Post
23327
از:
محرمانه
به:
متن سند
سند شماره (12)
استانلی(1) تی. اسکودرو
خیلی محرمانه
چه اشتباهی در ایران رخ داد؟
در تمام مدت بعد از جنگ و به خصوص از سال 1953 به این طرف، آمریکا با شاه ایران و رژیمش رابطه ای بسیار نزدیک برقرار نمود. ما در سرنگونی نخست وزیر چپ گرا و ناسیونالیست یعنی مصدق و بازگرداندن شاه از تبعید مختصرش در اروپا نقش بسیار مؤری را ایفا نمودیم. ما چند میلیارد دلار در زمینه پروژه های کمک دو جانبه مصرف کردیم که بسیاری از آنها به خوبی قابل درک بود و مورد تمجید قرار گرفت. بر اساس منافع مشترک امنیتی و نیز قدرت خرید ایران، ما به ایران کمک کردیم تا به صورت قدرت بی چون و چرا در خلیج فارس درآید. ما در آن کشور دارای هزاران مستشار و تکنیسین نظامی و غیر نظامی بودیم. از حاکمی نیرومند و مستبد حمایت می کردیم که در نتیجه بصیرت خویش به ضرورت عمران ملی پی برده بود و ظاهراً آن قدر شجاع بود که هدایت ایران را در مسیر اصلاحات اقتصادی و اجتماعی ملی به دست گرفت تا ایران بتواند به قرن بیستم وارد شود.
این فهرست بسیار عریض و طویل است ولی به طور خلاصه می توان گفت که ما در انجام این کارها موفق بودیم.
لیکن پس از بازگشت به تهران در نوامبر 1978، پس از 3 سال و نیم دوری از این شهر، متوجه شدم که شاه آخرین روزهای عمر حکومت خود را پشت سر می گذارد. مقامات آمریکایی با وسایط نقلیه زرهی و همراه گاردهای مسلح سفر می کردند، تا از آنها نه در برابر گروههای منزوی تروریستی بلکه در برابر دسته های عظیمی از افراد ایرانی معمولی حراست به عمل آید. سفارت و دیگر تأسیسات آمریکا و دولت ایران نیز به وسیله کامیونهای مملو از سربازان ایرانی مسلح به سلاحهای خودکار در
ص: 43
برابر این گونه خطرات حراست می شد. با این وصف سفارت و کنسولگری ما در تبریز مورد حمله قرار گرفت و محوطه سفارت به تصرف مهاجمین در آمد. بعدها خود سفارت نیز برای مدت کوتاهی به تصرف مهاجمین درآمد. احساسات ضدآمریکایی خشونت بار در تمام بخشهای جامعه ایران حس می شد و بسیاری از قدرتهایی که ما سیاستهای خویش را بر آنها بنا نهاده بودیم اکنون به صورت خطری متوجه خود ما شده بود، این وضع پس از عزیمت شاه در اواسط ژانویه بسیار وخیم تر گردید.
خطر تجدید و تشدید هرج و مرج، جنبه ای واقعی تر به خود گرفت.
واضح است که سیاست ایرانی ما که برای مدت 30 سال در خدمت به ما مؤر واقع شده بود، اکنون به صورت عاملی بی ربط و ناهنجار در آمده و در مواردی بسیار حتی قبل از سقوط شاه نیز خطراتی را علیه منافع ما بوجود آورده بود. بنابراین بجاست اگر سوأل شود که در ایران چه اشتباهی رخ داده و چرا ما با وجود این همه منافع در ایران وقوع آن را پیش بینی نکرده بودیم.
شرح کامل وقایع و نیروهایی که منجر به سقوط دیکتاتوری شاه گردید تا مدتها موضوع بحثهای علمی خواهد بود، به هر حال، در این نوشتار امکان این کار نیست. ولی می توان گفت که این وضع به طور مسلم نتیجه مستقیم یک انقلاب اصیل داخلی بود، نه نا آرامی و آشوب هدایت شده از خارج.
آنچه که به طور بسیار ساده لوحانه ای گفته شده این است که نظام حکومتی شاه به وجود یک دست قدرتمند در رأس حکومت با حمایت یک مکانیزم حکومتی خشن و توان مالی لازم برای کاهش نارضایتیها از طریق اجرای برنامه های عمرانی، سوبسید مستقیم و همکاری کسانی که ممکن بود در غیر این صورت به مخالفت با رژیم برخیزند، بستگی داشت. سالها سرکوب، فساد، عدم مدیریت، چاپلوسی و تملق، وعده های توخالی، و عدم سیاست و کارایی کلی هر دو ستون رژیم را تضعیف و باعث شد که بسیاری از ایرانیها که به هر حال نسبت به حکومت خویش بدبین و بی اعتماد هستند، نسبت به موفقیتهای چشمگیر و باارزش حکومت سلطنتی واقعیات را نادیده بگیرند. نوآوری سریع و فرصتهای آموزشی رو به رونق نیز صحنه را برای سقوط پهلوی فراهم نمود.
