Post
18576
از: سفارت آمریکا در مسقط، هنری اس. سایزر
متفرقه
به:
متن سند
سند شماره (35)
یک دولت فلسطینی باید تشکیل گردد
هنری اس. سایزر سفارت آمریکا در مسقط
به علت آنکه یکی از ناظران کوتاه مدت تضاد اعراب و اسرائیل بوده ام، از درج مطالب ناچیز خود در گفتگو درنگ می ورزم، قطعا بیش از آنچه که در تلگرامهای محل خدمت کنونی می بینیم، رویدادهایی در شرف وقوع است. با این وصف من از بن بست بی پایان موجود در امر مسئله خطیر فلسطینیها و تمایل بیانیه های رسمی آمریکا به حرکت در مسیرهای متناقض در این زمینه رنج بسیار می برم. بیانیه های ما گهگاه طوری طرح ریزی می شوند که گویا هدف آن اجتناب از مطالعه دقیق موضوع است و گاهی نیز موجب اتخاذ موضعی می شود که ظاهرا هدف آن نیز شانه خالی کردن است. نقطه نظرات زیر در رابطه با آن آشفتگی مطرح شده و امید است، تأثیری سازنده داشته باشد.
معمای واشنگتن
اگر نتیجه گیری من از بیانیه های چند سال گذشته و یا مذاکرات فشرده آمریکا درست باشد، سیاست ما در مورد مسئله فلسطین شامل عناصر ابهام آمیز زیر است.
- ما معتقدیم که صلحی مداوم به وجود نخواهد آمد مگر آنکه «مسئله فلسطین و تمام جنبه های آن حل شود» و این راه حل باید حقوق مشروع مردم فلسطین را به رسمیت بشناسد. تا اینجا مطلب درست است، لیکن از محتوای چندانی برخوردار نیست. یعنی تنها به ذکر این مطلب پرداخته ایم که از نظر ما مسئله فلسطین بخش مهمی از تضاد موجود است. استفاده از عبارت «حقوق مشروع» که به طور جدی تا قبل از روی کار آمدن دولت کارتر از آن اجتناب می شد، و اشاره به «مردم» فلسطین خالی از اهمیت نیست لیکن تعریفی از سیاست موجود در این زمینه پدید نیامده است.
ص: 219
- ما معتقدیم که فلسطینیها باید در تعیین سرنوشت آتی خود شرکت کنند، ولی معنی آن چه می تواند باشد. این عین مطالب ایراد شده توسط رئیس جمهور کارتر در آسوان بود که کاخ سفید نیز آن را به دقت در پایان سفر سادات تکرار نمود. بنابه گزارش، این لحن محافظه کارانه نشانگر تمایل ما به یافتن یک وسیله مشترک برای مذاکره است و اگر این موضوع صحت داشت باشد، متوجه می شویم که چقدر کورکورانه به دنبال یک توافق به راه افتاده ایم.
- ما از پیدایش موطن فلسطینی حمایت می کنیم. این موضع که اتخاذ آن به اسفند 1356 برمی گردد، شبیه به یک موضع واقعی است، اما ممکن است معانی متعددی داشته باشد. این عنوان به اعلامیه بالغور در سال 1296 اشاره دارد که طی سه دهه پرآشوب منجر به پیدایش کشور و دولت اسرائیل شد ما می گوییم که «تمامیت» فلسطین را آن طور که طرفین توافق کنند می پذیریم، ولی ترجیح می دهیم که این تمامیت با اردن مرتبط باشد و چندان مستقل نیز نباشد. هنگام نوشتن این مطلب رئیس جمهور کارتر این رحجان را با گفتن این موضوع که ما هرگز خواستار تشکیل یک دولت مستقل فلسطین نبوده ایم و قصد نداریم در این موضع خود تغییری پدید آوریم، تشدید کرده است.
یکی از «تأییدیه های» بعدی رسمی در رابطه با بیانات رئیس جمهور نشان می دهد که او مطلب جدیدی را عنوان نکرده است، بلکه به وضوح تنفر ابهام آمیزمان را از یک حکومت فلسطین نشان داده است. حداقل این است، که این سیاست به رسمیت شناخته می شود. ولی، ماهیت «موطن» غیرمستقل فلسطینیها هنوز هم در پرده ابهام مانده است.
