Post
11205
از: دانشجویان مسلمان پیرو خط امام
محرمانه
به:
متن سند
بسم اللّه الرحمن الرحیم
هرچند که اکنون چهره کریه شیطان بزرگ برای تمام مردم مسلمان و انقلابی ایران چهره ای آشنا است، بر آن شدیم که به دنبال انتشار اسناد تحلیلی لانه جاسوسی، مربوط به سال ۱۹۷۷ و پیش از آن در «کتاب شماره ۸ اسناد لانه جاسوسی»، تحت عنوان «دخالتهای آمریکا در ایران» دنباله آن اسناد را در کتاب شماره ۱۲ در دو جلد و تحت همان عنوان منتشر کنیم. امیدواریم که این اسناد که توسط عوامل شیطان بزرگ تهیه شده اند، وسیله ای باشد برای بهتر شناختن چهره امپریالیسم آمریکا و نقشههای پلیدش.
دانشجویان مسلمان پیرو خط امام
بسم اللّه الرحمن الرحیم
امام خمینی:
... تا قطع تمام وابستگیها به تمام ابرقدرتهای شرق و غرب مبارزات آشتی ناپذیرانه ملت ما علیه مستکبرین ادامه دارد، همه میدانیم که جهان اسلام در انتظار به ثمر رسیدن کامل انقلاب ما است.
با توجه به نقش آمریکا در سیاستهای مختلفی که در ایران پیاده میشد، برای بررسی چگونگی برخورد آمریکا با انقلاب اسلامی ایران در هریک از مراحل رشد تا پیروزی، ابتدا باید اهداف آمریکا در ایران مورد توجه قرار گیرند و کلیه موضعگیریهای آمریکا در قبال انقلاب اسلامی ایران باید در این رابطه مورد بررسی قرار گیرند. کتاب حاضر تا حدی این مسئله را با توجه به اسنادی که از لانه جاسوسی آمریکا در تهران به دست آمده اند، مورد بررسی قرار داده است. لازم به تذکر است که اسناد این کتاب عمدتاً «جنبه تحلیلی» دارند.
بعد از کودتای آمریکایی سال ۱۳۳۲ که شاه بار دیگر در ایران به تخت سلطنت مینشیند و رژیم پلیسی او بر تمام ارگانهای مملکت سایه میگستراند و چنان اختناقی بر کشور حاکم میکند که خود و اربابش امکان هیچ گونه حرکتی از جانب ملت مسلمان ایران را نمی دهند، محیطی به وجود میآید که آمریکا به راحتی میتواند در آن به اهدافش که عمدتاً شامل دسترسی به منابع اقتصادی و به ویژه نفت برای خود و دوستان اروپاییش و استمرار دسترسی به بازار در حال توسعه ایران میباشند، برسد؛ و در این بین اهدافی نظامی مانند حق پرواز بر فراز ایران و دسترسی به بنادر ایران برای کشتیهای نیروی دریایی آمریکا را که در جهت بسط سلطه نظامی و سیاسیش در منطقه است را نیز دنبال میکند و در این راه شاه را به عنوان بهترین مهره داخلی برای رسیدن به این اهداف میداند و اذعان میدارد که شاه از عهده حفاظت منافع اصلی امنیتی آمریکا در ایران برمی آید و بدین منظور آمریکا حتی حاضر است با وجود اختلاف مواضعی که با شاه دارد (بر سر قیمت گذاری نفت) از شاه و برنامههای اصلاحی او که منتهی به شرایط اساسی دنبال گیری اهداف آمریکا میباشد، به عنوان الگوی قدرت و سمبل وحدت ملی دفاع کند.