به نظر من، دو واقعه در مرحله نهایی سقوط نقش بسیار بسزایی داشته اند. واقعه یا عامل اول و مهمتر تصمیم سال 1974 شاه مبنی بر استفاده از درآمد افزایش یافته نفتی ایران در تسریع حرکت برنامه های عمرانی ملی بود که با پذیرفته شدن این خطر همراه بود که ممکن است تولید آن قدر افزایش نیابد که موجب افزایش تقاضا و از بین رفتن تورم گردد. در زمان آغاز این تصمیم ایران دارای یک تورم دو رقمی بود، کشور فاقد زیربنای فیزیکی، نیروی انسانی مجرب و مدیریت متخصص ضروری جهت جذب برنامه هایی معادل 50 درصد برنامه های جاه طلبانه بود. این نقائص در نتیجه تلاش و سرسپردگی شاه به تجهیز غیر ضروری و بیش از حد ارتش، بیشتر جلوه گر شد. در نتیجه، در تمام موارد برنامه های عمرانی ناموفق ماند ولی تورم رو به افزایش گذاشت. سطح تورم در حال حاضر بیش از 50 درصد است. با وخیم تر شدن وضع اقتصادی شکاف موجود در توزیع درآمدها آشکارتر گردید. نارضایتی مردم افزایش یافت و توان رژیم در استفاده از منابع مالی به عنوان وسیله ای برای حفظ بقای خود رو به ضعف نهاد.
رویداد دوم ظهور سیاست حقوق بشر دولت کارتر بود. بسیاری از ایرانیها سرسختانه معتقدند که سیاستهای کشورشان از اواخر قرن نوزدهم، بوسیله یک دست خارجی هدایت می شود، که اولین آنها
ص: 44
روسها یا انگلیسیها بوده و از سال 1953 به بعد آمریکاییها بوده اند. بعضی از مخالفین، سیاست حقوق بشر را گامی در جهت دوری از شاه و ضعف بعدی تاج و تخت تلقی می کنند. چون در نتیجه آن، آنها تشویق و فعال تر گردیده بودند. در همان حال شاه نیز که مایل بود جو سیاسی خاصی پدیدار گردد تا امکان انتقال قدرت به فرزندش پیدا شود و شاید عکس العمل در قبال سیاست حقوق بشر نشان داد، اقداماتی انجام داد تا حیات سیاسی ایران آزادتر گردد.
به طور کلی می توان گفت که ایرانیها نسبت به قدرت حکومت نظر خاصی دارند، یعنی آن را مانعی در راه موفقیتهای فردی تصور می کنند و به همین دلیل سعی می کنند در هر حال آن را نادیده بگیرند.
پس از این نادیده گرفتن و تخلفها، قدرت حکومتی قابل تحقیر می باشد؛ ولی حکومتی که در آن تخلف جایز نباشد از نظر آنها واجد احترام همراه بابی میلی است.
حکومت مطلقه شاه حد و حدود ابراز مخالفتها را معین کرده بود. ولی حرکتهای وی مبنی بر ایجاد فضای باز سیاسی و بیانیه های ما در زمینه حقوق بشر این ابعاد را تغییر داده و ابعاد جدیدی را جایگزین آن ساخته بود مردم ایران که نمی خواستند باور کنند رژیم اگر ضعیف نباشد میزان کنترل خود را کاهش نخواهد داد. در تمام جهات به اعمال فشار پرداخته و تلاش کردند با این کار محدوده های جدید رفتار سیاسی فردی را مشخص کنند تا به امروز آنها نتوانسته اند این مرزها را شناسایی کنند؛ چون شاه نمی توانست یا نمی خواست دست به اقدامات خنثی بزند که در گذشته موقعیت وی را مستحکم ساخته بودند و دولت جدید نیز هنوز نتوانسته است ابراز قدرت لازم تخصص در مدیریت و انسجام ملی را که باید برای نیل به موفقیت در اختیار داشته باشد بدست گیرد.