- ما اصرار داریم که کسی باید سخنگوی فلسطینیها باشد. مذاکره با نمایندگان ذی صلاح مردم فلسطین عین مطلبی بود که در بیانیه مشترک رئیس جمهور کارتر و چائوشسکو در تاریخ 24 فروردین عنوان گردید. ولی ما هنوز هم از پذیرش مهمترین عامل ایفاء کنده این نقش یعنی ساف امتناع می ورزیم. ما رسما با ساف گفتگو نخواهیم کرد، ولی همیشه علنا اعلام می کنیم که هرگاه آنها قطعنامه های 242 و 338 شورای امنیت سازمان ملل را به رسمیت بشناسند که همان به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل است ما نیز با آنها وارد مذاکره خواهیم شد. این سیاست کلی قبل از ریاست جمهوری کارتر پدید آمد و به کرات توسط او و دیگر رهبران دولت مورد تأیید قرار گرفت.این سیاست همیشه با انتقاد شدید نخست وزیر بگین روبه رو بود، آن هم به خصوص از زمان پیدایش تعریف انعطاف پذیر آن در اواسط سال 1977 کارتر در مرداد ماه گذشته گفت آمریکا با ساف وارد گفتگو خواهد شد حتی اگر تأیید قطعنامه 242 و 338 را ضروری بداند و این قطعنامه ها به خاطر اشاره صرف خود به «پناهندگان» تأثیر چندانی نداشته باشند.
ماندل معاون و رئیس جمهور نیز در تلاش اولیه خود برای پدید آوردن این مصالحه در خرداد گذشته گفته بود که ساف باید «نشان دهد که مایل است» در صلح و صفا با اسرائیل زندگی کند. ولی ساف هنوز هم شرایط آمریکا را قبول نکرده و یا بنابه دلایل داخلی نمی تواند، این کار را انجام دهد. نتیجه نیز این شد که همه چیز به حالت تعلیق درآمده و طرفین ناراضی شده اند.
این سرگشتگی مأیوس کننده است، ولی می توان به مشکلات دولت کارتر نیز پی برد. رئیس جمهور هدفی بسیار جاه طلبانه را در پیش گرفته که در فرض عالی است، لیکن واقعیتها امکان دستیابی به آن را دشوار می سازد. با کنار گذاشتن سیاست گام به گام و محتاطانه کی سینجر، کارتر به تنهایی درصدد استقرار صلحی همه جانبه در خاور نزدیک برآمد، وی مانند دیگر سیاستهایش سعی کرد عوامل محدود کننده
ص: 220
گذشته را از میان برداشته و طرز تفکری تازه را پدید آورد. با در نظر گرفتن خطر جدی نهفته در تضاد اعراب و اسرائیل علیه صلح جهانی و پیدایش مناسبترین زمان برای یک راه حل اصیل از آغاز تضاد اعراب و اسرائیل نمی توان دولت آمریکا را به خاطر این تصمیم گیری مقصر دانست، ولی این دولت متوجه نشده است که برای عوامل محدود کننده گذشته نیز دلایل موجهی وجود داشته است. ناگزیری واشنگتن از وادار ساختن اسرائیل و فلسطین در به رسمیت شناختن یکدیگر و یا بهتر است گفته شود عدم تمایلمان به قبول فلسطینیها مهمترین موانع موجود در راه پیدایش یک راه حل است به نظر من، رؤسای جمهوری پیشین به همین دلیل و به خاطر اینکه این موانع را مشاهده کرده بودند، از تغییر سیاست دوری می جستند.
رئیس جمهور کارتر، با کنار گذاشتن احتیاط کاریهای گذشتگان با واقعیتهای سختی روبرو گشته است.