(سند شماره ۱) امپریالیسم آمریکا در هر زمانی برای رسیدن به این اهداف کلی خود سیاستی مناسب با زمان اختیار میکرده است. چنانچه بعد از درگیریهای نظامی آمریکا و شکست فاحش آنها در جنگ ویتنام و در نتیجه بدنام شدن آمریکا در خارج و مورد اعتراض واقع شدن دست اندرکاران حکومت آمریکا در داخل کشور خود، گردانندگان امپریالیسم آمریکا که دیگر نمی توانستند با قدرت نظامی حاکمیت خود را بر کشورهای مختلف اعمال کنند، ساز دیگری کوک کرده و چهره کریه خود را در زیر پوششی زیبا به نام دفاع از حقوق بشر پنهان کردند. مسلم است که تغییر موضعگیریهای آنها در جهان بر روی موضعگیریهای ایادی آنها، منجمله شاه، تأثیر فراوان داشت. چنانچه اجرای برنامه حقوق بشر را «ظریفترین جنبه روابطشان با ایران» میدانستند (سند شماره ۵) و برای این کار نه تنها از راه صحبت با مقامات ایرانی و به ویژه شاه وارد میشدند، بلکه گاهی به صورت مخفی و به شکل یک سازمان حقوق بشر به ظاهر ایرانی وارد عمل شده و پیشنهادهای مردم فریبی را ارائه میدادند. چنانچه سولیوان، جاسوس آمریکایی چنین میگوید: «یک راه مؤثرتری که من برای درافتادن با این مسئله پیدا کردهام این است که از طریق میانجیگری یک سازمان خصوصی غیردولتی کار کنیم. یک نماینده برجسته آن سازمان که نسبت به پیشنهادات من تأثیرپذیر است به نام خودش طرحهایی برای اصلاح حقوق بشر به مقامات ایرانی ارائه میدهد. البته با وجود اینکه او در مورد تاکتیکهایش با من مشورت میکند ولی خودش مسئولیت تمام پیشنهاداتش را به عهده میگیرد. به این وسیله ایرانیها میتوانند و توانسته اند که اجرای حقوق بشر را توسعه دهند بدون اینکه اینجا نشان داده شود که آنها توسط یک دولت خارجی، اگرچه دوست، به این لاف زدنها پرداخته اند. » (سند شماره ۵) با پیاده شدن سیاست آمریکایی حقوق بشر در ایران با این هدف که چهره آمریکا و ایادی داخلیش در زیر این ماسک پر زرق و برق پوشانده شود، اینها به خیال خودشان نه تنها مشروعیتی برای رژیم عامل امپریالیسم کسب میکنند، بلکه میخواهند بدین وسیله جلوی ایجاد هرگونه هسته حرکت انقلابی را بگیرند و حتی بعد از قیام مردم مسلمان قم در ۱۹ دی ماه ۱۳۵۶ نیز اینها خیال میکنند که با ادامه این سیاست احتمال سازماندهی دوباره مردم مسلمان توسط رهبران مذهبی و ترتیب دادن تظاهرات دیگری وجود ندارد، ولی به این نکته پی میبرند که باید بر روی مسئله جدایی انقلابیون مسلمان از سیاستمداران سازشکار تکیه داشته باشند و به همین دلیل نه تنها در تحلیل هایشان از این مسئله صحبت میکنند، بلکه در عمل سعی در جدا نگهداشتن رهبران مذهبی خواستار تغییرات اساسی، از غیر مذهبیون طرفدار مدرنیزه شدن بودند. (سند شماره ۶) مسلم است که افرادی که میتوانستند در داخل ایران در جهت آمریکا کار کنند نمی توانستند از گروه اول یعنی روحانیون، باشند. به همین جهت آمریکای جنایتکار بر روی حرکتی که آشکارا برای منزوی کردن روحانیت بیدار و مبارز و محو اسلام به طور منظم در ایران طرحریزی شده بود صحه میگذارد و آن را به عنوان یک عمل دلسوزانه و مفید معرفی میکند (سند شماره ۶ در ظرف ۱۵ سال). بنابراین در این