Post
12769
از: سولیوان
محرمانه
به: وزارت امور خارجه واشنگتن. دی - سی
1357-03-11- 1978-06-01
متن سند
سند شماره (۲۸)
از: سفارت آمریکا در تهران
تاریخ: اول ژوئن ۱۹۷۸- ۱۱ خرداد ۱۳۵۷
به: وزارت امور خارجه - واشنگتن دی. سی.
رونوشت برای: عمان، آنکارا، آتن....
طبقه بندی: محرمانه
موضوع: ایران در سالهای ۷۸- ۱۹۷۷: صحنه داخلی
خلاصه: سیاست اعطای آزادیها و ابهام، از مشخصات وضع سیاسی داخلی ایران در ۷۸- ۱۹۷۷ بوده اند. شاه با گشاده دستی در حقوق فردی و آزادی بیان، وجهه خود را در معرض خطر قرار داده است، او بدان حد در این امر اهتمام ورزید که مخالفینش را به میدان آورده، اما در مورد نحوه رفتار خود با آنها در آینده قدری ابهام را موجب شده است.
عزم وی به ایجاد نهادهای سیاسی آزادتر به دلایل فراوانی قابل تقدیر است، اما نو بودن جریان این عمل، تردیدهایی را در اذهان پیروانش برمی انگیزد و سئوالاتی در این مورد که او تا کی خواهد توانست در این جعبه پر از دردسر را جزئی باز نگهدارد، مطرح میکند. شاه مایل نیست که زمام قدرت فعلیش در تعیین خط مشی را کاملاً واگذار کند. معهذا وی سعی دارد که نظر «اکثریت خاموش» را به مشارکت در حکومت جلب و آنها را به این کار تشویق نماید. حزب رستاخیز و دولت آموزگار تابحال موفقیتشان خیلی محدود بوده و شاه به انواع اقدامات قانونی و فوق قانونی پلیسی تمسک جسته تا فعالیت مخالفین را تحت کنترل نگهدارد. در عین حال رهبری مذهبی محافظه کار به عنوان یک ناراضی که طلسم خود را شکسته، وارد عرصه سیاست شده و نظر قابل ملاحظه خود را بر نظر جبهه ملی و مخالفین چپ دیگر افزوده است. شاه میکوشد که توده مذهبی را از حیطه نفوذ محرکین مذهبی افراطی به سردمداری آیت اللّه خمینی و همچنین مخالفین چپی دور نگهدارد. ولی اقدام او هنوز حالت آزمایشی دارد. (پایان خلاصه) ایران هم از نظر اجتماعی و هم اقتصادی در نیست که این قدرت به چه مجرائی کشانده خواهد شد و یا عاقبت چه کسی آن را در دست خواهد گرفت. به هر صورت، سعی خواهد کرد که علل و نتایج آن را تحلیل نماید.
برجسته ترین علت وقایع ایران، جریان عظیم ثروت حاصل از چهار برابر کردن قیمت نفت است. این ثروت سبب پیدایش سریع طرحهای اصلی زیربنایی، جریان اجباری صنعتی شدن، موجی از تنعم که حتی به سطوح اجتماعی پایین رسیده، افزایش عظیم تعداد مسافران ایرانی به خارج، تغییر ناگهانی تعداد جوانان ایرانی قادر به تحمل هزینه دانشگاهی، سطوح بسیار بالاتر مصرف اقتصادی شامل بهبود روال تغذیه، تسهیلات پزشکی و مراقبت پزشکی و همچنین سرازیر شدن خارجیان از سراسر جهان که صحنه فرهنگی ایران را رنگین نموده است. همزمان با اینها، ثروت جدید یک تورم با نرخ دو رقمی را موجب گردیده، ارزشهای اصلی را تحریف و مهاجرت داخلی مردم، از مناطق روستایی به شهری را پدید آورده است. همچنین کارگران بیسواد خارجی را از آسیا جذب کرده و میزان تولید کارگران را پایین آورده و باعث آلودگی و تراکم در شهرها شده و موجب از هم پاشیدگی خانواده اسلامی و نقشهای فرهنگی جامعه و بالا رفتن مصرف کالا به میزان قابل توجهی شده است و به طور کلی توقعات عامه از اقتصاد و اصلاح اجتماعی را به حدی رسانده است که رهبری قادر به تأمین آنها نیست.