باید اعتراف کرد که اکثر رهبران فعال فلسطینی افراد تنفرآمیزی بوده و نباید آنان را مؤدبانه به رسمیت شناخت. اگر در این مورد تردیدی وجود داشت، حمله به غیرنظامیان شمال تل آویو در اسفند گذشته می بایست تاکتیکهای فلسطینیها را تحقق می بخشید. تدارک کننده این عمل سازمان فتح یا بزرگترین گروه کماندویی ساف بود. اسرائیل حق دارد که آن را یک سازمان «تروریستی خوانده و با آن به عنوان یک خطر امنیتی برخورد نماید. اسرائیلیها از دست فلسطینیها عصبانی هستند، و حمایت تاریخی آمریکا از اسرائیل نیز موجب خشم آمریکاییها شده است به همین دلیل است که واشنگتن از مذاکره با ساف امتناع می ورزد تا این سازمان نیز دورنمای خود را کاملاً تغییر دهد. این امتناع به خصوص با حرکتهای عجیب ارتدادیون فلسطینی که «میانه روهایی» چون عرفات به آسانی و بنابه دلایل خاصی نمی توانند از آنها فاصله بگیرند، شدت بیشتری یافته اند، علت این کار عرفات نیز عصیان واشنگتن است وضع موجود نیز بسیار اسف بار است، زیرا هیچ یک از طرفین به سوی یکدیگر حرکت نمی کنند، چون طرف دیگر حاضر نیست گام اول را بردارد.
به نظر من، به همین دلیل، تروریسم ساف بن بست کارتر را شدیدتر می سازد. فلسطین مهمترین شکنجه را در طول مذاکرات همه جانبه صلح که وی مجبور به آغاز آن شده بود متحمل شد. ولی حالا که امکان آن از بین رفته، چاره ای ندارد مگر آنکه با آن به طرز واقع گرایانه ای برخورد نماید. خصوصا آنکه روند این مذاکرات معجزه سفر سادات به اورشلیم را پدید آورده است. من نمی دانم که آیا دولت انتظار چنین رویدادی را داشت یا نه، ولی مسؤلیت اخلاقی آن بر دوش ما گذاشته شده، ما نمی توانیم سادات را تنها بگذاریم. مشاجره اخیر وی با فلسطینیها که ناشی از قتل یوسف صبائی در قبرس بود، در عین آشفته ساختن صحنه، تغییری در این امر اساسی پدید نیاورده است.
برای اعراب که این گونه ژستهای عاطفی معانی و مفاهیم بسیاری دارد، عدم پاسخ به سادات قابل قبول نیست. اعراب تندرو می گویند ما قبلاً به شما گفته بودیم و از این خشم عمومی اعراب یک جنجال سیاسی درست خواهند کرد. به همین دلیل سعی خواهند کرد مانع از پاسخگویی به سادات شوند تا پیشگویی آنها درست از آب درآید.
منافع آمریکا همراه با آرمان میانه روی در نقاط دیگر آسیب خواهد دید. ما باید جلو این آسیب رابگیریم. مانند دولود در نمایشنامه مرغزار سبز، آمریکا باید برگردد و معجزه دیگری را پدید آورد تا معجزه اول درست از آب درآید حال بن بست وجود داشته باشد، یا نداشته باشد.
ص: 221
مبارزه با آرمانهای فلسطین
یکی از دیپلماتهای میانه رو عرب که گهگاه با او به صحبت پیرامون اختلاف اعراب و اسرائیل می نشینم می گوید پیمان ساف برای نابود ساختن اسرائیل مانند تهدیدی است که از طرف یک کودک در قبال یک فرد بالغ عنوان می شود، عکس العمل اسرائیل نیز توام با رویگردانی فرد بالغ از کودک است: «من با تو درگیر نخواهم شد.» همکار من می افزاید، اسرائیل این موضوع را بسیار بزرگ جلوه می دهد، ولی در عین حال می گوید که با اعراب وارد مذاکره خواهد شد.
باید اذعان داشت که این دیپلمات به نگرانی اسرائیلیها در قبال ساف پی نبرده است. اسرائیل نمی پذیرد که نباید مقاصد ساف را چندان جدی گرفت، باید به حمله اخیر اسرائیل به جنوب لبنان فکر کرد تا به عمق نظریه اسرائیل در این خصوص پی برد. مطالب عنوان شده توسط نخست وزیر بگین طی ملاقات با وزیر امور خارجه ونس در اورشلیم به تاریخ 18 مرداد نیز موضوع را بیشتر روشن می کند: نخست وزیر گفت ساف ممکن است ضعیف باشد، اما می خواهد اسرائیل را نابود سازد و این درست همان حرفی است که هیتلر در اوائل سالهای 1930 یعنی زمان ضعف خود در مورد یهودیان زده بود. من تا حدودی با این نظریه موافق هستم، ولی فلسطینیها به هیچ وجه قابل مقایسه با نازیها نیستند. باید به طرز روشنفکرانه ای حقوق فلسطینیها را از خطاهایشان و توانائیهایشان را از مقاصدشان جدا نمود، حتی اگر انجام آن برای اسرائیلیها و یا ضد تروریستهای جهان دشوار باشد. گذشته از آن اسرائیل باید بیش از همه به قدرت خود اعتماد پیدا کند. همان گونه که همکار عرب من می گوید، اسرائیلیها باید خودشان پی برده باشند که فلسطینیها قادر به سرنگونی آنها نیستند.