زمان امید امپریالیسم به گروه دوم یعنی غیرمذهبیون طرفدار مدرنیزه شدن و نیز جناح میانه رو و به ظاهر مذهبی است تا با حرکت دقیق در خط آمریکا بتوانند شاه و از آن مهمتر موقعیت استراتژیک و نفت ایران را برای آمریکا حفظ کنند و قابل توجه است که برای تکمیل این حرکت، این جاسوس کهنه کار، فعالیت گروهی را که او آنها را مارکسیست اسلامی مینامد، لازم میداند: «به هرحال مشکل بتوان پیش بینی کرد که وضع موجود تا چه حد قابل دوام است مگر این که زمانی برسد که آیت اللّههای مترقی قادر به اعمال نفوذ باشند و این نفوذ را به طرزی دقیق و اکید روی مقلدین خود از طریق وضع مقررات سخت پیاده کنند و این مسئله به خاطر تجارب گذشته محتمل به نظر میرسد، خصوصاً اگر این وسط مارکسیستهای اسلامی آب را گل آلود کنند. » (سند شماره ۶) همان طور که دیدیم پیش بینی آمریکا در مورد این گروه صحیح بود و برق سیاستهای عوام فریبانه حقوق بشر چشم گروهی که در ایران همواره از ناآگاهی مردم مینالیدند را خیره کرده بود. به طوری که حتی بعضی معتقد بودند که میتوان با واسطه قرار دادن آمریکا، شاه را به برآوردن خواستهای آزادیخواهانه شان وادار کنند!! امری که به گفته عامل سرسپرده CIA ، «سولیوان»، آمریکا یا نمی خواهد و یا در بعضی موارد نمی تواند انجام دهد! (سند شماره ۸: اگر عناصر مخالف همان طور که بسیاری از افراطیون... ).
آن طور که پیدا بود و قبلاً نیز ذکر شد، آمریکا اوائل و حتی بعد از قیام مردم مسلمان قم، به این حرکت اسلامی بهایی نمی داده است و نه تنها این حرکت را چیزی نمی شمارد بلکه احتمال حرکت مشابه دیگری را نداده و به فکرش نمی رسد که انقلابی در حال تکوین است، بلکه آن را حادثه ای میداند که برای شاه قابل کنترل بوده و میتوان جلوی حرکات مشابه را با قدرت کامل گرفت. ولی پس از چندی با ادامه حرکت مردم قم در تبریز و دیگر شهرهای ایران، به فکر بررسی حرکت میافتد و برای این کار ابتدا رهبری آن را مورد مطالعه قرار میدهد تا شاید بتواند از این راه یا انقلاب را از بین برده و یا آن را از مسیر اصلی منحرف سازد. طبق تحلیل آنها ثبات داخلی ایران توسط اتحاد نیروهای محافظه کار مذهبی و نخبگان متجدد رژیم پهلوی تأمین میشد و هر شکافی بین این دو گروه جداً به عدم ثبات داخلی منتهی شده و شرایطی به وجود میآمد که جناح قدیمی مخالف سلطنت و جبهه ملی از آن استفاده نمایند و برداشت آنها از رهبری جنبش نیز چنین است که: «خمینی در عراق نشسته و یک جریان افراطی به راه انداخته است و رهبران محافظه کار سودمند تشخیص داده اند که با وی همراه شوند، گرچه انگیزه آنها متفاوت است. این رهبران بیشتر میخواهند تا توجهات را به شکایاتشان جلب کنند و به همین دلیل تا وقتی که دولت توجه کمی به آنان مینمود، آنها دلیلی برای خودداری از حمایت از خمینی نداشتند!!» [۱] آنچه مهم است این است که تا این مراحل هنوز روی شاه به عنوان بهترین حامی منافع آمریکا در ایران حساب میشد، بنابراین هرگونه برنامه ای در قالب سلطنت شاه ریخته میشد، زیرا شاه را «مناسبترین فرد برای رهبری مردم به سوی یک سیستم دمکراتیک تر» (سند شماره ۴۸) و سلطنت را مهمترین