Post
9901
از: مایکل. جی. مترینکو دفتر سفارت
محرمانه
به:
1358-01-07- 1979-03-27
متن سند
یادداشت : از نظر اجتماعی، بهترین توضیح در مورد خانواده ب این است که جزو طبقه متوسط زمین دار ایرانی هستند. آقای ب که ارباب است، یک ملک 8000 هکتاری (در حدود 2000 اگر) در منطقه ساوه دارد که از زمان انقلاب سفید که زمین ها را تقسیم می کردند، دست نخورده باقی مانده است. آنها خیلی پیش از این زمان، زمین هایشان را مکانیزه کرده و تا زمان حال به کشاورزی ادامه دادند. خانواده ب همچنین چند رابطه خوب سیاسی هم دارند؛ یکی با فرزند نخست وزیر اسبق و همچنین با رهبران طایفه قشقایی، از طریق ازدواج. آقای ب در زمان مصدق رئیس بانک کشاورزی بوده و وی خودش نوه دکتر مصدق است. چندین بار از آقای ب درخواست شده تا پست وزارت کشاورزی را بپذیرد. وی اخیراً تقاضای بختیار و بازرگان را برای پذیرفتن پست وزارت رد کرده و گفته است که ترجیح می دهد که به کار کشاورزی در زمین خودش مشغول باشد.
آقای مصطفی ب هم اکنون در وزارت کشاورزی، در پستی که وی حدوداً چند ماه پیش به دست گرفته است، کار می کند. وی قبلاً در وزارت امور خارجه بود و آخرین مأموریتش حضور در اداره مرکزی «سنتو» در آنکارا بود. وی به خاطر ازدواجش با یک دختر ترک (ترکیه ای)، مجبور شد که از وزارت امور خارجه استعفا داده و در پاییز گذشته به ایران باز گردد. بهترین توصیف در مورد چندین ساعت گفتگویی که با هم طی شام و مشروب خوری سه شنبه که دنباله اش به صبحانه صبح چهارشنبه کشیده شد داشتیم، بدبینی و نا امیدی او برای ایران بود.
آینده سیاسی و شخصی
خانواده مسن تر ب تصمیم گرفته اند که باید ایران را ترک کنند و نقشه دارند که به کانادا یا آمریکا مهاجرت کنند. آقای ب در مورد علاقه اش به ایران و همچنین در مورد اتصال و علاقه اش به حفظ خانواده خود صحبت کرد، اما خیلی ساده گفت که حالا می ترسد در اینجا بماند. او ادعا کرد که به خاطر روابط خانوادگی و سیاسیش با مصدق، مورد سوءظن خاندان پهلوی بوده. وی همیشه مخالف آنها بوده، او با وجود این ضدیت، احساس می کرد که می تواند در ایران به طور ایمن زندگی کند. او دوست نزدیک بازرگان بوده و در صدر طرفداران انقلاب بوده است، اما اثرات انقلاب او را ترسانده بود. در هفته های گذشته زمین های آقای ب توسط کارگرهایش تصرف شده و او هیچ راهی را برای پس گرفتن و کنترل زمین هایش نمی بیند. او و زنش تصمیم گرفته اند که زمین هایشان را رها کرده و به جای ماندن در اینجا مهاجرت کنند.
