Post
15708
از: دانشجویان مسلمان پیرو خط امام
متفرقه
به:
متن سند
بسم اللّه الرحمن الرحیم...
ما، بار دیگر پشتیبانی بی دریغ خود را از برادران مسلمان و مظلوم افغانی اعلام می داریم و اشغالگران را شدیدا محکوم می نماییم. ما مسلمانیم و شرق و غرب برایمان مطرح نیست، ما از مظلوم دفاع می کنیم و بر ظالم می تازیم، این یک وظیفه اسلامی است.
امام خمینی
برای بررسی کوتاه در مورد افغانستان و شناخت هر چند سطحی از جریاناتی که در افغانستان واقع شده و می شود، احتیاج به ذکر نکاتی کوتاه، خارج از اسناد موجود در این کتاب ضروری به نظر می رسد و ضروری ترین این نکات، اوضاع جغرافیایی این کشور و تا حدودی وضع تاریخی آن است، اما در بعد سیاسی قضایا، چون محدودیت در چهار چوب اسناد وجود دارد، سعی می شود تا حد امکان از این محدوده خارج نشده و بیشتر به خود اسناد پرداخته شود.
جغرافیای افغانستان: کشوری است در آسیای مرکزی با تخمینا 22 میلیون نفر جمعیت که از شمال به شوروی و از غرب به ایران و از شرق و جنوب به پاکستان و از شمال شرقی به چین محدود است. افغانستان هر چند به دریا راهی ندارد ولی به علت هم مرزی با پاکستان و بلوچستان ایران و پاکستان می تواند به عنوان راهی مطلوب برای دستیابی شوروی به آب های گرم جنوب و اقیانوس هند باشد و خود این امر یعنی دستیابی روس ها به اقیانوس هند و دریای جنوب یکی از هدف های استراتژیک دراز مدت آنان از زمان تزارها تاکنون بوده و به خاطر شرایط دنیای حاضر این امر از ویژگی خاصی برخوردار شده است. اقتصاد افغانستان تا حدود زیادی به زراعت و دامداری سنتی متکی است. معادنی از قبیل گاز، نفت، آهن، مس، ذغال سنگ، اورانیوم و سنگ های گرانقیمت نیز وجود دارد که به علت عدم وجود سرمایه و متخصص کافی، اکثر این معادن هنوز مورد بهره برداری واقع نشده است؛ فقط لعل و گاز جزء صادرات افغانستان محسوب می شود.
جمعیت غالب روستانشین این کشور با رقمی حدود 85% جمعیت کل کشور در فقر شدیدی به سر می برند و این امر به اضافه سیستم خان بازی و رشد فئودال ها که ناشی از سیاست های رژیم های استعماری گذشته است، این روستاییان را کمترین امکانات رفاهی محروم کرده است.
بی سوادی 98% از مردم و در نتیجه پایین بودن سطح فرهنگ و عدم آگاهی سیاسی و مذهبی و
ص: 483
همچنین ناهماهنگی نژادی و قومی (در افغانستان نژادها و اقوام گوناگون مانند پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک، ترکمن، نورستانی بلوچی و... وجود دارد) منتهی به رشد افکار نژادگرایانه و قوم گرایانه گردیده و این امر در دوران متفاوت منجر به جنگ های شدیدی شده و همیشه به عنوان یک حربه برنده و تیز در دست استعمارگران برای نفوذ در خاک افغانستان بوده است. امضای قرارداد گندمک بین امیر پشتون ها (امیرمحمد یعقوب خان) و انگلیس ها و یا قرارداد شوم «دوراند» میان امیر عبدالرحمن خان و انگلیس ها در سال 1839 گویای روش بهره وری های استعمار از اختلافات نژادی در افغانستان می باشد. متأسفانه علیرغم ضربات سنگینی که مردم افغانستان از این امر خورده اند، هنوز هم این مسئله گریبانگیر آنها می باشد و حتی تشکیل گروه ها و سازمان ها در سال های اخیر نیز بیشتر انگیزه نژادی و زبانی داشته تا انگیزه مکتبی و ایدئولوژیکی. این امر حتی در همه گروه های مارکسیست نیز به چشم می خورد. برای مثال حزب خلق و حزب پرچم، که هر دو مارکسیست و وابسته به روس ها هستند، به علت گرایش های نژادی همیشه در مقابل هم بوده اند و دست به تصفیه و اعدام همدیگر زده اند( بیشتر مارکسیست های پشتو زبان در حزب خلق و بیشتر مارکسیست های فارسی زبان در حزب پرچم هستند). حاکمیت رژیم های استعماری نه تنها افکار نژادگرایانه را رشد داده و آنها را در جهت منافع خویش به کار گرفته، بلکه با مسخ و بی محتوا کردن اسلام و عقاید مذهبی این ملت نیز اسلامی را ترویج نموده اند که توجیه کننده رژیم های وابسته، فاسد و ضد اسلامی باشد. ولی علیرغم همه تلاش های استعمار جهت نابودی فرهنگ و تاریخ و مسخ و بی محتوا کردن اسلام، ملت افغانستان همچنان عرق مذهبی و روحیه ضد سلطه خارجی خود را حفظ کردند و همین امر باعث شکست مفتضحانه انگلیس ها در سال های 1839و1879 شد و این بار نیز سبب شکست شوروی در افغانستان خواهد شد.