نهاد اجتماعی ایران میدانستند و میخواستند زمینه را به شکلی آماده کنند که شاه، دور از دسترس مردم و با چهره ای دمکراتیک خدمت به آمریکا را ادامه دهد. ولی آمریکا همزمان با پشتیبانی از شاه سعی در استفاده از اختلاف نظر بین افرادی داشت که در رهبری انقلاب نقش مؤثری داشتند، و میخواست که شخص محافظه کار، مذهبی یا غیرمذهبی را به عنوان رهبر انقلاب به مردم معرفی کند: «میانه روهایی مانند آیت اللّه شریعتمداری در این زمان خودشان را برای مخالفت آشکارا با خمینی توانا نمی بینند. اگرچه به طوری که گزارش شده آنها هنوز برای متعادل کردن جنبش مذهبی تلاش میکنند و بدون شک از فرصت مشارکت در جریان انتخاباتی که آنها را به طور کامل تابع خمینی که در خارج کشور است ننماید، استقبال میکنند. » (سند شماره ۴۳) و یا به دنبال افرادی هستند که فقط با شاه مخالفت داشته باشند و بر علیه منافع آمریکا سخنی نگویند.
همان طور که گفتیم آمریکا روی رهبران میانه رو حداقل به عنوان جناحی معتدلتر نسبت به امام، امیدوار بوده است و همراه با اوج گیری انقلاب، آمریکا نیز به تلاشهای خود ادامه میداده است تا اینکه به ماه رمضان یعنی فراز دیگری از انقلاب اسلامی میرسیم. در یکی از اسنادی که در این ماه نوشته شده چنین آمده: «بسیاری از ناظران در اینجا امیدوارند که در پایان ماه رمضان واقعه به پایان میرسد، ولی ما رفته رفته بیشتر مردد میشویم. ما معتقدیم که رهبران مذهبی حتی میانه روها احساس تسلط میکنند و فکر نمی کنیم که بخواهند فشار را کم کنند، مگر اینکه دست کم رضایتهایی به دست آورند. شاه در حال حاضر روی عصای شکسته تکیه دارد. یقیناً او تقریباً میتوانست به طور موفقیت آمیزی جنبش مذهبی را در حال حاضر با دستگیریهای دسته جمعی و به کمک خونریزی زیاد فرو بنشاند. اما این عمل کار ساده ای نیست. زیرا برخلاف ۱۹۶۳ فعالیتهای ناراضیان در سطح کشور گسترده است و خرابکاریها معمولاً توسط تعدادی گروهها در بخشهای جداگانه شهرهای کوچک و بزرگ اعمال میشود. اگر او این کوره راه را انتخاب کند نقی ادعای اعطای آزادی او خواهد بود و انتقادات خارجی مهمی را که نسبت به آنها حساس است به خود وارد خواهد کرد. » (سند شماره ۴۳) و در اواخر ماه رمضان است که میخواهند فردی از ایادی پلید خودشان را که تاحدی چهره مذهبی داشته باشد بر سر کار آورند و به همین دلیل شریف امامی متظاهر به مذهب به جای آموزگار که در برخورد با عناصر مذهبی صرفاً از روی یکدنگی عمل میکرد به نخست وزیری منصوب میشود و در ظاهر شروع به اقدامات اصلاحی مانند آزادی تشکیلات حزبی و فعالیتهای سیاسی، آزادی مطبوعات و بردن لایحههایی مانند لایحه استقلال دانشگاه و غیره به مجلس میکند. به مجلس اجازه انتقاد از دولت (بدون آنکه از شاه و آمریکا صحبتی بشود) میدهند و رسانههای گروهی این انتقادات را منتشر میکنند، که این بنا به گفته یکی از مفسران لانه جاسوسی فقط میتواند سوپاپ اطمینانی برای جامعه ایران باشد. در این سند به خوبی موقعیت شاه در مقابل مردم نشان داده شده و بیان میشود که اگر شاه راه حل نظامی را در پیش گیرد این نقی برنامههای اعطای آزادی او خواهد بود.