شاه در مواجهه با این وضع آشوب خیز پی میبرد که پیچیدگیهای این کار بزرگتر از آن است که او بتواند به تنهایی تدبیر و رهبری آن را ادامه دهد. بنابراین او به راستی احساس میکند که احتیاج است مقداری از اقتدار امیرانه جاریش را از حال تمرکز در دست خود بدر آورد و به زیردستانش مسئولیتهایی را محول کند. به نظر وی اگر به تدریج یک طبقه متوسط کامیاب ایجاد کند و این گروه خود را سپاسگزار و قرین با پادشاهی احساس کند، موقعیت وی و سلسله اش محکم خواهد شد. به این منظور وی وسیعترین امکانات را برای کسب تحصیلات دانشگاهی در اختیار میگذارد و سعی دارد با تهیه پاداشهای مادی قابل ملاحظه فارغ التحصیلان دانشگاهها را به تأسیسات دولتی و شبه دولتی جذب کند.
موارد «بخشش» و فساد که متأسفانه در سیستم اجتماعی سنتی ایران جاری است، بر این پاداشها باز هم میافزاید. بدین ترتیب فارغ التحصیلان جوان و تازه کار فرصتهایی را که دستیابی به آنها برایشان ممکن است، فوراً میپذیرند و به عنوان خدمتکاران سیستم داخل طبقه متوسط میشوند. به هر حال آنها از لحاظ سیاسی همچنان برکنار بوده و از لحاظ فردی نیز نسبت به ساخت حکومت خود بدبینند.
بنابراین برای وظیفه ای که شاه برای ایشان پیش بینی میکند نامزدهای قابل تردیدی هستند. این امر که شاه هنوز تصمیم نگرفته جهت تجویز یک میدان سیاسی برای طبقه متوسط جدید چه نهادهای سیاسی را ایجاد کند آتنتیسم attentisme آنها را پیچیده تر میکند. مجلس و سنا مانند حزب رستاخیز که تشکیلات سیاسی یک حزبی است و به طور نظری تمام ایرانیان واجد شرط سنی رأی دادن به آن تعلق دارند، تقریباً آلت دست دولت هستند. به هر حال این حزب (تأسیس در سال ۱۹۷۵) جز به عنوان مفسر بیانات شاه، نسبت به کارهای دیگر بی علاقه و تصمیم است.
در عین حال، پادشاه با چیزی که دوست دارد آن را «اعطای آزادیها» بنامد کار خود را ادامه میدهد.
این به معنای تخفیف معتنابهی در سانسور مطبوعات، تحمل انتقاد سیاسی و اظهارات جزئی عدم رضایت و روش ملایمتر ضبط و ربطهای پلیس در مقایسه با گذشته نه چندان دور است. عواقب این تغییر، خاطر وی را آزرده است و از اینکه منقدین خارجی (غربیها) روشنی فکرش را تمجید نکرده اند، مبهوت است. او همچنین دچار سردرگمی است که چگونه با این نوع ناراضیان که در نیمه دوم دهه هفتاد به وفور حضور دارند مدارا کند.
در این گزارش ما سعی خواهیم نمود بعضی از وقایعی که در یک سال و نیم یا دو سال گذشته روی داده دنبال نموده و وضع وخیمی را که این وقایع کشور را به سوی آن سوق داده اند، بررسی کنیم. تصمیم اصلی شاه به اعطای آزادیها اولین بار در اواسط ۱۹۷۶ ظاهر شد. براهین وی را میتوان حدس زد. بدون شک شاه میخواهد جانشینی ولیعهد را مهیا نماید و میداند که جانشینش نمی تواند با همان رویه سلطنت مطلقه ای که شاه به تدریج طی ۳۶ سال همراه با تجارب مخاطره آمیز گاه و بیگاه کسب کرده، حکومت کند.
به علاوه، احتمالاً شاه هم پی برده که یک جامعه با بزرگی و بغرنجی که ایران میرود احراز کند، نمی تواند توسط توسط گروهی به کوچکی سابق اداره شود. در حالی که این یک فکر قدیمی است که گفته میشود از سال ۱۹۶۱ در ذهن او جای گرفته که مشکلاتش در هماهنگ کردن دو عنصر «رشد اقتصادی» و «اجتناب از مشکلات اقتصادی» در سال ۱۹۷۶ احتمالاً نیاز به ارتباط دوجانبه بیشتر با تکنسینها و دیگران را به بار آورد تا او در تعیین خط مشی از کمک دیگران برخوردار گردد و در اجرای آن موفقیت بیشتری حاصل کند. این نیاز ضمن آنکه مشاورین معتمدتر فوت میکردند یا در چاره جویی مسایل جامعه فن سالار مدرن کفایت کمتری نشان میدادند، هرچه بیشتر احساس میشد. احتمالاً این دلیل نیز به نوبه خود وی را متقاعد ساخت که هم برای مهار قدرت افراد در دستگاه بزرگ حکومت و هم به عنوان یک منبع به کارگیری ابتکارات در ایالات ورای تهران، راهی سیاسی برای به حرکت درآوردن عقیده عمومی ضروری بود. در انتها این احتمال داده نمی شود که این نظر از چشم ناظر تیزبینی بر صحنه جهانی چون شاه، پوشیده باشد، که کارتر که در آن زمان نامزد ریاست جمهوری بود، اگر به ریاست جمهوری میرسید و مقاصد جدی خود را در زمینه حقوق بشر را به اجرا درمی آورد، تا اواسط ۱۹۷۶ انتقادات ایراد شده از جانب کنگره ایالات متحده در خصوص رویه اعمال حقوق بشر در ایران و سایر جاها تقویت میگردیدند.
