Post
21240
از: آر. ال. لویس
محرمانه
به:
1357-01-14- 1978-04-03
متن سند
سند شماره (35)
صورت مذاکره
خیلی محرمانه
شرکت کنندگان: ویکتور کازاکف، از سفارت شوروی، تهران رالف بولیس، سفارت امریکا، تهران
زمان و مکان: 3 آوریل 1978 - 14فروردین 57، چاتانوگا خیابان خردمند
سوابق:
کازاکف جوانی است بسیار جسور، از اعضای سازمان ک.گ.ب که حدود دو یا سه سال است که در ایران بسر می برد. او سی ساله بوده و با همسرش (که در شوروی معلم زبان آلمانی بود) و یک فرزند سه ساله در اینجا بسر می برد. او از سال 1955 در سازمان خدمات خارجی روسیه به کار مشغول بود تا اینکه در سن 18 سالگی به انستیتو امور بین المللی مسکو پیوست. قبل از اینجا در کابل به کار مشغول بوده است.
ما در ضیافت نهار ماه مارس کنسولگری با هم آشنا شدیم. در آن موقع، او پیشنهاد کرد که در ایام نوروز با هم ملاقات کنیم. حدود یک هفته بعد، او به خانه ام تلفن زد (در ساعت 11 بعدازظهر) و خواست که قراری برای صرف نهار بگذاریم. ما تاریخ 27مارس در چاتانوگارا قبول کردیم، لیکن در ساعت مقرر حاضر نشد. دو روز بعد او (از یک تلفن عمومی) با من تماس گرفت و عذرخواهی کرد. ظاهرا تلفنهای سفارت روسیه از کار افتاده بود و به همین جهت نتوانسته بود مرا از اینکه نمی تواند در نهار شرکت کند، آگاه سازد. او مصرا عذرخواهی می کرد و بالاخره قرار گذاشتیم که در همان زمان و مکان در سوم آوریل با یکدیگر ملاقات نماییم.
برای اینکه ثابت کند که خیلی از این سر وقت حاضرنشدن قبلی ناراحت است یک شیشه ودکای استولیچنایا را که به صورت هدیه بسته بندی کرده بود برایم آورد. علیرغم معروفیتش به حالت تهاجمی، وی در آن جلسه بسیار متواضع بود و من در اکثر موارد سکان بحث وگفتگو را هدایت می کردم.
ناآرامی در ایران
پس از مقایسه کوتاهی از خدمات خارجی و بحثمسکو و واشنگتن و مشکلات انتصابی دیپلماتها، ما به صحبت پیرامون ناآرامی در ایران پرداختیم. من از او خواستم تا تحلیلی از این ناآرامیها بدهد، و وی از توضیحات کتابهای رایج یعنی قیام توده های مظلوم برای به انهدام کشیدن و دورانداختن زنجیرهای اسارتشان و غیره سخن گفت. من در جواب گفتم که ایران آن طور هم که او تصور می کند محیطی آکنده از ظلم نیست و درباره دوستان ایرانیم صحبت کردم که به خانه ام می آیند و بالاخره به انتقاد از شاه
ص: 596
می پردازند. اگر ترس از ساواک آن طور که ویکتور می ساخت و می پرداخت در همه جا وجود داشت چرا آنها در خانه یک دیپلمات خارجی به انتقاد دست می زدند.
دیپلماتهای روسی در ایران
بالاخره بحث به مشکلاتی کشید که دیپلماتهای روسی با آن در ایران برخورد می کنند او از محدودیتهایی که درباره مسافرت در داخل ایران وجود داشت، و عدم حمایت دولت ایران (مثلاً، مسئله کارنکردن تلفن در سفارت روسیه) تفتیش به وسیله مأمورین ساواک، و غیره سخن گفت. او از اینکه می شنید که دیپلماتهای آمریکایی حتما لازم نیست از حرکاتشان در داخل ایران وزارت امور خارجه را باخبر سازند، ظاهرا بسیار تعجب می کرد.
روابط ایران و آلمان شرقی
سپس درباره خروج سفیر ایران از آلمان شرقی صحبت کردیم. ویکتور گفت که «اوباش» ایرانی توسط آلمان غربی به برلین شرقی فرستاده شده بودند تا روابط بین ایران و آلمان شرقی را تیره و قطع سازند. وی این روش خلاف «دتانت» را محکوم نمود. از او پرسیدم که آیا وجود جاسوسهای آلمان شرقی در رده های بالای حکومت آلمان غربی مغایر با «دتانت» نیست. وی از این داستان جاسوسی به عنوان وسیله ای در منحرف ساختن افکار عمومی آلمان غربی توسط دولت این کشور از تورم و بیکاری نام برد. علاوه بر اینها وی گفت، در صورتی که یک مقام دولتی بخواهد با ارائه بعضی از اسناد پولی دربیاورد این مسئله «فقط مربوط به خود اوست.» ویکتور صورتحساب را پرداخت و قبل از جدا شدن قرار گذاشتیم که در دهم آوریل در غذاخوری کنسولگری با یکدیگر مقالات نماییم.آر. ال. لویس
تجهیزات یافت نشد!
قرارداد یافت نشد!
سایر کلمات یافت نشد!