رژیم سلطنتی:
هر چند در این مجموعه ما سند مستقلی در مورد کیفیت حکومت ظاهر شاه در طی 40 سال سلطنت بر افغانستان در دست نداریم، اما با تجربه ای که ملت ما در طی پنجاه سال حکومت دیکتاتوری پهلوی دارد و با توجه به پارامترهای اقتصادی و اجتماعی که شاه از آن برخوردار بوده و ظاهر شاه فاقد آن، می توان تصور کرد که در طی این مدت بر سر ملت افغانستان چه رفته است. چهل سال حکومت ظاهر شاه و همراهی با سیاست های استعمارگرانه انگلیس و آمریکا چیزی جز جهل، فقر و غارت منابع افغانستان برای این مردم در بر نداشت.
رژیم جمهوری:
افزایش نفوذ غرب و سد شدن حرکت های گروه های مارکسیست به واسطه رشد و گسترش نهضت های اسلامی در اکثر مراکز و مؤسسات علمی، روس ها را بر آن داشت تا با حذف ظاهرشاه کسی را جایگزین کنند که بتواند پایه های نفوذ شوروی را در افغانستان مستحکم کند. به هر حال در اولین ساعات 17 ژوئیه 1973 (26 تیر 1354) سردار داود، نخست وزیر سابق و داماد ظاهرشاه و دیکتاتور بالقوه، از طریق یک کودتای نظامی عملاً بدون خونریزی به قدرت رسید. در اینکه روس ها در این کودتا مستقیما دخالت داشته اند یا نه، این نکته قابل ذکر است که بیش از 200 تکنیسین و مشاور ارتش شوروی در آن کشور
ص: 484
بودند که خیلی از آنها با واحدهای ارتشی که پایه های اصلی کودتا را فراهم می کردند، کار می نمودند. به هر حال داود برای به اصطلاح مدرنیزه کردن کشور و بهبود وضع اقتصادی آن و برآوردن مقاصد روس ها شروع به اصلاحات کرد که از آن جمله می توان لغو اجبار برای زن های افغانی در پوشیدن چادر و روآوردن به روس ها برای کمک های نظامی و اقتصادی نام برد. بینش خاص و علاقه داود به روشن کردن سیگار آمریکاییش با کبریت روسی (داود اظهار داشته که هر وقت بتواند سیگار آمریکاییش را با کبریت روسی روشن کند خیلی خوشحال تر می شود) او را مشتاق به روشن کردن سیگار آمریکاییش با کبریت آمریکایی کرد. روند و حرکت سیاسی داود، او را از شوروی به سوی آمریکا سوق داد و در این حرکت تا قبول دعوت کارتر برای دیدار از آمریکا در تابستان 1978 پیش رفت. سند شماره 2 به خوبی بیانگر جهت گیری های آمریکایی داود است. به هر حال موضع گیری های خارجی داود برای ادامه مناسبات و روابط دوستانه با پاکستان و ایران و زیرکی برخوردش (البته از دیدگاه آمریکایی ها) با روس ها، آمریکایی ها را به بیان این امر واداشت که:
«رئیس جمهور داود کمک زیادی به بهبود ثبات منطقه ای کرده و بدین ترتیب به تحقق یکی دیگر از هدف های اصلی آمریکا جامه عمل پوشانده است..... برای پشتیبانی از کوشش های افغانستان در راه حفظ استقلال این کشور از فشارهای شوروی به وسیع ترین درجه ممکن که هدف اصلی سیاست آمریکا در این کشور است، ما به نشان دادن علاقه دوستانه و محسوس خود از طریق یک حضور مشهود آمریکا در این کشور ادامه دهیم.» البته باید توجه داشت که ثبات منطقه ای که آمریکایی ها از آن دم می زنند، سکوت و آرامش مرگ آوری است که در پناه آن آمریکایی ها می توانند به راحتی و بدون دغدغه منابع کشورهای منطقه را به غارت برند و آنها را تحت سلطه خویش در آورند و نه ثباتی در جهت تأمین استقلال و خودکفایی کشورهای منطقه.
