خود را به کمک در هر زمانی که لازم باشد تکرار نمود. من چندین بار از اشتیاق وی به کمک، تشکر کردم و تأکید نمود که جامعه آمریکایی ها در مشهد خیلی خشنود و راضی به نظر می رسند. ما با حالتی دوستانه از یکدیگر جدا شدیم ولی من استنباط کردم که وی احساس کرد، من مأموری هستم که به لحاظ آشوب های اخیر و برای کسب اطلاعات اعزام شده ام. تنها اشاره او به مشکلات این بود که کارش به حدی زیاد شده که وی از 7 صبح تا 11 شب کار می کند. (جالب ولی تردیدآمیز است که بگویم حداقل) من احساس کردم صحیح نیست که مسئله آشوب ها را با وی دنبال کنم چونکه نمی خواستم شکی در مورد سفرم به وی انتقال دهم. زمانی که من آنجا را ترک کردم خیلی مؤدب بود ولی هنگامی که مترجم وی مرا با روی باز تا درب خروجی هدایت کرد، رئیس بخش سیاسی برای مذاکره ای با آقای معینی در آنجا باقی ماند. ممکن است که من روی برداشت خود که آقای معینی احساس کرد مقصود من چیزی غیر از آن است که عنوان نمودم، زیاد تأکید کنم ولی وی در مذاکراتمان توجهش به این جلب شده بود که مشخص کند آیا من فقط به دیدار جامعه آمریکایی ها و رئیس دانشگاه آمده ام و اینکه آیا این ملاقاتها با آمریکایی ها صرفاً در انجمن ایران و آمریکا صورت گرفته است. هر چند که مسئله مهمی مورد بحث قرار نگرفت من فکر می کنم کار خوبی بود که با وی ملاقات کردم چونکه عدم انجام این امر ممکن بود وی را به حد زیادی مظنون نماید. مطلب فوق جمع بندی تقریبی سفر من از نقطه نظر سیاسی بود. اگر در جمع آوری جزییات اضافی بتوانم کمک کنم مرا در جریان قرار دهید.
زمان یافت نشد!
اتفاق و وقایعی یافت نشد!
قرارداد یافت نشد!
سایر کلمات یافت نشد!