مرحله اول
علائم اولیه اعطای آزادیها با ترغیب حزب رستاخیز به مشورت عمقی بیشتر با اعضای خود و بحث در مورد مسئله واجد اهمیت برای مملکت همراه بود. جریان مذکور در بطن این تصور جای داشت که حزب رستاخیز میتواند هم در ایالات و هم در استانها جدا از دولت، ولی به عنوان منقد دستگاه حاکمه عمل کند. زمانی که حزب در اواسط سال ۱۹۷۶ تا اواسط ۱۹۷۷ در این مورد خیلی کارآمد نبود، چاره ای که اتخاذ شد این بود که در عمل آن را به صورت آلت دیگری برای دولت درآورند. از قرار معلوم این بدان جهت بود که کادرها، آن و مردم آن را جدی تر بگیرند.
جنبه دوم اعطای آزادیها ابداع بعضی تغییرات در آیینهای حقوقی مربوط به بازداشت شدگان یا زندانیان سیاسی بود تا دسترسی آنها به وکلای مدنی بیشتر شود و زمینه برای جریان مقتضی بهتر آماده گردد و کلاً غلط گیریهایی از قبیل شکنجه تقلیل یابند یا کنار گذاشته شوند. این تغییرات نهایتاً در یک لایحه جمع و به تصویب پارلمان رسید که در نوامبر ۱۹۷۷ رسماً وارد مرحله اجرا گردید. شاه دیداری با ویلیام باتلر رئیس کمیسیون جهانی قضات داشت، که به معرفی بعضی از این اصلاحات حقوقی پرداخت. ارتباط کم ثمرتری با مارتین انالز در تهران و لندن ادامه دارد، هرچند که نتیجه آن هنوز به صورتی مستقیم مشاهده نشده است. همچنین صلیب سرخ جهانی دیدارهای بسیار مفیدی از زندانها داشته که حاصل آنها تا اول ماه می۱۹۷۸ گماشتن یک نماینده مقیم در تهران از طرف کمیته جهانی صلیب سرخ است.
جنبه سوم، گشاده دستی بیشتر در رابطه با آزادی بیان بود. به جزوههایی که به صورت دستی تکثیر میشدند و در آنها به دولت حمله نموده و خواستار رجوع به قانون اساسی و همچنین آزادی بیان بیشتر و اجرای بهتر قوانین قضائی به علاوه خواستههای کوچکتر گوناگون بودند، اجازه نشر داده میشد و هرچند که این جزوهها به صورتی غیررسمی و دست به دست پخش میشدند، امضاءکنندگان آن دستگیر نمی شدند. این افراد اغلب تحصیلکردگان صاحب حرفه از قبیل بازرگانان، معلمان، نویسندگان و حتی قضات و وکلا بودند. آنها خشونت را توصیه نمی نمودند اما اکثر افکار خود را از سالهای ۱۹۵۰ اخذ کرده بودند و آن دوره ای بود که در خلال آن جبهه ملی به رهبری مصدق علیه شاه جدی ترین اعتراض، که تقریباً امکان مرگ وی نیز در آن وجود داشت را پدید آورد. گروههای معتقد به لیبرالیسم قرن نوزدهم با گروههای چپی و کمونیست در مخالفت جبهه ملی با شاه ائتلاف کردند. علیرغم این ماجرای طولانی، نویسندگان این اعلامیهها در سالهای ۷۸- ۱۹۷۷ اکثراً صلح جو بودند که پیوندهای آشکاری با گروههای تروریستی کوچک صاحب ایدئولوژیهای افراطی اسلامی یا مارکسیست که مدت چندین سال در ایران عمل کرده اند، نداشته اند. آنها به هر حال در الهام به دانشجویان که جرقه خشونت در این مرحله اول را ایجاد کردند، مؤثر بودند. در حالی که تظاهرات دانشجویی حتی طی اواخر سالهای ۱۹۶۰ و اوائل ۱۹۷۰ زمانی که علائم نارضایی دیگری (به استثنای وقایع تروریستی گاه و بیگاه) به چشم نمی خوردند، در ایران بصورت سنت درآمده اند، تظاهراتی که در اواخر سال ۱۹۷۷ اتفاق افتادند به خارج از محوطه دانشگاهها کشیده شدند و اغتشاشاتی را به وجود آوردند که از هر نمونه دیگری از سال ۱۹۶۳ به بعد بزرگتر بودند.