داود به هدف های آمریکا که یکی ثبات منطقه (سکوت در برابر به غارت رفتن منابع منطقه) و دیگری کاهش نفوذ شوروی در افغانستان بود،کمک بسیاری کرد و این سیاست نیز سیاست خوشایندی برای روس ها نبود و به این ترتیب کودتای 27 آوریل 1978 (7 ثور - 7 اردیبهشت 1357) به وقوع پیوست و شاید بتوان گفت شوروی به هدفی که از روی کار آوردن رژیم داود داشت رسیده بود و آن چیزی جز ایجاد زمینه ای برای رشد و به قدرت رساندن حزب خلق نبود.
جمهوری دمکراتیک:
شوروی به دنبال سیاست های قبلی برای حفظ منافع و حاکمیت خویش در افغانستان مصلحت در آن دید که رژیمی که از هر جهت وابسته به خودش باشد روی کار آورد و سر سپرده تر از حزب خلق برای این کار قابل تصور نبود.به هر طریق، خواه با دخالت مستقیم روس ها و خواه غیر مستقیم، وابسته ترین جریان به شوروی در افغانستان بر مسند حاکمیت نشست.
طرز تفکر و سابقه تره کی و یارانش از یک سو و همراهی با سیاست های شوروی در طول حاکمیت تره کی بر افغانستان از سوی دیگر، به خوبی بیانگر میزان نفوذ شوروی در کودتاگران و کودتای 27 آوریل است.
عدم تعهد جمهوری دمکراتیک مبنی بر دریافت کمک از کلیه کشورها با خصلت امپریالیستی یا غیر امپرپالیستی و تماس های متعدد سیاسی با سفرای آمریکایی در طی حاکمیت تره کی بر افغانستان
ص: 485
مسئله ای است که در بررسی برخوردهای شوروی و آمریکا با این کشور که جدای از سیاست های این رژیم نیست توضیح داده خواهد شد. به هر صورت تره کی در اجرای فرامین روسیه به علت مواجهه با حرکت مسلمانان با موانع و مشکلات زیادی رو به رو شد و چون تأمین منافع شوروی در این شرایط مقدور نبود روس ها دست به یک سری اقدامات سیاسی برای حفظ سیستم حافظ منافع خودشان زدند که البته همه اینها در لفافه حفظ دستاورهای انقلاب کبیر 7 ثور (27 آوریل)! و دفاع از انقلاب صورت می گرفت. اعمال این روش های سیاسی از سوی روس ها که خواه نا خواه منجر به کشته شدن امین می شد و رشد اختلاف های شدید داخلی در بین سران حزب خلق و اختلاف بر سر اتخاذ تصمیم واحد برای مقابله با مشکلات، منجر به کشته شدن تره کی گردید (اینکه کشتن تره کی چگونه واقع شد و آیا روس ها از این جریان با توجه به سفر تره کی به شوروی دو روز قبل از کودتا و احراز لقب «پدر انقلاب» از سوی برژنف، آگاه بودند یا نه، مبهم است). در هر صورت شوروی بعد از کشته شدن تره کی و روی کار آمدن امین همچنان به حمایت از امین ادامه داد. آنچه در طول حاکمیت حزب خلق در افغانستان بر ملت افغانستان گذشت، به غیر از آشوب، فقر، سرکوب، کشتار و پناهنده شدن حدود یک میلیون از ملت افغانستان به کشورهای همجوار و وابستگی مطلق در همه جهات به شوروی نبود. خلاصه به اسم خلق، خلق را کشتند و آواره کردند. به اسم خلق منابع و استقلالشان را به یغما بردند.