در زمانی مناسب، رهبر تبعیدی اسلامی آیت اللّه روح اللّه خمینی، مخالفت خود را از سرگرفت و به صورت نشانه و عامل خشونت و خشم مردم در آمد. همانطور که در زمینه هر حرکت انقلابی ملی موفقیت آمیز در ایران معاصر صادق است، این نهاد اسلامی نیز محیطی مورد احترام را برای ائتلاف عناصر مخالف پدید آورد و برای به حرکت در آوردن نهضت از توان ارزشمند خود در بسیج شمار عظیمی از مردم استفاده کرد.
همین ائتلاف انقلابی مستقیماً یا به طور غیر مستقیم باعث مرگ یک شاه، اخراج یک شاه دیگر، و تبعید موقت شاه سومی در طول 83 سال گذشته شده است. اکنون نیز باعث انقراض حکومت آخرین شاه احتمالی این کشور گردیده است. از میان تمام شاهانی که از زمان تأسیس سلسله قاجاریه در سال 1796 در ایران حکومت کرده اند، تنها یک شاه با انتقال آرام و بدون دردسر قدرت به تاج و تخت دست یافته است. با در نظر گرفتن این شواهد تاریخی باید گفت که خطری که محمدرضا پهلوی را از سوی انقلاب ایران تهدید می کرد نباید باعث شگفتی شود. ولی همه شگفت زده شده اند.
ساده تر بگویم، ما برای سقوط رژیم پهلوی آماده نبودیم چون نمی خواستیم واقعیت را بپذیریم.
گفتن این مطلب که پس از سال 1953 شاه به صورت بازیچه آمریکا در آمده بود مبالغه آمیز است ولی این مبالغه چندان شدید نیست. به هر حال با گذشت سالها او بیشتر نسبت به خودش اعتماد پیدا کرد و برخورد ما یا او نیز به صورت یک طرف مساوی در آمد ولی با رشد این رابطه سالم تر، خطای اساسی در سیاست آمریکا بیشتر جلوه گر شد، که همانا همسو خواندن منافع آمریکا در ایران و منافع رژیم پهلوی بود. در حدود سال 1968 یعنی زمانی که در خاطر من مانده، می بینم که سیاست پنهانی وزارت
ص: 45
خارجه، سفارت (و احتمالاً دولت، گرچه یک مقام تازه کار چون من نمی تواند در این مورد با قاطعیت اعلام نظر کند.) بر ارسال گزارشهایی خطیر در انتقاد از شاه استوار بود. در طول خدمت خود در تهران در سالهای 75 - 1971 نیز شاهد پیگیری همین سیاست بودم. پس از مطرح کردن این سؤل به طور کلی، به من گفته شد که اطلاعات خطیر می تواند به خارج رخنه کرده و توسط دشمنان شاه در واشنگتن مورد استفاده نادرست قرار گیرد. در مورد یک موضوع خاص وقتی که به من دستور داده شد که در مورد ازدواج موقت شاه با یک زن ایرانی گزارشی ارسال ننمایم، به من اطمینان داده شد که این موضوع در نامه های رسمی و غیر رسمی به طور کامل مطرح شده است. ولی به نظر من نمی توان به این ترتیب جامعه اطلاعاتی را در جریان یک رویداد مهم قرار داد.
از طریق تحمیل این سیاست اصولاً غیر صادقانه در طول دهه گذشته وزارت خارجه خود را از اطلاعاتی محروم نمود که می توانست آمریکا را بهتر از پیش آماده پذیرش رویدادهای اخیرا ایران سازد.
محدود شدن تماسهای بین سفارت و کسانی که تماس آنها با ما از نظر شاه مانعی نداشت نیز این خطا را شدت بیشتر بخشید. تماس با رهبران جناح مخالف و تشکیلات اسلامی ممنوع شده بود. به جای آن سفارت می بایست تنها با همان محفلی از رابطها تماس بگیرد که طی 25 سال گذشته آنان را در اختیار داشته است. به طور کلی این افراد حامی شاه بودند. ثروت، قدرت نفوذ و تا حدودی رفاه جسمانیشان به ادامه الطاف سلطنتی بستگی داشت. لیکن در نگرش به ایران از دید آنها ما نیز این کشور را مانند یک سلطان می دیدیم. بنابراین شگفت آور نیست که ببینیم اکثر گزارشهای ارسالی در حمایت از شاه و برنامه هایش بوده اند.
حتی در صورتی که می خواستیم نظریات تمام عناصر جامعه ایران را گزارش کنیم، فقدان مقاماتی که در زمینه کاربرد زبان فارسی شایستگی داشته باشند، کار ما را با موانع خاصی روبرو می ساخت.