علاوه بر این، اسرائیل باید اعتراف کند که در روابط اسرئیل و اعراب تغییرات بسیاری پدید آمده است.
یعنی اعراب به طور کلی پذیرفته اند که اسرائیل در اینجا خواهد ماند. سفر سادات به اورشلیم نیز نقطه آغاز این تغییر بود. برای آن دسته از ما که شاهد عصیان ملی گرایی اعراب در 15 یا 30 سال پیش یعنی زمانی که اسرائیل «غاصب خاک اعراب» شناخته شده بودیم، سفر سادات یک رویداد شگفت انگیز به شمار می آید.
برای اعراب که از دیرباز یکی از طرفین سرسخت این تضاد را تشکیل می دادند، این حرکت یک نوع تغییر روانی است.
همراه این تغییر نیز کاهش تدریجی ندای اتحاد عربی بود که ظهور عینی آن پس از جنگ 1967 در موضوع عهده دار شدن آرمان توسط فلسطینیها تجلی یافته است. بنابراین آنچه که رئیس جمهور مصر در مورد حق حیات اسرائیل می گوید خیلی کمتر از زمان ناصر مورد قبول فلسطینیها قرار می گیرد با این وصف رابطه پیچیده بین ناسیونالیزم فلسطینی «عربی» نتایج مختلطی داشته است. فلسطینیها نشان داده اند که می خواهند خودشان سخنگوی خود باشند، ولی نتوانسته اند در مورد موضع جدید خود سرمایه گذاری کنند. واقع امر این است که آنها نیرومندتر از گذشته نشده اند؛ ولی اختلاف موضوع در اینجاست که آنها بیشتر شبه نظامی شده و اهداف و شعارهایشان را تحت کنترل درآورده اند.
وابستگی آنها به یک یا چند دولت عربی هنوز کامل است. به همین علت است که می توان سفر سادات را نوعی حرکت عربی تصور کرد، و باید از آن طوری بهره برداری کرد که بهانه ای برای اقلیت اعراب تندرو پیدا نشود. چک و چانه زدنهای تاریخی به رسمیت شناخته شدن اسرائیل و اعراب موفق خواهد شد، در صورتی که اسرائیلیها شکل یا ظواهر امر (یعنی عصیان فلسطینی) را به خاطر محتوای آن (یعنی
ص: 222
انعطاف پذیری (اعراب) نادیده بگیرند.
بنابراین امیدوارم متوجه شویم که باید هر کاری را انجام دهیم تا اسرائیل از موضع شدید و سرسختانه خود در قبال خطر فلسطین دست بردارد. می دانم که قبلاً نیز ناظران همین موضوع را توصیه کرده اند، ولی این بار پویایی تلاش جاه طلبانه دولت آمریکا در گروه آن است. ساده تر بگوئیم یا باید اسرائیل دست از سیاست سرسختانه اش بردارد و یا اینکه روند صلح شکست بخورد، آن هم با نتایج بسیار فاجعه آمیز.
درست است که باید فلسطینیها نیز حرکتی را در پیش گیرند تا بگین نیز مایل به انجام آن شود، ولی به نظر من تغییر موضع اساسی باید از طرف وی صورت گیرد ما باید این حرکت و چاره را بیابیم و او (بگین - م) نیزآن را به کار خواهد برد.
