Post
9260
از: مک گافی
محرمانه
به: وزارت امور خارجه واشنگتن دی. سی
1357-09-15- 1978-12-06
متن سند
موضوع : موقعیت های از دست رفته , رشد حالت یأس و نومیدی
خلاصه: حالت خوش بینانه رهبران محلی گروه ها، چه آنها که نظامی اند و چه کسانی که در جناح مخالف هستند اکنون جای خود را به یأس و نومیدی داده است. نکته اصلی این است که اجتماعات مخالف که اکثرا از جوان ها تشکیل شده است دیگر به رهبران با تجربه اعتمادی ندارند و این موضوع خود اجتماعات را غیر قابل کنترل پیش بینی می نماید و امیدی برای آینده باقی نمی گذارد. چهره های سالخورده تر جناح مخالف نیز میدان را خالی کرده اند و به این ترتیب امید به مذاکره در راه حلی خالی از خشونت را به حداقل رسانده اند.
(پایان خلاصه متن).
حالت یأس و نومیدی.
رابطین در سطوح مختلف در گفتگوهای مختلف از 15 نوامبر به این سو، دیگر دارای آن حالت خوش بینانه نیستند: احساسی که نمایانگر فرصت های خوب از دست رفته است و بهترین امیدش کاهش میزان خسارات است. چند نمونه در این زمینه به روشن شدن موضوع کمک می نماید. سرهنگ ایرانی که فرماندهی هوانیروز در کرمان را به عهده دارد و همیشه با گرمی با همتایان آمریکاییش سخن می گفت، اینک در سخنانش عبارت «وقتی که این وقایع تمام شود»... به کار نمی برد و عبارتی چون «اگر بدون متحمل شدن خسارات جدی بتوانیم از این وضع نجات پیدا کنیم...» را به کار می برد؛ مقامات پلیس اصفهان از محافظین کنسولگری خواسته اند که لباس غیر نظامی به تن کرده، کلاه بر سر نگذارند تا مورد هدف واقع نشوند، و دیگر اینکه از قرار دادن اتاقک نگهبانی در جلوی کنسولگری نیز خودداری می ورزند، با این بهانه که آن نیز هدف واقع شده و تحریک کننده است. در بخش عقب کنسولگری نیز کسی را برای محافظت نمی گمارند چون نمی خواهند که مأمورینشان در کوچه های تاریک تنها بمانند در صورتی که قبلاً با رجزخوانی می کنند.
می گفتند که هیچکس به خاطر وجود پلیس جرأت درگیری و نزدیک شدن به کنسولگری را ندارد. آیت اللّه خادمی که یکی از چهره های اصلی مخالفِ شناخته شده در اصفهان است، این بار اعلام کرده است که وضع حاضر تنها به نفع کمونیست ها می باشد، رشید برومند نیز که یکی از حامیان اصلی جبهه ملی در اینجا است اعلام کرده است که جبهه ملی اختیاراتش را به خمینی واگذار کرده است و همراه با خمینی زمانی که مردم به بی اهمیت بودن هدف هایش پی بردند سقوط خواهد کرد.
اساس همه این شکایات بر این است که «جوانان» خواه دانشجو، سخنور، کارگر و دیگران کنترل جناح مخالف را به دست گرفته اند، آیت اللّه می گوید وقتی که او به سخنرانی درباره صبر می پردازد، مردم جلسه را ترک گفته، سخنوری را پیدا می کنند که بتواند پیرامون موارد دلخواهشان سخن بگوید. مدیر یک کارخانه نساجی بزرگ که توانسته بود کارگران را به دست کشیدن از اعتصابات بخواند، این بار با اعتصابی شدیدتر روبرو شده است و می گوید که کارگران به دلیل روابط نزدیکش با صاحبان کارخانه از وی سلب اعتماد کرده اند. آقای برومند می گوید که رهبران جبهه ملی از اجتماعات می ترسند و برای آرام کردن آن هر کاری را انجام می دهند. مقامات نظامی از صدور فرمان به زیردستان خود، خودداری می کنند چون نمی خواهند وفاداری آنها را بیازمایند. همه شکایت دارند که مردم دیگر وحشی شده اند و بدون برنامه رهبریت و نظم کارهایی انجام می دهند. آنها دیگر تحت تأثیر شایعات عوام فریبانه واقع شده اند و اگر لازم باشد خود یک عوام فریب برپا می کنند.