پلیس عاقبت این تظاهرات را مهار کرد و بیشتر موارد آنها را فرو نشاند. اما به موازات آنها یکی دو مورد نیز روی داد که گروههای به اصطلاح «کارگران» در لباسهای معمولی آشکارا به عنوان بازوهای فوق قانونی دولت عمل کردند. یک گروه از این افراد، یک اجتماع بزرگ که روشنفکران جناح چپ جبهه ملی قدیم سعی کرده بودند در یک منزل شخصی نزدیک شهر کرج، بیرون تهران برگزار کنند را از هم پاشیدند.
دولت از شواهد مبنی بر همکاری تمام گروههای مخالف با یکدیگر چون دانشجویان، تروریستها و از همه بالاتر توده متدین مردم، مشوش بود.
واکنش مخالفین
واکنش مخالفین در مقابل این اقدامات دولت چندین جنبه داشت. حرکت تروریستی از اجرای اعمال بیشتر دست کشید و رضایت داد که صبر کرده و ببیند نتایج این سیاست اعطای آزادیها چه خواهد بود.
خصوصاً اینکه هرکسی تصور مینمود شاه تحت فشار ایالات متحده دست به این کار زده است. پاره ای از علت این رضایت، ترغیب آنها توسط رهبرانی بود که مورد احترام مخالفین هستند. بعضی از رهبرانی که در اجتماع کرج حضور داشتند به فعالیت زیرزمینی بازگشتند و از گروههای کوچک مختلفی که توزیع اعلامیههای انتقاد از دولت را ادامه داده اند، یکی دو جبهه هماهنگ به وجود آوردند. بقیه یک «کمیسیون حقوق و آزادی بشر» تشکیل دادند و علیرغم اینکه دولت آنها را ثبت نکرده و آنها را به رسمیت نمی شناسد، خود را به عنوان یک تشکیلات چشمگیر در مقابل سازمان رسمی دولتی تحت سرپرستی شاهدخت اشرف که نماینده ایران در مجامع جهانی مرتبط با حقوق بشر است علم کرده است. عده ای دیگر از آنها فعالیتهای کانون نویسندگان ایران را تجدید کردند که از زمان تشکیلش در حدود هشت سال، قبل هرگز اجازه ثبت نیافته ولی به طور نسبتاً مؤثری اعتبار تشکل رسمی تر و نویسندگان و هنرمندان را که تحت الحمایه دولت هستند را تضعیف کرده اند. بدون شک روابط با مخالفین مذهبی از جمله مهمترین آنها آیت اللّه خمینی، افزایش یافتند. وی پس از ناآرامیهای سال ۱۹۶۳ که در پی ارائه لایحه اصلاح اراضی، لایحه اعطاء حقوق بیشتر به زنان و دیگر جوانب، «انقلاب سفید» بودند، به عراق تبعید شد. دامنه این روابط به درستی معلوم نیست، اما وجودشان در مرحله دوم اهمیت یافت.
مرحله دوم
روابط مخالفین با رهبران مذهبی زمانی چشمگیر شد که در ژانویه ۱۹۷۸ یک تظاهرات مهم علیه دولت در مرکز مذهبی قم در سالگرد انقلاب سفید شاه صورت پذیرفت، گفته میشود مهمترین علت آن یک مقاله بی موقع و شاید گمراهانه در حمله به آیت اللّه خمینی بود که یک یا دو روز قبل از آن در روزنامه اطلاعات درج شد. تظاهرکنندگان بیشتر از آنکه مریدان خمینی باشند بیانگر جریحه دار شدن احساس مذهبیون محافظه کار بودند. یک رهبر مذهبی به نام آیت اللّه شریعتمداری که اعتبارش بیشتر از خمینی بود سخنگوی عمده ایشان شد. تا آن زمان شریعتمداری با دولت همکاری مینمود. مقاله اطلاعات تحت فشار آشکار دولت چاپ شده بود و سخنگویان مذهبیون محافظه کار ادعا میکنند زمانی که وزیر اطلاعات به تقاضای آنها برای چاپ جوابیه ای در همان صفحه ترتیب اثر نداد، به خشم آمدند. خشونت در قم که نزدیک به یک دوجین کشته به بار آورد، آتش سرایت کننده ای از مخالفت دینی را برپا ساخت که خود را طی ماههای بعد در وقایع کوچک مختلفی در سراسر کشور به طور منظم نشان داد. این جریان اعتبار خمینی را در چشم رهبران دینی همردیفش اعاده نموده است بنحوی که نوارهای صدا و جزوات او یا حامیانش امروزه در ایران از طریق فعالیت زیرزمینی بازار، به طور وسیعی نشر مییابند.
