Post
24283
از: «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام»
متفرقه
به:
متن سند
سازمان سیا در نظر داشته گزارشاتی راجع به وضعیت کمک های اقتصادی تکنیکی و نظامی کشورهای کمونیست و به ویژه شوروی به کشورهای در حال توسعه غیرکمونیست و جهان سوم تهیه نماید. بر این اساس نکات مورد نظر سیا به صورت سئوال هایی تدوین و در میان سفارتخانه های آمریکا در سراسر جهان توزیع می گردید. بعد از جمع آوری سئوالات که توسط بخش های مختلف سفارتخانه ها جواب داده شده بود، جواب ها تنظیم و به صورت گزارشات سه ماهه منتشر می گردید. در پایان هرسال چهار گزارش منتشره در آن سال جمع بندی و به صورت گزارش واحدی تخت عنوان «فعالیت های کمکی کمونیستی در کشورهای غیرکمونیست روبه رو شد در سال...» درمی آمد.
مجموعه حاضر گزارش سالانه مربوط به سال 1978 (1375 ه.ش.) می باشد که پس از جمع بندی چهار گزارش سه ماهه مربوطه تهیه گردیده است. در ضمن در این مجموعه فقط مقدمه یکی از این جزوات سه ماهه (فصل سوم سال 1978) در مورد چین به واسطه اهمیت موضوع ترجمه گردیده، ولی اصل سند به طور کامل چاپ شده است. این مجموعه به تفصیل و با ذکر آمار و ارقام و زمینه های ارتباط سعی دارد که بخشی از سیاست خارجی و ارتباطات برون مرزی دنیای کمونیست و جهان سوم رانشان دهد و هر چند که نمایشگر عملکرد کشور رقیب و سردمدار دنیای استکبار و سرمایه داری آمریکاست، به واسطه تحقیقاتی بودن این رساله و تنظیم آن بدون در نظر گرفتن بهره برداری های تبلیغاتی، به اعتقاد ما می تواند راهنمای خوبی جهت اهل نظر و اندیشمندان جهان سوم باشد.
انگیزه و مواضع آمریکا
از سوی ملت های تحت سلطه، همسانی و اشتراک اهداف دو ابرقدرت در به غارت بردن سرمایه های مالی و انسانی کشورهای جهان، اصل پذیرفته شده ای است که براساس آن می توان پی به اهداف تمام اصطلاح کمک های اقتصادی نظامی این شیاطین برد زیرا مردم را نه توجیه های ایدئولوژیک فریب می دهد و نه دغلبازی های سیاسی که آنچه آنها در طی قرون متمادی و به ویژه در قرن اخیر از سردمداران استکبار دیده اند تجاوز و فریب بوده و نه رفاه و عمران. اشتراک خصلت ها یعنی «نفع طلبی» و «قدرت طلبی» دو ابرقدرت ایجاب می کند که هر کدام جهان را عرصه و جولانگاه خاص خویش بدانند و بر سرخوان نعمت دنیا تنها بنشینند و در ثروت حاصله از غارت شریکی نداشته باشند. جنگ دو ابرقدرت در اصل رقابت
ص: 531
است و تظاهر این امر که استکبار اساسا رقیب بردار نیست.
جدای از روش ها و سیاست های دول استکباری در برابر کشورهای جهان و سیاست مقابله در برابر همدیگر نکته ای که در این مجموعه در مرحله اول نظر خواننده را جلب می کند گستردگی و کمیت اطلاعات جمع آوری شده از سوی آمریکایی هاست و میزان فعالیت و توان فوق العاده آنها را در کسب اطلاعات از کشور رقیب می رساند. در اینجا بررسی توان آمریکایی ها مد نظر نیست بلکه غرض نگرش به اختصاص بودجه های کلانی است که برای این امر اختصاص می یابد و نیروی انسانی زیادی که جهت از میدان به در بردن رقیب با سرمایه حاصل از غارت کشورهای روبه رشد و جهان سوم به کار گرفته می شود.
کنترل حرکات و سیاست های روس ها در جهان در ضمن این امکان را به آمریکا می دهد که در مقابله با حوادث و واکنش های احتمالی در جهان سوم که از سوی روس ها تحریک می شود ابتکار عمل را در دست داشته باشد و با عکس العمل مناسب بتواند گوی سبقت را از رقیب برباید.