دیدیم که مدت کمی بعد از این تحلیل ۱۷ شهریور فرا میرسد و ماهیت برنامههای اعطای آزادیهای دمکراتیک شاه بر مردم بیشتر روشنتر میشود و شاه در ۱۷ شهریور کوره راه مذکور را در حالی انتخاب میکند که یکی از رهبران بلوک شرق را به عنوان مهمان در کنار خود داشت و پس از خونریزی نیز نه تنها انتقاداتی از طرف مجامع غربی به او وارد نشد، بلکه برای او در اجرای سیاست حقوق بشر اظهار امیدواری نیز شد (تلگراف کارتر به شاه). آنچه در کل جریانات از اول انقلاب تا این مرحله واضح است، این است که آمریکا به علت سیاست حقوق بشری که در پیش گرفته بود و برای پنهان کردن چهره کریه خود با راه حلهای نظامی موافق نبوده، ولی در این مرحله مشاهده میشود که بعد از دسته گلی که حکومت نظامی به آب میدهد نه تنها مخالفتی نمی کند، بلکه برای شاه و دولتش آرزوی موفقیت نیز مینماید. به هر حال دولت شریف امامی بسرکار میآید و یک سری آزادیهای ظاهری میدهد و آن طور که دیدیم این آزادیها از نظر بسیاری از آنهایی که در حقیقت تحت تأثیر فرهنگ غربی بودند، صادقانه و صحیح بود و جالب اینجا است که آمریکا هم برای دادن این آزادیها به شاه فشار میآورد: «ما باید مصراً به شاه در مورد دادن آزادی فشار بیاوریم و در این صورت ایرانیانی که این را میبینند، حداقل اعتماد پیدا خواهند کرد که این منظور ما است و ما به طور مشابه نسبت به رژیمهای آینده استوار خواهیم بود. اگر شاه واقعاً در جهت انتخابات آزاد، احزاب سیاسی، یک مجلس آزادتر و آزادی بیان سیاسی حرکت کند، او شروع خواهد کرد که مملکتش را از عقب افتادگی کامل سیاسی نجات دهد و به یک آینده معقولانه با ثبات پس از خودش امید داشته باشد.
حاصل این کار میتواند تا حدی حمایت یکسره ما را از شاه در گذشته جبران کند و به ایران بهترین شانس درازمدت را بدهد که یک ملت قابل دوام قادر و متمایل به ایفای نقشی که برایش آرزومندیم باشد. » (سند شماره ۵۶) میبینیم که به طور واضح بیان میشود که آنها هستند که به شاه برای دادن آزادیهای سیاسی فشار وارد میآورند و این برنامه به بهترین وجهی در زمان شریف امامی دنبال میشود. مسلم است که هدف آمریکا از این برنامه رسیدن به اهداف واقعی خود که در ابتدای مقدمه تشریح شد میباشد، وگرنه آمریکا معتقد است که «مردم نمی دانند چه میخواهند و اگر انتخابات برگزار شود معلوم نیست که چه کسی باید آن را برگزار کند و اگر مجلس آزادی تشکیل شود، نمایندگان نمی دانند چه بکنند به ناچار شاه باید به حکومتش ادامه دهد». (سند شماره ۶۰) این تحلیل انسان را به یاد حرف کارتر میاندازد که در همان اوقات گفت که چون آزادی برای مردم ایران زود است، شاه مجبور به کشت و کشتار شده است. از طرف دیگر در این سند بیان شده است که هدف آمریکا از این فشار نسبت به شاه خوب جلوه دادن چهره خودش در ایران است تا اگر شاه نتوانست منافعش را حفظ کند و رژیم دیگری بر سر کار آمد بتواند از آن رژیم نیز در جهت اهداف خود استفاده کند، هرچند که در آن زمان هنوز به بقای شاه تا حدی امیدوار بود.