منافع کلی روس ها در افغانستان: با توجه به آنچه در توضیح اوضاع اقتصادی و جغرافیایی افغانستان گفته شد منافع کلی شوروی را می توان به ترتیب زیر خلاصه کرد:
الف: راهیابی به آب های گرم جنوب و اقیانوس هند: تزار روس گفته بود که «هر کس بر آنجا حکومت کند، بر تمام جهان حکومت خواهد کرد.» مقصود وی از آنجا سواحل شمالی دریای عرب و اقیانوس هند می باشد، و این سیاست تا این زمان دنبال شده است. تقویت پایگاه های آمریکایی در این محدوده، به ویژه در ایران زمان شاه، پاکستان و کشورهای حوزه خلیج فارس، شوروی را بر این سیاست مصرتر کرده است.
پلی که شوروی را از افغانستان به این آبها متصل می کند بلوچستان پاکستان و ایران است و همین مسئله وجود گروههای طرفدار شوروی در بلوچستان پاکستان و ایران و طرح مسئله پشتونستان (بلوچستان بزرگ) را به خوبی توجیه می کند.
ب: منابع اقتصادی: همان گونه که ذکر شد افغانستان دارای منابع بکر و دست نخورده زیادی است که به علت عدم سرمایه و متخصص کافی تاکنون مورد بهره برداری قرار نگرفته است. این منابع با توجه به امکانات شوروی می توانند در جهت نیازهای داخلی و صنعتی شوروی به خوبی به کار گرفته بشود؛ همان گونه که گاز هم اکنون یکی از اقلام صادراتی مهم افغانستان به شوروی را تشکیل می دهد. ضمنا با تسلط بر افغانستان این کشور می تواند بازار خوبی برای اجناس بنجل روسی باشد.
ج: مقابله با آمریکا: توسعه طلبی و جهانخوارگی یکی از ریشه های مبارزه و رقابتی است که بین ابرقدرت ها بر سر استعمار ملل مستضعف جریان دارد. شوروی نمی تواند نسبت به رشد پایگاه ها و رژیم های طرفدار آمریکا در جهان ساکت بنشیند و بنا بر خصلت مذکور دست به اقدامات توسعه طلبانه خواهد زد.
بنابراین به همان اندازه که آمریکایی ها سعی در کسب مواضع استراتژیک و پردرآمد جهان دارند، روس ها
ص: 486
نیز به همان اندازه در تلاش برای به دست آوردن چنین مواضعی هستند. این رقابت ها هر چند در اصل برای تأمین منافع دائمی و سلطه همیشگی بر کشورهای ضعیف است، به ابرقدرت ها این امکان را می دهد که تحت پوشش ترویج ایدئولوژی، اقتصاد آزاد و سرمایه داری یا سوسیالیسم و کمونیسم، هرگونه حرکت استقلال طلبانه ای را در کانال منافع خویش از مسیر اصلی منحرف کنند. در این مورد در بخش برخورد آمریکا با افغانستان بیشتر توضیح داده خواهد شد.