شوروی
سیاست های خارجی:
سیاست خارجی شوروی را می توان در مجموع به دو دوره تقسیم کرد که هرکدام فرازهای خاص خود را دارد. در دوره اول که از اکتبر 1917 تا پایان جنگ های داخلی و آغاز سیاست نوین اقتصادی بدرازا کشید، تحریکات خارجی بدون اینکه نظم و روند متعلق به یک جامعه سیاسی تثبیت شده را یافته باشد، از الهامات و تعالیم مارکسیستی بهره بیشتری داشت.
از دوره دوم که حکومت مرکزی بلشویک ها می رفت تا ماندگاری خود را پس از نبردهای سختی با روس های سفید و دیگر مخالفین بلشویسم با طراحی سیاست های پایدارتر داخلی و خارجی تثبیت کند (سال 1921)، تاکنون سیاست خارجی روسیه شوروی آمیخته ای از برخوردهای ایدئولوژیکی و آنچه که «منافع ملی» خوانده می شود، بوده است. ارجحیت یکی بر دیگری قاعدتا با روشن شدن موضوع و شرایط زمانی اعمال سیاست مذکور مشخص می شود.
بی تردید مهمترین فراز در سیات خارجی شوروی پس ازمرگ لنین، به جنگ جهانی دوم برمی گردد.
طی این جنگ ارتش سرخ که یکی از پیروزمندان جنگ بود، موفق شد که با همکاری کمونیست های داخلی تعدادی از کشورهای اروپایی، سلطه کمونیسم را به بیرون از مرزهای شوروی بکشاند.
افزایش کشورهای اردوگاه شرق از یک سو و زمینه رقابت و قدرت طلبی موجود تحت عنوان «منافع ملی» از سوی دیگر، با پذیرش این مسئله از سوی روس ها همراه شد که می توان با کشورهای جهان سوم و یا به تعبیر دیگر روبه رشد تحت عنوان حکومت های «بورژوا - دمکراتیک» همکاری های گسترده داشت. این امر مقارن با زمانی است که روسیه شوروی ناامید از انتظار وقوع جدال میان دنیای سرمایه داری و افتادن کشورهای سرمایه دار به دامان کمونیسم علیرغم تحلیل های از پیش بافته مارکسیستی، سعی کرد از پوسته دفاعی و انزوای تحمیل شده از سوی دنیای سرمایه داری و برخی از شرایط داخلی، بیرون بیاید و به آزمایش قدرت خود با حضور در دیگر کشورها دست یازد. همان گونه که ذکر شد هر چند این تحول امر جدیدی در سیاست های خارجی کمونیست ها نبود، تداوم سیاست بلشویک ها در جهت تأمین «منافع ملی» در دنیای بیرون از جرگه آنها بود، ولی در واقع شرایط مناسب و مساعد برای این مهم با جنگ جهانی دوم
ص: 532
به طور بی سابقه ای فراهم گشت.
پذیرش رسمی سیاست همزیستی مسالمت آمیز از سوی حکومت خروشچف که باز ریشه های واقعی آن را در زمان لنین باید جستجو کرد، این فرصت را برای شوروی فراهم کرد که با توجیهی ایدئولوژیکی و با فراغت بال همکاری های گسترده ای را با نزدیک به تمامی کشورهای دنیا طراحی نماید. در توجیه این سیاست این گونه استدلال می شد که دخالت مؤثر شوروی به شکل همکاری های فنی - اقتصادی و فنی - نظامی، در تغییر ساختار کشورهای غیر کمونیست به کار خواهد آمد. به ظاهر تغییر ساختار حتی به شکل بطئی آن گامی به سوی پیش راندن جهان به سمت سوسیالیسم و کمونیسم تلقی می شد و در حقیقت «منافع ملی» شوروی در پرتو حضور در کشورهای در حال توسعه تأمین می گردید.
مشخصه های کمک های شوروی
شوروی در حال حاضر در صحنه های بین المللی همانند یک کشور مقتدر و در رقابتی تنگاتنگ با آمریکا قرار دارد و خصلت مشترک ابرقدرتی و استکباری، توسعه گسترده ای به «منافع ملی» که در اصل تعریف پذیر نمی باشد، می دهد. کمک و مشارکت شوروی عمدتا پروژه هایی است که به کار بخش خصوصی می آید و تأکید بیشتر بر این پروژه ها بهره برداری تبلیغاتی جهت انسانی نشان دادن این اعمال در پی دارد. بعضا سرمایه گذاری های هنگفتی در پاره ای از ممالک انجام داده است که افزون بر منافع و امتیازات سیاسی، اقتصادی و تبلیغاتی نوعی رقابت «فنی و مالی» عظیم را نسبت به رقبای غربی در بر داشته است.