در رابطه با خودمان، من می گویم بهتر است از ساف مصرانه نخواهیم که از ادعای خود مبنی بر نابودسازی اسرائیل دست بردارد تا با آن وارد مذاکره شویم. واقعیت این است که سادات از طرف آنها این کار را کرده است. گرچه به نظر من استدلال علیه این موضع تکرار شده آمریکا بی نتیجه است و با ماندل موافقم که باید از ساف خواست که «مایل» به دست کشیدن از اسرائیل بشود، ولی ایدئولوژی ساف رسما از بین نخواهد رفت، مگر آنکه به عنوان یکی از بخشهای راه حل نهائی گنجانده شود. و ارتباط علنی قطعنامه های 242 و 338 به تغییر مورد نظر ما در ساف، سبب شده است که ما نتوانیم از ساف انتظار داشته باشیم که در پیروی از این سیاستها بیانیه ای منتشر سازد، چون همه خواهند گفت که تحت فشار آمریکا این کار را کرده است. به همین دلیل پیشنهاد می کنم که به ساف کاملاً فهمانده شود که منظورمان از «نمایش» چیست و قبل از آنکه آن را علنا فاش سازیم منتظر شویم تا خود ساف آن را انجام دهد. در مورد حمایت ساف از ابتکار سادات چه می گوئید؟ اگر قرار باشد روند صلح ادامه یابد، به هر حال این حمایت نیز باید نشان داده شود و شاید به طور همزمان. اگر ساف این کار را انجام داد، ما می توانیم چنین نتیجه گیری کنیم که ساف موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناخته و می توانیم مذاکره آمریکایی- فلسطینی را که از دیرباز به تأخیر افتاده شروع کنیم. در واقع همین امر سبب می شود که بگین نیز به راحتی کنار بیاید.
تلاش فلسطین برای دستیابی به استقلال
مذاکره با فلسطینیها البته یک امر حاشیه ای است. موفقیت بستگی به حل مسائل عمده دارد. رمز آن نیز این است که دریابیم فلسطینیها چه می خواهند، چون علیرغم ضعف خود آنها قدرت نپذیرفتن راه حل را دارند و یکی از طرفین مهم را تشکیل می دهند، که باید ارضا شوند.
من نیز اعتراف می کنم که فلسطینیها تنها به یک منظور به مبارزه برخواسته اند. که همانا دستیابی به یک کشور مستقل است. ولی اگر فکر کنیم که آنها با چیزی کمتر از استقلال راضی می شوند، اشتباه کرده ایم.
البته فلسطینی که چندان مستقل نباشد نیز از جذابیت قابل ملاحظه ای برخوردار است. تصور پیدایش یک دولت میانه رو فلسطینی در بهترین، شرایط نیز دشوار است. یک نوع تعصب ضدغربی و رعایت جناح تندرو گروه جهان سوم از طریق هرگونه رهبریت احتمالی فلسطین سر خواهد زد، حال معنی آن در رابطه با آراء سازمان ملل و غیره هرچه می خواهد باشد. از طرف دیگر شاه حسین اردنی یکی از تحکیم کنندگان «مطمئن آراء فلسطین است و به این موضوع این واقعیت را نیز بیفزائیم که زمانی ساحل غربی از آن اردن بود و بسیاری از فلسطینیها خواستار ارتباط با اردن هستند و ما قبلاً این ایده را پیش بینی کرده ایم.
ص: 223
لیکن به نظر من روند تاریخی به این طرح ضربه های وحشتناکی وارد می سازد. همان گونه که جنبش صهیونیستی در صحنه بین المللی در نیمه اول قرن بیستم منجر به تشکیل یک دولت مستقل اسرائیلی شد، منطق نیمه دوم قرن آمرانه حکم می کند که یک کشور مستقل فلسطینی نیز پدید خواهد آمد. مسیر ضداستعماری را چه در شکل حقیقی و چه در شکل خیالی آن در سالهای اخیر در نظر بگیرید. کشورهای مستقل پدید آمده روحیه عصر حاضر را نشان می دهد. رنگ ضد غربی اکثر آن نیز بخشی از این عصر و نیز عدم توانایی غرب در فرونشاندن این موج به صورت سنتی نیز همین طور است. دولت کارتر باید این موضوع را بهتر از دیگران بداند، چون یکی از اصول راهنمای آن به رسمیت شناختن همین روند است.
منظور من این است که فلسطینیها نیز به طرزی قابل توجیه و برعکس مانند اکثریت سکنه آفریقای جنوبی در جنگ علیه سلطه سفیدپوستان و یا مانند پانامائی که خواستار انعقاد پیمان جدیدی در مورد کانال پاناما هستند، بخشی از این موج را تشکیل می دهند، آنها «حق حاکمیت» خود را به دست خواهند آورد ولی سؤال این است که آیا آنها آن را با توافق ما به دست خواهند آورد تا منافع ما نیز حفظ شود یا بدون توافق ما آن را به دست خواهند آورد تا طرز تفکر ضدامپریالیسم آنها نیز به نوبه خود شدت یابد.
به نظر من، علیرغم تمایل احتمال اکثریت سکنه ساحل غربی به پذیرش چیزی کمتر از استقلال کامل با پیوند با اردن، این موضوع روی خواهد داد. بسیاری از فلسطینیها از ساف خشمگین هستند چون این سازمان به هدفی دست نیافته بلکه چند دولت عربی را کاملاً از خود رنجانیده است. ولی در اوضاع سیاسی جاری این حالت روشنگر چیزی نیست. یک اقلیت پر سر و صدا همیشه سرنخ را به دست دارد، در میان فلسطینیها این اقلیت اگر جبهه ارتدادی نباشد ، همان سازمان آزادیبخش فلسطین است. این اکثریت نیز امیدوار است تنها قادر به ایجاد یک تأثیر آن هم از نظر تعداد باشد یعنی بتواند پایگاه ساف را به طور جزئی گسترش بخشیده و به تدریج سیاست آن را در جهت خلاف عصیان علیه اسرائیل تغییر دهد. پدید آمدن این گونه تغییر آرزوی همه است ، لیکن آنها کنترل شبه نظامیان را بر مردم فلسطین کاهش نخواهند داد. به طور کلی، این اکثریت مانند بازیچه های استعمار در انقلاب آمریکایی فاقد کارایی خواهند بود. همان گونه که سام آدامز، پاتریک هنری ، و تام پین صحنه آمریکا را در یک موقعیت خطیر 200 سال قبل به دست گرفتند، افراد کله شق ساف نیز موفق به این کار خواهند شد، و اگر کسی به حرف آنها گوش نداد، ارتدادیون صحنه را به دست خواهند گرفت. تأسف بار است که اشخاصی چون هامیلتون یا جفرسون در رده های فرماندهی ساف وجود ندارند، ولی این موضوع حائز اهمیت چندانی نیست. بیایید خدا را شکر کنیم که عرفات جورج حبش نیست.
معجزه «حاکمیت»
می توان گفت که «حاکمیت» آن چنان فرضیه فراری است که نمی تواند فکر فلسطینیها را به خود مشغول بدارد. در واقع یک فرضیه بسیار عجیب است. یک دولت حاکمه «یک فرد مختار که حاکمیت خود را بر تمام اشخاص موجود در مرزهای خود اعمال می کند. آن هم بدون دخالت و کنترل مستقیم یک نیروی بیگانه» تعریف شده است، ولی بر دولتهای حاکمه موجود در جهان محدودیتهای چندی اعمال شده که عبارتند از تضمین بی طرفی و محدود ساختن نیروهای نظامی (که اطریش و ژاپن از جمله نمونه های بارز عصر حاضر می باشند). علاوه براین در مورد تمام کشورهایی که خود را با منشور سازمان ملل مرتبط
ص: 224
می دانند نیز محدودیتهای کلی اعمال می شود. گذشته از محدودیتهای عملی و قابل بازگویی دیگری که توسط ماهیت تداخلی جهان مدرن تحمیل می گردد.
مهمترین مطلبی که می توان در مورد حاکمیت در حقوق بین المللی گفت این است که همه نسبت به بعضی از «مشخصات» موجودیت آن معترفند که عبارتند از: یک پرچم ، حق ارسال و دریافت دیپلماتها ، حق انتقاد پیمان بنام خود ، توانایی ارسال هیئتهای نمایندگی به کنفرانسهای بین المللی براساس تساوی رسمی با دیگر مشارکت جویان و غیره . گذشته از آن، این فرضیه بیشتر جنبه روانشناسانه دارد: یعنی هنگامی که حق حاکمیت دارید نسبت به آن آگاهید ولی نمی توانید بگویید که چیست.