روش نفوذ شوروی در افغانستان:
آنچه مسلم است حضور نظامی و اقتصادی روس ها در صحنه سیاسی افغانستان هرگز نمی توانسته بدون تکیه بر پایگاه های داخلی در این کشور صورت گرفته باشد. کلاً دخالت و حضور در هر کشوری مستلزم وجود پایگاه های وابسته به آن بیگانه است. آنچه در اسناد موجود در این کتاب در رابطه با نفوذ و عملکرد شوروی در افغانستان بر می آید به قرار زیرند:
الف: ایجاد پایگاه ها و احزاب سیاسی:
شوروی برای ایجاد پایگاه های سیاسی دست به ایجاد و یا تشویق برای ایجاد احزاب وابسته به خود در افغانستان زد و نتیجه این اقدام تشکیل احزاب خلق و پرچم بود که در زمان ظاهرشاه شروع به فعالیت کردند و در جریان روی کار آمدن داود و دوران تصدی وی پایه های خود را مستحکم تر کرده و در اجرای قبول مسؤولیت از سوی شوروی خود را آماده نمودند. این احزاب به طورکلی پایگاهی شدند برای سازماندهی افراد متمایل به شوروی و پرورش و تربیت کسانی که در آینده بتوانند وفاداری خود را به نحو احسن در قبال تعهدات (ایدئولوژیکی)! به شوروی ابراز و عملی نمایند. نکته در خور توجه در اینجا این است که شوروی احزاب طرفدار خود را در یک تشکیلات واحد متشکل نکرد بلکه احزاب مارکسیست طرفدار شوروی را در تشکیلات مجزا و حتی به ظاهر متضاد سازماندهی نمود. شوروی با این کار به تعقیب این سیاست پرداخت که اگر یک حزب از برآوردن توقعاتش عاجز ماند یا سقوط کرد، حزب دیگر را که آن نیز خواهان حاکمیت شوروی است بر صحنه سیاسی حاکم گرداند. نمونه بارز این سیاست را در افغانستان و در مورد حزب پرچم و حزب خلق می توانیم ببینیم. حزب خلق در اوایل حاکمیتش دست به تصفیه شدید عناصر پرچمی از کلیه مراکز دولتی زد و در این میان ببرک کارمل نیز از این تصفیه مصون نماند که در نهایت به تبعید او به پراگ انجامید. اما با عدم موفقیت خلقی ها در سرکوب مخالفان و ایجاد ثبات یا به بیان دیگر عدم موفقیت خلقی ها در تثبیت حاکمیت روس ها در افغانستان و بالاخره کشته شدن تره کی و مطلوب نبودن شرایط برای روس ها، بهتر آن دیدند که با تغییر ظاهری در حزب حاکم منافع خویش را همچنان از کانال مزدوران پرچمی حفظ نمایند و شاید این تفسیر کلام لنین باشد که بارها و بارها در توجیه سیاست های شوروی از سوی وزیر مختار سفارت شوروی در کابل به مقامات آمریکایی ابراز شده که «هر انقلاب بایستی از خودش دفاع کند». جالب اینجاست که انقلاب (!) افغانستان باید از تثبیت حاکمیت روس ها بر مقدرات کشورش دفاع کند. به هر صورت وجود احزاب وابسته به ابرقدرت ها پایگاه های واقعی آنان برای نفوذ و تجاوز در کشورهاست. شوروی برای توجیه تجاوز نظامی خود به افغانستان ادعا می کند که ما به تقاضای دولت افغانستان و طبق معاهده دوستی که با این کشور داشته ایم اقدام به این عمل کرده ایم و این معاهده دوستی چیزی نیست جز معاهده ای که در 5 دسامبر 1978 بین تره کی پرورش یافته روس ها و مسکو به امضای طرفین رسیده است.
ص: 487
ب: سلسله نظامی:
ارتش و نیروهای نظامی در کشورهای مستضعف همیشه به عنوان یکی از حساسترین و موردتوجه ترین پایگاه های نفوذی ابرقدرت ها بوده اند. تشابه عملکرد امپریالیسم آمریکا و سوسیالیسم شوروی گویای ماهیت یکسان این دو ابرقدرت است. 200 نظامی و مستشار نظامی شوروی در ارتش ظاهرشاه در روی کارآوردن داود نقش عمده ای داشتند. قرارداد دوستی 12 ساله بین داود و روس ها این تعداد را در آخرین روزهای حکومتش به 600 نفر رسانید و باز همین تعداد به اضافه ارتشیان افغانی که از طریق حفیظ اللّه امین، عامل سرسپرده روس ها سازماندهی شده بودند، نقش عمده را در سرنگونی داود و روی کار آوردن تره کی بازی کردند. با روی کار آمدن تره کی، روس ها بسط و نفوذ خود را در ارتش با سرعت زیاد دنبال نمودند. تأسیس و در دست گرفتن و تحت کنترل کامل در آوردن پایگاه های نظامی (مثل پایگاه هوایی بگرام)، سرازیر شدن سیل اسلحه و مهمات به سوی افغانستان و همراه با آنها آمدن مستشاران و نظامیان اقداماتی بود که روس ها پس از روی کار آمدن تره کی انجام دادند. در فاصله زمانی بین داود و امین تعداد مستشاران و نظامیان از 600 نفر به 7200 نفر رسیدند. میزان ارسال تانک ها به حدی بوده که یکی از ناظرین به مقامات سفارت آمریکا می گوید تعداد زیادی تانک بدون راننده در اردوگاه های نظامی وجود دارد. هلیکوپترهای توپدار MI-24 و هواپیماهای میگ ارسال شده به افغانستان در حال حاضر نیز یکی از مؤثرترین سلاح ها برای کشتن و سرکوب مسلمانان افغانستان است. همه اینها با توجه به این مسئله است که روس ها همیشه تجاوز نظامی به افغانستان را به عنوان حداقل آخرین راه برای تثبیت حاکمیتشان در نظر داشتند.