بر طبق اسناد موجود، در سال 1978 شوروی معادل 3/7 میلیارد دلار جهت کمک های اقتصادی خویش اختصاص داده است که برای اولین بار از نظر معادل سرمایه گذاری نسبت به آمریکا کمترین فاصله را می یابد (کمک های اقتصادی آمریکا در این سال معادل 5-4 میلیارد دلار بوده است). بخش قابل توجهی از این کمک ها به کشورهایی که آشکارا جهت گیری غربی داشته اند سرازیر شده است. توجیهات و فریبه کاری های ایدئولوژیک بدون کوچکترین گوشه چشمی به اصول بنیادین مارکسیسم - لنینیسم زمینه های مناسبی را برای همکاری گسترده با کشورهایی نظیر ترکیه، مراکش و ایران (قبل از انقلاب) فراهم ساخته بود. روابط با ایران و ترکیه را شاید بتوان به دلایل «همجواری» به سیاست های «حسن همجواری» که جایگاه اولیه آن در متون مارکسیسم - لنینیسم چندان مشخص نیست، ارجاع داد، ولی سرمایه گذاری در مراکش (معادن فسفات) را نمی توان جز به تشدید حس «نفع طلبی» روس ها به چیز دیگری تعبیر کرد.
مواضع و موقعیت کشورهای رو به رشد
مراکش در میان کشورهای در حال توسعه مهمترین پروژه شوروی را به خود اختصاص داده بود و شرکت در معادن فسفات با یک قرارداد دو میلیارد دلاری و به مدت 30 سال «قرارداد قرن» را برای روس ها به ارمغان آورده بود. زمانی رهبران کرملین در توصیف تلخی و شوروی روابط احتمالی خود با برخی از کشورهای عربی نفتی خلیج فارس، می گفتند که «حاضرند چند کیلو نمک بخورند، ولی چنین روابطی نداشته باشند»، ولی امروز با گذشتن چیزی بیش از یک دهه، شاهد تلاش و علاقه روز افزون این
ص: 533
کشور به داشتن روابط سیاسی و اقتصادی با کشورهای مراکش، عربستان، کویت و... می باشیم. این مواضع به وضوح تفسیر نزدیکی دو اردوگاه شرق و غرب است و همسانی اهداف و ماهیت ساختاری یکسانشان را می رساند.
تغییر سریع دولت های چند کشور در حال توسعه در نیمه اول سال 1978 زمینه را برای دیپلماسی نظامی و اقتصادی شوروی در جهان سوم فراهم می سازد. در افغانستان یک کودتا دولت وابسته به شوروی را به قدرت می رساند و شوروی به این بهانه که رژیم بی تجربه جدید را در تحکیم قدرت خودیاری دهد، حضور نظامی و اقتصادی خود را افزایش می دهد. از همین اوان در شبه جزیره عربی، مارکسیست های طرفدار مسکو، پس از کودتای ماه ژوئن، کنترل یمن جنوبی را به دست می گیرند و راه را برای افزایش حمایت های روس ها بازتر می کنند.
علیرغم چند معامله بزرگ تسلیحاتی - اقتصادی با کشورهای فوق و چند کشور در حال توسعه دیگر، قراردادهای نظامی کمونیستی منعقده با کشورهای روبه رشد در طی سال های 1975 تا 1978 به پایین ترین سطح خود نزول می کند. برای این کاهش دلایل متعددی ارائه می شود که بیشتر آنها را باید به عنوان باخت های کشور شوروی و اقمارش در برابر رقبای غربی شان قلمداد کرد. از جمله این دلایل می توان نیاز کشورهای خریدار برای جذب سلاح های خریداری شده در سال های 77-1976، از دست رفتن مشتری ها و تنزل نفوذ تسلیحاتی شوروی را نام برد. سه عامل عمده از سوی آمریکا به عنوان عوامل از دست رفتن مشتری و تنزل نفوذ تسلیحاتی شوروی قلمداد می شود. عامل اول به روس ها و مشکلات مربوطه برمی گردد از قبیل فقدان آمادگی شوروی برای واگذاری تخفیف های قابل توجه به خاطر مسائل اقتصادی، عدم امکان ارائه قطعات و تجهیزات یدکی، کیفیت پایین تسلیحات و لوازم ارسالی. عامل دوم برتری ها تکنولوژیکی، بازاریابی و خدمات جذاب تر غرب را مطرح می کند که با نفوذ به درون پایگاه های سنتی روس ها (عراق، هند و سوریه) بازار را از دست روس ها گرفته اند. سومین عامل به کشورهای خریدار برمی گردد که به واسطه تحولات سیاسی جهانی و موضع گیری های خویش قصد داشته اند که منابع تسلیحاتی خود را متنوع گردانند. در نهایت آنچه از این دلایل برمی آید چیزی جز تفوق و برتری کشورهای غربی به ویژه آمریکا، فرانسه و انگلستان را در یک رقابت بلند مدت با روس ها برمبنای خصلت های مشترک «نفع طلبی» و «قدرت طلبی» نمی رساند.