یادبود چهلم مرگ «شهدای قم» به یک طغیان در شهر تبریز واقع در شمال کشور منجر شد، که حتی از اولی وخیم تر بود. در آنجا گروههای طغیانگر مردم در شهر دست به غارت زده و وسایل بانکها را به علاوه تأسیسات عمومی دیگر بیرون ریختند و تأکید خاصی روی بانک صادرات داشتند که صاحب آن یک بهائی است و چندین سال است که رهبران اسلامی محافظه کار نظر خوشی نسبت به وی نداشته اند. تبریز یک مرکز فرهنگی ترکمن است (توضیح مترجم: احتمالاً منظور از culture Turkoman فرهنگ ترکی است) آنها مردمانی هستند که دین خود را از دیگران جدی تر میگیرند و به شریعتمداری به عنوان فرزند آن سرزمین، وفاداری خاص دارند. وخامت این طغیان نیز عموماً به بدرفتاری مقامات دولت انتساب داده میشود که مطابق گزارشهای گوناگون یک تن یا بیشتر از رهبران گروههایی را که قصد داشتند در جواب به دعوت شریعتمداری برای برگزاری یادبود چهلم «کشتار» قم برای دعا در مسجد اصلی شهر جمع شوند، مورد اهانت قرار گرفته و یا کشته شده بودند. تصمیم به تعطیل این مساجد و سوءمدیریتهای دیگر به استاندار، رئیس پلیس و نیروهای امنیتی دیگر نسبت داده میشد و آنها پس از وقایع ماه فوریه از کار خود برکنار شدند. یکی از واکنشهای دولت، تبعید چندین رهبر مذهبی عالی مقام بود که با جدا کردن آنها از پیروانشان و مجبور کردن آنها به زندگی در نقاط دیگر کشور انجام شده. این اقدام در هیچ یک از وسایل ارتباط جمعی ذکر نگردیده، چرا که دولت از قرار معلوم از ضد واکنشی که این اقدامات در صورت آشکار گردیدن بر عموم و تبلیغ شدند برخواهد انگیخت اطلاع دارد. بمب گذاری در منازل چند تن از ناراضیان مشهور (غیرمذهبیون) و کتک زدن شدید دو تن دیگر نمونههای دیگر واکنش دولت بودند. دولت، منجمله نخست وزیر، ادعا میکند مسئولیتی در قبال این تخلفات که توسط یک تشکیلات که خود را «کمیته زیرزمینی انتقام» مینامد اجرا شده ندارد، یا از آنها بی اطلاع است. ولی در اذهان عمومی تردید زیادی وجود ندارد که یک بخش از دولت با تصویب شاه در این مورد مسئول است و اکثراً فکر میکنند که ساواک سرویس امنیتی مخفی عهده دار آن است.
با این حال یک واکنش آزمایشی دولت جمع آوری تظاهرکنندگان به وسیله یک گروه جدید است که در ماه آوریل تحت عنوان «نیروی پایداری» خود را نشان داد. نیروی پایداری که تصور میشود به عنوان جانشین یا بازوی «سازمان دفاع غیرنظامی» که چند سال پیش تشکیل شد و در ماه می۱۹۷۷ نخست وزیر هویدا با مقداری نمایشهای متظاهرانه آن را احیا کرد، عمل میکند. نیروی پایداری ظاهراً در برگیرنده جوانان قوی هیکلی است که حاضرند دانشجویان و بقیه خاطیان را ربوده و برای دستگیری قانونی تحویل پلیس بدهد. این تشکیلات تحت سرپرستی ژاندارمری قرار دارد، اما شنیده ایم که بسیاری از مؤسسات و سازمانهای امنیتی دیگر قوای انسانی و فعالیت آن را تأمین میکنند. بزرگترین ابراز وجود آن تا به امروز حمله ای بوده که به ۳۰۰- ۲۰۰ دانشجو شد و آن زمانی بود که دانشجویان در یک روز جمعه ماه آوریل در تپههای بالای دانشگاه ملی جمع شده بودند تا شعارهای ضد دولتی داده و سخنرانیهایی علیه دولت انجام دهند.