در زمان شریف امامی گفتگو با سیاستمداران به طور وسیعتری ادامه مییابد و حتی خیلیها جذب میشوند، ولی اینها درمی یابند که هرچند عده ای را به طرف خود بکشند و مجذوب برنامههای عوام فریبانه خود کنند، باز این روحانیون شیعه هستند که با وجود اختلافات داخلی خود هنوز مؤثرترین گروه مخالف را تشکیل میدهند: «روحانیون شیعه که مؤثرترین گروه مخالفین را تشکیل میدهند، همچنین در میان خود با یکدیگر متفاوتند. بانفوذترین رهبر آنها، آیت اللّه خمینی تبعید شده، سالها خواستار سرنگون کردن شاه و برقراری یک حکومت الهی بوده است و بنابراین عملاً هیچ شانسی نیست که شاه یا هرگونه حکومت غیرمذهبی با او به یک راه حلی برسد. چهرههای مترقی مذهبی در ایران از جمله شریعتمداری روحانی سرشناس خواستار نقش کاهش یافته تری برای شاه و اجرای نظارت بر قوانین از سوی یک کمیته روحانیون هستند که تطبیق قوانین را با تعالیم اسلامی تشخیص دهند. » (سند شماره ۶۴) بنابراین واضح است که آمریکا که دیگر امید چندانی برای سازش با رهبران مذهبی نداشته، دل به سیاستمداران جبهه ملی میبندد: «سیاستمداران به ویژه آنهایی که با جبهه ملی وابستگی دارند و همچنین رهبران احزاب مستقل کوچک که به پیش بینی انتخابات ۱۹۷۹ تشکیل شده است، اکثراً تقاضا دارند که نقش شاه به نحو محسوسی کاسته شود و یک سلطنت مشروطه با نخست وزیر مستقل از شاه برقرار شود. این گروه از سوی بخش مهمی از طبقه متوسط مدرن پشتیبانی میشود، ولی از داشتن حمایت پیروان متعصب ملاها برخوردار نیست. این ملغمه از مخالفان غیرنظامی از لحاظ اصولی با برنامه شاه درباره مدرنیزه کردن جامعه و اقتصاد ایران مخالفتی ندارد و از هرگونه توسعه آزادیهای سیاسی بیشترین استفاده را میبرد. بنابراین شاه و حکومت شانس بهتری از سازش با این گروه را دارد تا با هرگونه عنصر دیگری از مخالفان... » (سند شماره ۶۴) البته مردم ایران خود شاهد اعمال چنین سیاستمدارانی بودند و لازم به توضیح در این مورد نیست، ولی یک سؤال پیش میآید که آیا اینها مگر خواب بودند و مردم را نمی دیدند و صدای مرگ بر شاه مردم را در زیر رگبار مسلسلهای شاه نمی شنیدند که با شجاعت تمام! خواستار نقش کاهش یافته تری برای شاه میشدند و لابد وقتی که شاه آمریکایی که برای ادامه سیاستهای وابسته اش به اینها دلبسته بود و به اینها مقامی پیشنهاد میکرد، این را دلیل پیروزی خود نیز میدانستند!! سند اخیر مشخص میکند که این سیاستمداران فقط از طرف طبقه متوسط مدرن پشتیبانی میشدند و بین توده مستضعف پشتیبانانی ندارند و تحلیلگران آمریکایی اذعان میدارند که هرچقدر اینها سازمان یافته باشند، نیرویشان از نیروی متکی به مردم کمتر است: «دهها هزار ملای شیعه هرچند از لحاظ سیاسی خوب سازمان یافته نیستند، تماس مستقیم تر و منظم تری با تودههای ایران دارند تا حکومت