این امر چندان مهم نیست، اما قرنهااست که در این زمینه تضادهای پدید آمده و پدید خواهد آمد. گاهی جامعه تصور می کند که خود همان «مردم» است و با چنگ و دندان برای رسیدن به حاکمیت بر ملتها مبارزه می کند. فلسطینیها نیز هم اکنون در حال انجام همین کار هستند. آنها احتمالاً در مورد یک دولت غیرمذهبی مسلمان ، مسیحی و یهودی و یا دیگر ایدئولوژیها سخن می گویند، ولی هدف اصلی آنها به دست آوردن قطعه زمینی در فلسطین است تا بتوانند پرچم خود را در آنجا به اهتراز درآورند. در حالی که آمریکا آنها را «مردمی» خوانده که شایسته داشتن «موطن» هستند، آنها از اینکه در زیر آفتاب به آنها زمین داده نمی شود، عصبانی شده اند.
بجز تداوم بحران لبنان هیچ عامل دیگر نمی تواند تأثیر این تکذیب را بر روحیه فلسطینیها نشان دهد.
فلسطینیهای بیشمار لبنان گروهی بی خانمان هستند. از آنجا که به آنها حق زندگی در آنجا داده نشده، در جایی که خود و یا والدینشان متولد شده اند، بیگانه به حساب می آیند. در نتیجه به عنوان یک نیروی مخرب تعادل ظریف و شکننده سیاست لبنان را برهم می زنند. اگر یک دولت فلسطین به وجود نیاید که بتواند برای آنها گذرنامه صادر نماید. این مشکل به زودی حل نخواهد شد. تنها در این صورت است که در جهان دارای هویتی خواهند بود و موطنی خواهند داشت که هرگاه بخواهند به آن باز می گردند. حتی اگر هزاران فلسطینی موجود در لبنان به حیات خود ادامه دهند باز هم لبنان خواهد توانست مسائل خود را حل کند. بعضیها می توانند به صورت شهروندان لبنانی درآیند، ولی اکثر آنها افراد «خارجی» مقیم این کشور به حساب می آیند، که این برچسب بدون کلمه «وطن» نمی تواند یک مرجع باشد.
به نظر من، ما و اسرائیلیها نباید از این کیفیت عرفانی حاکمیت فلسطینی ناراضی باشیم چون در آن فرصتهای مغتنمی وجود دارد. پس از پیروزی ، می توان استقلال یک کشور را با اجبارهای متعدد سیاسی محدود کرد ولی تصور حاکمیت باید حفظ گردد، حضور نیروهای حافظ صلح و نیز پیمان اتحاد اقتصادی از همین گونه وسایل است. به نظر من اگر اسرائیل درست ایفاء نقش نماید. خواهد توانست، تمام تضمینهای عملی مورد نیاز خود را در رابطه با امتیاز انتزاعی حاکمیت تحصیل نماید. در مورد اردن نیز همین امر صادق است. البته در صورتی که این کشور هم سعی کند به یک ارتباط عملی با ساحل غربی دست پیدا کند.
علاوه بر این ، من فکر می کنم که امتیاز حاکمیت در جنبه های دیگر روند راه حل یابی به نتایج شگفت آوری منتهی خواهد شد که عبارتند از:
- فلسطینیها به محض اینکه حاکمیت خود را به دست آورند، مایل به تغییر مرزهای سال 1967 به نفع اسرائیل خواهند شد، حتی ممکن است که با به دست آوردن ساحل غربی موافقت کرده و نوار غزه را به حال خود بگذراند، چون امکان پیدایش کشور فلسطینی بیشتر است، آن هم در صورتی که در مناطق
ص: 225
غیربومی از «پاکستانی سازی» ممانعت به عمل آید. ولی این نکته جای بحث بسیار دارد و من فقط از آن به عنوان یک امکان یاد می کنم.
- معمای اورشلیم اگر حل نشود، حداقل قابل بحث است. در این موضوع عاطفی نکاتی نهفته است که از حوصله این رساله خارج است، ولی اگر فلسطینیها در ساحل غربی حق حاکمیت خود را به دست آورند، با مسئله اورشلیم با شدت کمتری برخورد خواهند کرد.
- مسائل حساس مربوط به اعراب مقیم اسرائیل و یهودی نشینهای اسرائیل در ساحل غربی نیز می تواند از طریق رژیمهای دوجانبه «یهودیان فلسطین» و اعراب اسرائیلی «یعنی جوامع خارجی که از طریق انعقاد پیمانهایی از وضع خاصی برخوردار شده اند، حل گردد. این اندیشه نیز جای بحث بسیار دارد و ممکن است بر عواطف مربوط به حاکمیت اسرائیل لطمه بزند، ولی به نظر من این کار تنها راه حل مسئله مزبور می باشدم.