سال 1978 عظیم ترین حرکت های رو به غرب هواداران سنتی روس ها شروع می شود. به طور مثال عراق که زمانی تصور می شد موفق خواهد شد که جای مصر ناصری را در میان اعراب بگیرد و حتی مقامات روسی فتوای «مترقی تر» بودن آنها را صادر کرده بودند، مبادلات گسترده تجاری، تسلیحاتی با غرب به ویژه فرانسه برقرار کرد. سوریه نیز به واسطه اتکای به کمک های کشورهای ثروتمند عربی وابسته به غرب و تمایل این کشورها به خریدهای تسلیحاتی از غرب طبیعتا گرایشاتی را برای متنوع ساختن سیستم سلاح های نظامی خود بروز داد. هند نیز بر مبنای تمایل مذکور یعنی ایجاد تنوع در سیستم های نظامی - صنعتی وضعیتی مشابه سوریه پیدا کرد.
در آفریقا گذشته از لیبی و الجزایر که جزء تأمین کنندگان عمده ارزهای ناشی از مبادلات و همکاری های تجارتی، تسلیحاتی برای روس ها و دیگر کشورهای کمونیست هستند. کشورهایی مانند آنگولا و اتیوپی در شاخ آفریقا را باید مد نظر قرار داد. این کشورها به واسطه حکومت های مارکسیست و
ص: 534
وابستگی این حکومت ها به کمک های نظامی - مستشاری و اقتصادی شوروی همچنین جنگ ها و درگیری ها و کشمکش های داخلی و خارجی آنها، منبع جذب عمده سلاح های روسی و کمک های آنها هستند. وضعیت آنها در آفریقا و چگونگی حضور شوروی و دیگر کشورهای کمونیست در آنجا تقریبا مشابه وضعیت افغانستان در آسیا می باشد.
دیگر کشورهای کمونیست
همان گونه که آمریکا با همکاری همپیمانان غربی خود و به شکلی منسجم و هماهنگ پایگاه های نفوذی خویش را در کشورهای در حال توسعه مستحکم می کند شوروی نیز با همکاری کشورهای بلوک شرق و کوبا زمینه نفوذ خویش را فراهم می آورد. تحریکات و شیوه اعمال روش های روس ها همسان رقیب خود حاکی از یک نوع تقسیم اولیه اقدامات و فعالیت هاست. برای مثال کوبا در مرحله اول مستشاران نظامی خود را به کشورهای آشفته و موردنظر گسیل می دارد و در صورت لزوم در بعضی از پروژه های ساختمانی برای کسب ارز شرکت می جوید. آلمان شرقی و چکسلواکی با توجه به بافت صنعتی خود، اقلام ماشینی و نیازمندی های تکنولوژیکی را در همکاری ها و قراردادهای خویش می گنجانند و... هر یک از کشورهای بلوک شرق جهت تأمین منافع و نیازهای ارزی خویش نیز رأسا اقدام و با همکاری های اقتصادی، نظامی و ارائه خدمات در تحقق این اهداف سهم به سزایی را ایفا می نمایند.
در میان کشورهای کمونیست چین جایگاه ویژه ای دارد. چین که تا دوران استالین برای روسیه حق پیشگامی و اولویت قائل بود، از زمان خروشچف با طرح این مسئله که «همزیستی مسالمت آمیز» یک انحراف بزرگ از اصول مارکسیسم - لنینیسم است، خطی متمایز از روس ها برای خود در پیش گرفت.