افراد «نیروی پایداری» با مقاومت دانشجویان روبرو شدند و آنگاه یک دو جین هلیکوپتر پر از پلیس ضدشورش وارد صحنه شد و پس از کتک زدن دانشجویان تا حد خونریزی بسیاری از ایشان، اکثر آن جمع را دستگیر نمود. از آنجایی که آنها مطابق مقررات جدید به دادگاه مدنی احضار شدند، گزارش شده که دفتر دادستان کل دستور داده تحقیقی صورت پذیرد تا علت جراحات شدیدی که به بسیاری از آنها در جریان دستگیری وارد شده روشن گردد. از این تحقیق چیز دیگری به گوش نخورده و از نیروی پایداری هم در چند هفته اخیر خبری شنیده نشده است.
واکنش مخالفین
ضد واکنش مخالفین را که در این مرحله میتوان از آن نام برد، بهره برداری از استفاده هرچه بیشتر دولت از سیستم دادگاههای مدنی است. محاکمه تعدادی از دانشجویان دستگیرشده در رابطه با ناآرامیهای ماه دسامبر، برای حدود ۴۳ وکیل مدافع ۱۶ تن از متهمین جولانگاهی به وجود آورد (بسیاری از متهمین به سبب فقدان شواهد آزاد شدند) و بعضی از وکلای عالی رتبه جناح مخالف در دفاع از آزادی بیان، بیانات پر طمطراقی را اظهار داشتند، علیرغم فصاحت دفاعیات اکثر متهمین (۱۱ نفر از مجموع ۱۶ نفر) عاقبت به حبسهای پنج ماهه محکوم شدند. این محاکمه هنوز مورد استیناف قرار دارد و وکلای آن خود را برای محاکمات بیشتر آماده میکنند. یک نمونه آن شکایتی است که شش تن از رهبران مخالف که منازلشان بمب گذاری شده یا کتک زده شده اند (پاراگراف اول در بالا) اقامه کرده اند. به هر حال جدی ترین ضد واکنش همچنان از جانب عناصر مذهبی محافظه کار نشان داده میشد، که حامیانش آشکارا از دولت خشمگینند و احتمالاً عامل اکثر وقایع کوچکی هستند که تقریباً هرروزه در گوشه و کنار کشور اتفاق میافتند.
بر دامنه قضیه افزوده شده و مخالفان مذهبی و دولت در ارتباط با یکدیگر مشکلاتی دارند. پیش بینی خاتمه این ناآرامیهای مکرر مشکل است، مگر آنکه ارتباط بهتری برقرار گردد. [۱]
پیش بینی
ما دلیل زیادی در دست نداریم که تصمیم شاه به اعطای آزادیها را که در چندین فرصت علناً آن را بیان کرده و به طور خصوصی برای آمریکاییها و سفرای دیگر در اینجا بر آن تأکید ورزیده مورد تردید قرار دهیم. به هر حال آشکار است که در باز گذاشتن فقط جزئی از درب این صندوقچه پر از دردسر دچار زحمت است. تجربه اولش در تشویق آزادی بیان به حملات سوزانی علیه دولت منجر شد و توقعاتی را برای اصلاحات داخلی به وجود آورد، که از آنچه وی در آغاز در نظر داشت جدی تر بودند. (به نظر میرسد که دامنه واکنش عمومی وی را وادار به تأمل کرده باشد) اینکه شاه بخواهد یا هیچ گاه بپذیرد در قدرت تعیین خط مشی وی تقلیلی رخ دهد، فوق العاده مورد تردید است. به همان اندازه این نیز امری بدیهی است که او اجازه نخواهد داد وقایع به حدی رشد کنند که امنیت ملی همان طور که وی معتقد است در خطر افتد. با این حال وقایع رشد کرده اند و بخشی از علت آن این است که برای روح ایرانی اعتدال چیزی بیگانه به نظر میرسد و بخشی دیگر از علل آن، اعمال خود وی یا خطاها و تردید رأیهای دستیارانش (ساواک، پلیس، مدیران، مقامات حزب) بوده است. بنابراین وی مجموعه ای از اقدامات نامتجانس را اختراع کرده که همیشه هم به خوبی ساخته نشده اند و احتمال هم داده نمی شود که زیاد پابرجا بمانند. مهمتر از آن او دستورالعملهای واضح عملیاتی جهت نحوه رفتار با ناراضیان برای مدیران و افراد امنیتی خود تهیه نکرده است.