یا مقامات حزبی... » (سند شماره ۶۴) ولی با این همه پیش بینی یک حکومت مذهبی را نمی کنند: «ما پیش بینی نمی کنیم که یک حکومت تحت کنترل رهبران مذهبی روی کار آید، هرچند احزابی که شالوده مذهبی دارند ممکن است به وجود آید. » بعد از مدتی که شریف امامی یعنی آخرین مهره مؤثر در ادامه سیاستهای حقوق بشر آمریکایی نتوانست دردی را دوا کند، مسئله جانشینی شاه توسط بازماندگانش یا یک گروه نظامی یا رژیم دیگر برای آمریکا مطرح میشود. در این زمان میبینیم که برخلاف روشهای حقوق بشری آمریکا که موافق راه حلهای نظامی نمی باشند، به فکر جانشینی شاه توسط یک رژیم نظامی و اقدامات نظامی دیگر میافتند و به تجزیه و تحلیل روشهایی میپردازند که با استفاده از زور اعتصابیون را به سر کار بازگردانند، یعنی کم کم شاهد کنار رفتن ماسک حقوق بشر از چهره کریه امپریالیسم آمریکا میشویم:
«شما بهترین تجزیه و تحلیل خود را در مورد روشهای کوتاه مدت و درازمدتی که در آنها با استفاده از زور اعتصابیون را به سر کارهاشان بازگردانده و تظاهرکنندگان را از خیابانها دور نگه میدارد برای ما بفرستید.
می توان گفت در کنار چنین سیاستی دربند کشیدن (کنترل) مطبوعات و دانشگاهها لازم است. » میبینیم که چه ساده از سرکوبی تظاهرکنندگان صحبت کرده و برای گرفتن آزادیهایی (! ) که برای دادن آن به شاه فشار وارد میآوردند، نقشه میکشند و دیدیم که چه ساده با همت مردم مسلمان ایران تحت رهبری سازش ناپذیر امام، در اواخر دولت شریف امامی، آمریکا همه رشته هایش را پنبه شده دیده و درمی یابد که در این مملکت دیگر شاه نمی تواند برایش نقشی ایفا کند، زیرا حرفهایش را دیگر کسی باور نمی کند، پس کم کم به فکر تعویض وی میافتد. دولت شریف امامی نیز که با کشتار ۱۷ شهریور خدماتش را شروع کرده بود، با کشتار ۱۳ آبان وظیفه اش به پایان میرسد و آمریکا تن به چیزی میدهد که طبق سیاست حقوق بشر به آن راضی نبود، یعنی دولت نظامی، یا بهتر بگوییم ماهیت واقعی آمریکا روشنتر میشود... لازم به تذکر است که اسناد تحلیلی که در این رابطه در لانه جاسوسی به دست آمده اند، به همین اسناد محدود نمی شود، بخشی از این تحلیلها که به قبل از ۱۹۷۸ برمی گردد در کتاب شماره ۸ آمد و دنباله این اسناد تا تاریخ اول نوامبر ۱۹۷۸ در این کتاب آورده میشود و ادامه این تحلیلها را تا تاریخ ۲۲ بهمن، پیروزی انقلاب اسلامی ایران و پس از آن تا اشغال لانه جاسوسی را در کتابهای دیگری خواهیم آورد.
لازم به یادآوری است که بخاطر حجم زیاد این کتاب مجموعه آن در دو جلد ۱۲ و ۱۳ به طبع رسیده است.
«دانشجویان مسلمان پیرو خط امام»
----------
[۱]: از همین اختلاف انگیزهها میتوان ریشههای مخالفتهای جناح محافظه کار (مذهبی یا غیرمذهبی) با خط اصیل انقلاب یعنی همان رهبری سازش ناپذیر امام را شناخت.
زمان یافت نشد!