امروز پس از گذشت نزدیک به سی سال آنچه را که چین برای شوروی گناهی نابخشودنی می دانست، برای خود یک «سیاست اصولی» می پندارد. به هر حال چین در میان کشورهای در حال توسعه سعی دارد که رهبری و هدایت را از آن خود کند. ارتباط با فقیرترین کشورها و تلاش برای رقابت با شوروی و یا پرکردن جای خالی این کشور (به طور مثال در سودان و سومالی)، حرکات گسترده ای را در نزد چینی ها موجب شده است. انگیزه چین برای به رسمیت شناخته شدن در جامعه بین المللی در سال های 1970 با ارائه کمک های بی سابقه همراه بود و با جدایی برنامه های اقتصادی از محتوای ایدئولوژیک، به عنوان یکی از اسباب و وسائل اصلی سیاست خارجی در مبارزه برای ابقاء رهبریت کشورهای در حال توسعه به کار گرفته شده است. در سال 1974 به خاطر مسائل و درگیری های قدرت میان تندروها و میانه روها، کمک های اقتصادی پکن سیر نزولی در پیش گرفت. به هر حال با حاکمیت میانه روها (هواکوفنگ) سیاست های خارجی مائو در قبال کشورهای فقیر ادامه پیدا کرد و با اعلام علنی آمادگی برای کمک به کشورهایی که سیاست هایی مغایر با سیاست های شوروی اتخاذ نمایند، به تحکیم موقعیت خویش در میان کشورهای در حال توسعه پرداخت.
نکته جالب توجه در قسمت مربوط به چین اعتراف ضمنی آمریکا به ماهیت کمک های نظامی و اقتصادی ابرقدرت ها به کشورهای در حال توسعه است. در قسمتی از سند آمده است که «چین در میان ملل فقیر به عنوان یک کشور ارائه دهنده کمک های اقتصادی از شهرت و اعتبار خاصی برخوردار است. شرایط متعادل برنامه های کمکی که به طور مؤثری پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی را بالا می برد سبب شده است
ص: 535
که چین برخلاف برنامه های غربی و کمونیستی برای در نظر نگرفتن نیازهای بشری مورد انتقاد واقع نگردد. حتی اگر میزان و مقدار آنها ناچیز باشد، برنامه های کمک چین سبب بالا رفتن رفاه و میزان تولید بوده و نقصان های اساسی و ریشه ای زیر بنایی و کشاورزی را مورد حمله قرار می داده است. فنون و تکنولوژی چینی ها همیشه با شرایط فقیرترین کشورهای در حال توسعه تطابق داشته است. کمک های چین همیشه در جهت گسترش برنامه های زیربنایی، صنایع مادر و کشاورزی به کار گرفته شده اند. نکات مورد توجه در تحلیل آمریکایی ها نسبت به کمک های چین و تأکید بر روی جنبه های انسانی این کمک ها و تطابق با شرایط فقیرترین کشورهای جهان همان ویژگی هایی است که در کمک های خویش نشانه ای از آن نمی بینند.
آنچه تحت عنوان «کمک» در فرهنگ این مستکبرین از آن یاد می شود، مجموعه ای از امتیازات را برای آنها به ارمغان می آورد. فروش کالاهای تجارتی و بنجل و بالتبع رونق اقتصاد و تجارت کشور به اصطلاح کمک دهنده، فروش کالاهای تسلیحاتی و در نتیجه کسب امتیازات نظامی و نفوذ در ساختار نظامی کشورهای مربوطه و توسعه صنایع تسسلیحات، تبدیل کشورهای خریدار به پایگاه های نظامی جهت دستیابی به مقاصد مورد نظر، ترویج فرهنگ مادی گرایی همراه با صدور کالاهای مصرفی و کمک های اقتصادی، در اختیار گرفتن رأی کشورهای پذیرای کمک در مجامع بین المللی توسط کشورهای کمک دهنده و... از این جمله است. نهایتا آنچه عاید کشورهای پذیرنده کمک می شود، یک وابستگی تمام عیار در تمامی زمینه های اقتصادی، نظامی و سیاسی و مزید بر آن کسب یک هویت بیگانه با ماهیت انسانی و فرهنگی خویش و منطبق بر اهداف کشورهای مستکبر است.
«دانشجویان مسلمان پیرو خط امام»
بهار 1365
زمان یافت نشد!
تجهیزات یافت نشد!
قرارداد یافت نشد!