از جمله متدهایی که افکار لیبرالی را چه در ایران و چه در جاهای دیگر برافروخته میکند، بمب گذاریها و کتک زدن مخالفین مورد احترام است که متخصصین توانایی هستند (از قبیل وکلا، نویسندگان، پزشکان، مهندسان و بازرگانان) و استفاده از دستههای قلدر علیه دانشجویان و مخالفین چه تحت عنوان «کارگران خشمگین» و چه «نیروی پایداری» میباشد. کوششهای حزب رستاخیز در جهت توجیه این اقدامات ورای قانونی به عنوان خشم تنفرآلود یک اکثریت خاموش، دلگرم کننده نیستند و حزب شانسهای کوچکی را که برای تحریک افکار عمومی دارد، اینک از دست میدهد.
در همین زمان روشن نیست که شاه چگونه جدیت مخالفین مذهبی محافظه کار و خطرهای احتمالی آن را برآورد میکند.
در سنجش افکاری که سفارت در بین رهبران مذهبی به عمل آورد، یک ریشه نهفته وفاداری به پادشاهی و استقلال ایران به همان شکل که شاه آن را در نظر دارد مشاهده شد؛ اما ناخرسندی فزاینده ای نیز به سبب از بین رفتن روابط بین رهبری مذهبی و شاه وجود داشت. این رهبران خود را ستون اصلی مخالفت با گسترش کمونیسم در ایران و مردمی که حقیقتاً مسئول نجات شاه و تاج و تخت وی و مسئول یک ایران مستقل طی دوران بحران مصدق در سال ۱۹۵۳ میدانند (که تا حد زیادی حقیقت دارد البته اگر عمل ارتش را نادیده بگیریم یا آن را در رتبههای وظیفه آن، جوابگو به دعوت اسلام علیه مرتدین بدانیم) آنها از این که بسیاری از سران حزب کمونیست توده سابق در دستگاه دولت ایران پستهای مهمی به دست گرفته اند، ناراحت هستند. آنها عنوان میکنند که احتمال دارد این سران برای اینکه شاه را از مردمش جدا کنند، دست به توطئه بزنند. آنها طبیعتاً برنامههای مختلفی را که برای اختصاص امور به مسایل دنیوی صورت میگیرند و شاه به آن برنامهها علاقه مند است، مضر به حال خصیصه اسلامی حقیقی ایران میدانند.
در عین حال دستورات جدید شاه به مأمورین امنیتی خود از قبیل دستورالعملهایی مبنی بر دست کشیدن از شکنجه، آوردن دستگیرشدگان به محکمه، در مدت کمی پس از دستگیرشدنشان، استفاده از دادگاههای مدنی بجای نظامی، قطع دستگیریهای احتیاطی براساس ظن و گمان، به مسئولین امنیتی گفته میشود که در صورت وقوع هرگونه طغیان عمده جدید (مانند آنها که در تبریز و قم روی دادند) آنها مسئول شناخته خواهند شد. اما در ضمن آنها را از استفاده از متدهای مناسب زمان، مانند بازداشت، حبسهای طولانی و بدرفتاری (و بدتر از آن پیشکش) در مقابله با خطر باز میدارند. نیروهای امنیتی در تبریز خیلی کارآمد نبودند و در محافل رسمی این ترس به طور آشکار و قابل ملاحظه وجود دارد که در زمانی که دوباره به مبارزه طلبیده میشوند، کارآیی آنها چقدر خواهد بود. پلیس ضد شورش و واحدهای ارتش عادت کرده اند به اینکه پلیس عادی را مورد کمک قرار دهند. اما محتمل نشمردن وقوع وقایع جدی تر کار احمقانه ای است و شاه نیز از طرفی با محذور وفا به قول خود مبنی بر اعطای آزادیها و از طرف دیگر با ضعیف شدند روحیه و تواناییهای نیروهای امنیتی خود روبرو است.
شورشهایی که در تبریز، قم و تهران از هشتم تا یازدهم میرخ داد و موجب شد که دولت اعلامیه ای بدین مضمون که تظاهرات خیابانی را سرکوب خواهد کرد، منتشر کند و این احتمالاً اولین قدم از یک سری اقدامات برای دست کشیدن از اعطای آزادیها که شاه ممکن بود متقبل شود، میباشد. تجربه چینی بگذاریم «هزار گل شکوفه کنند» و آن گاه همه را از ساقه ببریم متناسب به نظر میرسد. این کار حکومتی استوار را به همان ترتیب که پیش از اصلاحات ۷۸- ۱۹۷۶ وجود داشت، مستقر خواهد کرد. اما نمایانگر یک عقب نشینی از دلایلی که برای شروع اعطای آزادیها داشت (مانند جانشینی، نمایندگی و مشورت بیشتر، بلوغ سیاسی بیشتر مردم) خواهد بود و از وجهه وی خواهد کاست. زمانی که این مطلب نوشته میشود و برای اظهار نظر قاطعانه در خصوص اینکه شاه چه جهتی را برخواهد گزید خیلی زود است. خود وی بدون شک هنوز در نظر خود پابرجاست. در حال حاضر (۱۱ می) او اعلام کرده که اعطای آزادیها ادامه خواهد یافت.