فرصت از دست رفته:
ظاهرا همه بر سر این موضوع توافق دارند که بهترین و شاید آخرین فرصت برای تغییر قدرت صلح آمیز در طول دو هفته گذشته قبل از برقراری حکومت نظامی وجود داشت (البته دولت کنونی را علیرغم حضور وزرای غیر نظامی و تغییرات عادی حکومتی، این چنین می بینند).
از این نظر، مردم به آن مقطع زمانی به صورتی می نگرند که یک رهبر صاحب تخیل یا یک برنامه این چنین می توانست شرایط را تغییر بهتری بخشد. در آن موقع شاه خسته حاضر به مذاکره بود، احزاب کوچکتر سیاسی از عدم نفوذ خود مطلع گشته بودند و حاضر بودند رهبری را که بتواند با شاه مذاکره کند حمایت نمایند و ارتش نیز بر سر اینکه چه کاری باید انجام بدهد، توافق کلی نداشتند. در آن زمان، سنجابی از جبهه ملی اگر حاضر بود که شانس خود را بیازماید می توانست با شاه به توافق برسد و تمام مخالفین (در صورت لزوم خمینی را) اشخاصی قلمداد کند که به جای توجه به رفاه عموم، خواستار آشوب و اغتشاش هستند. البته شاید این پیش بینی درست از آب در نمی آمد ولی به آزمایشش می ارزید. لیکن اکثرا معتقد هستند که این فرصت دوباره به دست نخواهد آمد.
مردم نگران اصفهان دولت ژنرال ازهاری را به عنوان نمونه بی صبری دولت نظامی می شناسند. آنها که حوصله شان از «عدم صلاحیت غیر نظامیان» بسر آمده بود، از شاه خواستند به آنها اجازه دهد که قدرت را به دست گیرند و پس از طی یک دوره عملیات کوتاه مدت با افتخارات کسب شده عقب نشینی کنند. آنها پیش بینی می کردند که احترام سنتی ایرانیان نسبت به قدرت، همراه با نارضایتی از بی نظمی داخلی موجب می شود که تشنج به ناگهان، تحت اقتدار ارتش فروکش نموده و آنها بتوانند جای خود را به تدریج به تکنوکرات ها ببخشند. در عوض آنها با بی نظمی دائمی و آمیزه بغرنجی از عملیات دولتی که نمی فهمیدند، روبرو بوده اند و بنابراین با خام دستی عمل کردند یا هیچ نکردند و دست آخر بایستی از تکنوکرات ها بخواهند که برایشان کاری انجام دهند. بنابراین آنها را عوامل شکست و از بین رفتن احترام نسبت به توانائی نظامی می دانند. به علاوه این موضوع که با وجود فشاری که به شاه وارد کرده اند ولی شکست خورده اند، نشان دهنده ضعف شاه است، چون او آنقدر ضعیف بوده است که نتوانسته است در برابر سماجت های افراد بی صلاحیتِ کاری، مقاومت کند. بنابراین می توان گفت که شاه و ارتش آبروی خود را از دست داده اند و بر عکس نفوذ خمینی (به علت عدم تمایل یک سیاستمدار غیر نظامی برای رهبری) بیشتر شده است و به نظر نمی رسد که بتوان به یک راه حل صلح آمیز رسید. به زور متوسل شدن برای رسیدن به قدرت توسط افسران جوان یا کمونیست ها یا ارتش میلیونی خمینی یا هر کس دیگر چیزیست که همه از آن واهمه دارند و نیز از آن اجتناب می ورزند. علت این واهمه هم این است که هر گروه فکر می کند که گروه های دیگر با این کار موافقت نخواهند کرد. چون زور تنها بازور جبران می شود. کودتا باعث می شود که یک ضد کودتا پدید آید. هر کس بخواهد با اعمال زور موقعیت خود را حفظ کند، میزان خشونت های فردی بالا خواهد گرفت. تخریب و خرابکاری توانایی ملت را در تولید ثروت از بین خواهد برد. یکی از تجّار مواد غذایی در اصفهان می گوید که ایران یک کشور تک محصولی بی محصول شده است. وی با ذکر این مطلب که در یک برخورد قوا، ایران در برابر خرابکاریها شدیدا آسیب خواهد دید به نگرانیش می افزاید. سدها، نیروگاه ها، تجهیزات معادن، لوله های نفتی و مناطق نفتی هم اکنون نیز از حفاظت نامناسبی برخوردار هستند. اگر کارگران این مناطق اراده کنند خواهند توانست تجهیزات خود را نابود کنند. در حالی که ایران توانایی آن را ندارد که خسارات وسیع را جبران یا تعمیر نماید. از بین رفتن هر یک از امکانات تأثیر به سزایی بر اقتصاد خواهد داشت. زیرا خسارات وارده یا به سختی جبران می شود و یا اصولاً غیر قابل جبران خواهد بود. در صورت بروز این حوادث از اعتبار ایران به سختی کاسته خواهد شد، و در حال حاضر ایران قدرت تغذیه خود را ندارد، به عقیده وی نتیجه این خواهد شد که ایران یا باید منافع و حاکمیت خود را در اختیار بیگانه بگذارد و یا اینکه به صورت یک مملکت فقر زده به صدقه دیگران چشم بدوزد.
اظهار نظر:
بسیاری از کسانی که در یأس بسر می برند، سالخورده و اعضای گروه های برگزیده مختلفند. آنچه آنان در جریان این حوادث می بینند عبارت است از هجوم حاصل تفوق جوانان در تعداد جمعیت ایران و اینکه جوانان ایرانی عمیقا نسبت به نسل سالخورده بی اعتماد هستند و برای مشکلات موجود ایران آنها را مسئول می دانند، بدون اینکه حتی مقداری از پیشرفت های ایران را مرهون اعمال آنان به حساب آورند. در مساجد اصفهان، اجتماعات گروه های سنی از یکدیگر متمایزند. در تظاهرات هم افراد سالخورده تر خود را تحت رهبری افراد جوان می یابند. اساتید دانشگاه که از احترام کم سوادتران برخوردارند، در کمال تعجب می بینند که اکنون دیگر کسی برای مشورت نزد آنها نمی آید. نسل گذشته هنوز هم نسبت به سن و تجربه احترام قایل است و خود را از اجتماعات جوانان که به جدیت و انرژی بیش از تجربه ارج می نهند و به بالا رفتن سن به عنوان دلیل فساد، محافظه کاری و شرکت در گذشته «پلید» می نگرند، منزوی می دانند.
با این وصف، حتی اگر گفته هایشان خیلی غم انگیز به نظر برسد، ولی واقعیت این است که وضع کنونی نشان دهنده رواج همین حالت است. به علاوه در اکثر موارد حالت تمایل به تسلیم به چشم می خورد به این امید که از تأثیر آنها بر وقایع بکاهند. آیت اللّه خادمی دیگر در نمازها شرکت نمی کند. آقای برومند دیگر در جلسات جبهه ملی حاضر نمی شود. اساتید دانشگاه از جوانان دوری می گزینند. تجّار خانواده های خود را به خارج از ایران می فرستند و در تدارک پیوستن به آنها هستند. نخبگان مسن حداقل در اصفهان، احتراز می کنند از اینکه پیش بینی نمایند قدرت به دست جوانان هیجان زده و بی تجربه خواهد افتاد. بنابراین می بینید که این افسردگی بی اساس نیست.
مک گافی
زمان یافت نشد!
اتفاق و وقایعی یافت نشد!
تجهیزات یافت نشد!
قرارداد یافت نشد!