حفظ تماس با سران اسلامی و بازاری، بدون وارد بودن به زبان فارسی غیر ممکن است و همین مسئله در مورد بسیاری از اساتید و دانشجویان دانشگاهی نیز صادق است. یک مسافر در سفر خود به استانها اگر نتواند به زبان مردم صحبت کند، در هاله ای از جهالت خواهد ماند.
روسها قبل از ارسال هریک از مأمورین خود به ایران قبلاً آنها را به مدت پنج سال در زمینه مطالعات شرقی آموزش می دهند، تا به محض ورود بتواند به زبان فارسی تکلم کرده و حتی بنویسند.
امکان در پیش گرفتن برنامه ای مشابه برنامه های روسی عملی نیست، ولی مقامات ما خوشبختند که می توانند حداقل مدت 10 ماه در زمینه زبان فارسی آموزش ببینند. لیکن قبل از ورود به محیط تهران که زبان انگلیسی در آن کاملاً رایج است، باید آموخته های خود در آمریکا را طی یک دوره شش ماهه در یکی از دانشگاههای ایرانی خارج از تهران مانند دانشگاه فردوسی مشهد که برنامه فارسی بسیار خوبی دارد تقویت نمایند. گذراندن این دوره سخت برای تمام مقامات متخصص زبان آسان نیست ولی باید از مقامات سیاسی خواسته شود که این دوره را حتماً بگذراند.
با بررسی وقایع گذشته واضح است که ما به جاهل و غافل ماندن خود در مورد بسیاری از جنبه های شرایط ایران از طریق وارد شدن از آسانترین راه ممکن کمک کرده ایم. ما راهی نداشتیم مگر آنکه با حاکم مطلق ایران که در هر حال تمام امکانات را در اختیار ما قرار می داد، برخورد داشته
ص: 46
باشیم. بنابراین چرا بیشتر خود را به دردسر بیندازیم؟ به هر حال، در جهان امروز هر سیاستی که بیش از 25 سال قابلیت کاربرد داشته باشد سیاست خوبی است.
موضوعی که باعث شرمساری ما شده اینست که ما درصدد یافتن راه حل نبوده ایم بلکه از یک بازنده حمایت کرده ایم. در صورتی که می توانستیم حوزه تماسهای خود را گسترش داده و در همان حال مانع از آسیب پذیر شدن روابط خود و شاه نیز بشویم. هنگامی که ما او را از تصمیمات خود در زمینه تماس با مخالفین مطلع ساختیم، او با مسئله با تردید و سوء ظن برخورد نمود.
حتی اتخاذ یک سیاست گزارشگری که کمتر در آن ابهام و تردید باشد نیز نمی توانست ما را در نجات شاه یاری دهد. آن چه بر او رفت، دیر یا زود و شاید در مورد این این شاه نه بلکه در مورد فرزندش رخ می داد ولی زمانی که ما از پیدایش انقلاب با خبر شدیم، متوقف ساختن آن غیر ممکن شده بود. اما در صورتی که دولت ما آماده اقدام بر اساس اطلاعات متناقض با سیاست موجود بود با تماسهای وسیع تر و گزارشات دقیق تر و حتی به قیمت به خطر افتادن روابط صمیمانه دولت آمریکا و دولت ایران، ما می توانستیم بسیاری از وقایع را پیش بینی کرده و میزان خسارات وارده به موقعیت خویش در ایران را به حداقل کاهش دهیم. امروزه، تا آنجا که به دولت کنونی و مردم ایران مربوط است. این وضع و موفقیت به خطر افتاده و با دشواری بسیار و زحمات طاقت فرسا شاید بتوان آن را احیا نمود.
ما در دوران بعد از جنگ چین و در ویتنام مرتکب همین خطا شدیم و هرگاه که منافع خویش و دولت مورد حمایت خود را تمیز ندهیم باز هم همین طور خواهد شد. ولی بالاخره باید بیاموزیم که هدف از گزارشات سیاسی ارائه اطلاعات و تجزیه و تحلیلهای آگاهانه برای کمک به اتخاذ تصمیم گیریهای لازم در زمینه خط مشی های آتی است، نه پیگیری و حمایت از سیاستهای موجود.
بالاخره باید اعتراف نمود که هیچ سیاستی خالی از خطا نیست.
طبقه بندی شده توسط گالن فوکس مطابق برنامه خروج از طبقه بندی بخشنامه اجرایی شماره 12065 است. در تاریخ 1 ژوئن 1985 از طبقه بندی خارج خواهد شد.