آقای ب یک فرد ملی گرا و محبوب است. او در آغاز یک صحبت طولانی سخنرانی مانند در مورد اینکه چطور آمریکا به خاطر حمایت زیاد از شاه دزد ستمگر و فاسد، این همه دردسر در ایران به وجود آورده کرد. همچنین او آمریکا را به خاطر برانداختن مصدق نخواهد بخشید. بعد از چند ساعت مشروب خوری آقای ب صحبت دیگری را شروع کرد. وی این دفعه ادعا کرد که تمام دردسرهای کنونی ایران، ریشه در طرح ها دسیسه ها و توطئه های آمریکا دارند که نقشه انقلاب را برای براندازی شاه کشیده است. او گفت حداقل در زمان شاه امنیت شخصی وجود داشت و عدم پشتیبانی آمریکا از خانواده پهلوی، بحران کنونی را به وجود آورده است. این طور فهمیدم که آمریکا همیشه سپر بلای آقای ب خواهد شد و لذا هیچ تلاشی نکردم تا تضاد آشکار در منطق فارسیش را به او گوشزد کنم. با وجود عهد شکنی آمریکا، آقا و خانم ب حالا به این نتیجه رسیده اند که آمریکا تنها کشوری است که آنها واقعاً دوست دارند در آن زندگی کنند و آنها سعی می کنند که تنها پسرشان را متقاعد کنند که با آنها بیاید.
خانواده مسن تر ب متقاعد شده اند که در عرض یک یا دو سال آینده کمونیست ها ایران را خواهند گرفت. آنها تمام فریادهایی که برای خود مختاری قومی بلند شده را توطئه شوروی می بینند و می ترسند که نیروهای نظامی و پلیس در شرایطی نباشند که بتوانند از تصرف ایران جلوگیری کنند.
آقای مصطفی ب تنها پسر آنها است و بنابراین وارث 8000 هکتار زمین می باشد. وی همچنین در انگلستان و آمریکا تحصیل کرده و چندین سال مأموریت در خارج در زمانی که در وزارت امور خارجه بود داشت. وی همچنین یک زن خارجی دارد. مصطفی ب وابستگی کمتری از پدرش نسبت به ماندن در ایران دارد. در حالی که مصطفی تلاش می کند که به کار خود ادامه داده و زمانی دو باره زمین های خانواده اش را تحت کنترل بگیرد، زن و والدینش فشار زیادی به او می آورند که تمام دارایی هایش را به دست گرفته و ایران را ترک کند.
مصطفی هم نسبت به آینده ایران ناامید گشته است. در وزارت کشاورزی در کل به نظر نمی رسد که نه وزیر و نه وزارتخانه اش بتوانند فعالیت هایشان را هماهنگ کنند. مردم دیر به سر کار می آیند. (اگر بیایند) می نشینند در مورد سیاست صحبت کرده و چای می نوشند (یعنی همیشه کارشان این است) و بعد هم تا آنجایی که ممکن باشد با سرعت هرچه تمام تر کار را ترک می کنند. برخلاف همه هیاهو و فریادها برای اهمیت کشاورزی، هنوز هیچ طرح و برنامه ریزی و فعالیتی در این وزارتخانه آغاز نشده است.
مصطفی ب متقاعد شده که فداییان به عنوان منشأ قدرت واقعی در ایران پدیدار خواهند شد. چون آنها دیسیپلین و نیروهای نظامی برای تکمیل ایدئولوژیشان دارند. به عنوان مثال او در مورد تفاوت های زیاد بین مجاهدین را که نزدیک ساختمان دفتر کارش پاسداری می دهند، توضیح داد. در طی بارندگی شدید در تهران در تاریخ 26 و 27 مارس، مأموران محافظ مجاهدین که نزدیک وزارت کشاورزی بودند، به خاطر باران زیاد آنجا را ترک کرده و از نظرها ناپدید شدند. باران سنگین قویتر از مسئولیت حفاظت شان بود.
فدائیان که در ساختمان کناری (همسایگی) بودند، محافظت کامل شان را حفظ کردند و تمام دیسیپلین هایشان باقی ماند. مصطفی و پدرش دوستانی را در زندان سیاسی محل از دست داده اند و آنها برای دوستانشان که در زندان های کمیته هستند و برای امنیت خودشان احساس ناتوانی می کنند و این مسئله تأثیر مهمی در نقطه نظرهایشان در مورد انقلاب گذاشته است.
زمان یافت نشد!
اتفاق و وقایعی یافت نشد!
تجهیزات یافت نشد!