من نمی گویم که اگر قول کشوری به فلسطینیها داده شود همه مشکلات حل خواهد شد، و یا فلسطین حاکمه که پس از دستیابی به راه حل معقولانه عمل خواهد کرد. واضح است که حاکمیت حتی اگر به دقت کنترل شود، باز هم از مقداری استقلال سیاسی برخوردار خواهد بود که اگر بخواهد می تواند آشوب به پا کند. آنچه من می گویم این است که فلسطین غیرحاکمه در مجاورت اسرائیل بسیار خطرناکتر است و نمی توان آن را به سهولت وارد جامعه جهانی ساخت.
وجود دو طرف برای آشتی ضروری است
اگر فلسطینیها واقعا به دنبال به دست آوردن حق حاکمیت هستند، بنابراین تمام فرمولهایی که این موضوع را در نظر نگرفته اند بی فایده می باشند. به این ترتیب برای اسرائیل فایده ای ندارد که ما با لحن آرامش بخشی از چگونگی کنترل اماکن مقدسه توسط آن سخن بگوییم. البته ممکن است این کار در بعضی مراحل مذاکرات لازم باشد، ولی موضوع اصلی نیست. موضوع این است که پرچم چه کسی باید برفراز اماکن مقدسه و دیگر سرزمینهای مورد اختلاف به اهتراز درآید: در اتخاذ تصمیم مربوط به اینکه آیا پرچم فلسطینی باید در آنجا به اهتراز درآید، ما باید به دقت به خطرهای ناشی از یک فلسطین مستقل در قبال تمامیتهای غیرحاکمه مرتبط با اردن یا اسرائیل بنگریم. ارتباط شدید اسرائیل به هیچ وجه آتش فلسطینیها را خاموش نخواهد کرد. و روابط بین کشوری جهان عرب نیز رابطه شدید با اردن را تغییر خواهد داد، حتی اگر رهبران فلسطین این وابستگی را بپذیرند که بعید به نظر می رسد. رک و راست گفته شود، سرنوشت سلطنت هاشمی در دراز مدت به هیچ وجه برای اسرائیل خالی از خطر نیست، به خصوص اگر نقش هیئت حاکمه بر فلسطینیهای حساس را نیز عهده دار شود. به هر حال ، دورنمای موجود بسیار مبهم است و دلیل ندارد که کنفدراسیونی به سرپرستی اماکن تشکیل نشود که به خاطر امنیت اسرائیل به ساحل غربی مستقل نظارت نداشته باشد. حقیقت این است که امنیت اسرائیل در برابر فلسطینیها در یک فضای خالی قابل تصور نیست، و مانند این است که بگوییم چگونه می توان آنها را تحت کنترل درآورد.رغبت کشورهای بزرگتر عربی به خطا کاری به منظور بهره برداری از طرز تفکر فلسطینیها نیز باید به حساب آید. به همین دلیل حمایت از اعراب میانه رو حائز اهمیت است. اعراب به طور کلی موافق با تفویض «حاکمیت» به فلسطینیها هستند، و اگر میانه روها به این هدف نرسند، تندروها این کار را خواهند کرد. بدین ترتیب همه
ص: 226
چیز به یک دولت فلسطین ختم می شود، و یا حداقل ما و اسرائیلیها باید اعتراف کنیم که ایجاد این دولت بخشی از راه حل نهائی را تشکیل می دهد. باید کاری کرد که نخست وزیر بگین در پاسخ به ابتکار سادات این موضوع را پیشنهاد نماید. رهبر اسرائیل در تلاش برای به رسمیت شناخته شدن دو جانبه اعراب و اسرائیل در طول سه دهه گذشته ، از طرف اعراب دست دراز کرده است، و اعراب نیز منتظر دراز شدن دست اسرائیل هستند. ولی این انتظار طولانی نخواهد بود. اگر رئیس جمهور کارتر بطور جدی گفته باشد که نباید مانعی بر سر راه حل نهائی و منصفانه قرار گیرد، باید، کاری کند که دو طرف حداقل یکدیگر را به رسمیت بشناسند.
تجهیزات یافت نشد!
سایر کلمات یافت نشد!