بنابراین، اگر تخمین ما در اساس صحت داشته باشد، شاه مجبور خواهد شد در آینده نزدیک تصمیمات سختی را اتخاذ نماید، خصوصاً اگر تابستان خشونت آمیز باشد. در حال حاضر سخنگویان دولت هنوز از مخالفت «مارکسیستهای اسلامی» صحبت میکنند و مرتجعین «سرخ و سیاه» یا «چپ و راست» را همدست یکدیگر قلمداد میکنند. آنها همچنین ادعا میکنند که نفوذ کشورهای خارجی پشت پرده این مخالفت قرار دارد و از قرار معلوم این کوششی است، برای حفظ آبروی دولت که جاذبه میهن پرستی را در جهت منافع خود استفاده میکنند. بعضی از حملات اخیر خود شاه علیه «استعمار قدیم و جدید» را میتوان به عنوان یک تلاش آگاهانه برای پیچیدن هرچه تنگ تر ردای میهن پرستی بدور خود و جذب حمایت سیاسی مثبت و همچنین سلب اعتبار از مخالفین تعبیر کرد.
تمام اینها به نفع مخالفین تمام میشود. آنها را به جای متفرق ساختن متحد میکند. در گذشته شاه با موفقیت، مخالفین خود را متفرق کرده است. ایران قبل از ایستادن در مقابل منافع انگلیسیها، مبارزه علیه تجاوز شوروی در آذربایجان و کردستان را آغاز نمود و از آن موفق از آب درآمد. دفاع شاه علیه عناصر چپی تحت رهبری مصدق، بدان جهت توفیق یافت که اسلام محافظه کارانه پشت سر وی بود. زمانی که وی علیه ملاکان و دستگاه اسلامی در سالهای ۱۹۶۲ و ۱۹۶۳ به مقابله برخاست، قوای جناح چپ ضعیف شده بود. به نظر میرسد که او تا امروز آن درسها را فراموش کرده باشد - اگرچه بعضی از بیانات اخیرش به سفیر (و حداقل یک مقاله در یک روزنامه محلی) به این مسئله اشاره دارند که وی ممکن است شروع به بازگشت به آن استراتژی کرده باشد.
در میان مخالفین تخمهای بسیاری برای رشد تفرقه وجود دارد. مذهبیها خود هیچ مخفی نمی کنند که به گروهها و رگههای فکری بسیاری متفرق شده اند و همه چیزی که باعث ائتلاف آنها شده است، تنفر اغلب ایشان نسبت به رفتار دولت است.
در اینکه شاه فکر خود برای ایجاد یک ایران دنیوی و متحد با غرب دنیوی به جای کشوری اسلامی مانند عربستان سعودی، لیبی و پاکستان را کنار نخواهد گذاشت، زیاد تردیدی وجود ندارد، اما حرکت وی به سوی آن مقصد باید برای تاکتیک تطبیق خود با محافظه کاران مذهبی قدرتمند جایی نگهدارد، زیرا طبق آخرین تحلیل اگر بعضی عناصر چپ یا خرابکاری جهانی با حمایت آشکار بیشتری از جانب شوروی شاه را به میدان بخوانند، او هنوز به حد زیادی بر آنها متکی خواهد بود. بنابراین او سعی دارد مجاری ارتباطی بهتری با رهبری مذهبی پیدا کند و بدون شک براساس بعضی از شکایات آنها اقدام خواهد کرد. این کار اگر با مهارت انجام شود، انتظار میرود که تا مدت مدیدی آنها را آرام نگهدارد و به فرو شکستن اتحاد مخالفین منجر شود. معهذا خود این به تنهایی شاه را به مقصودش مبنی بر ایجاد مشارکت سیاسی بیشتر که وی برای مدیریت بهتر سیستم اقتصادی و اجتماعی پیچیده اش که جهت هموار کردن راه برای یک جانشین بدان نیاز دارد، نزدیک نمی کند. اما مخالفین را به تفرق خواهند کشاند، روابطش را با متحدین طبیعی محافظه کارش ترمیم خواهد نمود و تا حدی نظم و ترتیب را که در آن وی میتواند خواستههای اساسیش را تعقیب کند، باز میگرداند.
سولیوان
----------
[۱]: (از زمانی که این ورق برای اولین بار تهیه شده یک گفتگوی آزمایشی آغاز شده است).
زمان یافت نشد!
سایر کلمات یافت نشد!