مسخ فرهنگ و جدا ساختن مردم از فرهنگ اصیل خودشان سیاستی بوده که از سوی استعمارگران از قرون پیش برای نفوذ در دیگر کشورها به کار گرفته شده و این سیاست سرمایه ای است که روس ها از اسلافشان به ارث برده اند. مسخ فرهنگ و به دست گرفتن جریانات فکری و پایگاه های آموزشی از طریق فرستادن کتاب های مارکسیستی و اعزام ایدئولوگ های وابسته به افغانستان و بعد از حکومت تره کی به دست گرفتن کامل دبیرستان ها و دانشگاه ها، سیاستی بوده که از طرف روس ها در این کشور اعمال شده است. سند شماره 36 گویای وضع دانشگاه ها در زمان تره کی و عملکرد روس ها در این مورد است.
د: سلطه اقتصادی:
افغانستان به واسطه فقر حاکم بر آن همیشه متکی به کمک های خارجی بوده است و این کانالی بوده که روس ها با پرداخت وام های عظیم و تقبل اجرای پروژه های عمرانی و ارسال مصالح و ادوات مورد نیاز طرح ها همیشه سعی کرده اند نفوذ خویش را حفظ کرده و حتی قانونی جلوه گر سازند. در مورد میزان کمک های مالی روس ها به افغانستان در اسناد متعددی به این امر اشاره شده است. امتیاز استخراج گاز، خرید پرتقال های افغانی که در مزارعی با طرح های روسی به عمل می آید، تنها صادرات عمده این کشور را نیز متعلق به خود کرده است. همچنین حضور مستشاران غیر نظامی روسی در اکثر وزارتخانه ها، حتی طرح های دولتی را نیز تحت کنترل خودشان در آورده است.
جمهوری دمکراتیک افغانستان یا جمهوری افغانستان شوروی:
در این قسمت قصد بررسی عملکردهای شوروی بعد از روی کار آمدن تره کی تا زمان کودتای امین است. «گروی» (دبیر اول سفارت شوروی) درباره نیاز انقلاب به دفاع از خود از لنین نقل قول کرد.
ص: 488
او یادآوری نمود که تعداد زیادی از روستاییان روسیه با انقلاب روسیه مخالفت می کردند زیرا آنها فاقد تحصیل و بیسواد بودند و نمی دانستند که منافع واقعی آنها در کجاست. به عقیده او وظیفه رهبران حکومت افغانستان پرورش و آشنا کردن توده ها درباره منافع حقیقی آنهاست...» (سند شماره 14). روی کار آمدن تره کی آغاز پیاده نمودن طرح های قالبی مارکسیستی در افغانستان بود، این اقدامات که در چهار چوب تفکرات صرفا طبقاتی مارکسیستی شکل گرفته بود بدون توجه به فرهنگ جامعه افغانستان و در درجه اول برای نابودی این فرهنگ و یا به قول آقای گروی برای پرورش توده ها در جهت منافع حقیقی خودشان! طرح ریزی شده بود. آنها با این گمان که اصلاحات ارضی و لغو اعطای امتیاز به بخش خصوصی تنها حلال دردهای افغانستان است، بدون توجه به اینکه هیئت حاکمه روح استقلال و آزادی افغانستان را به روس ها فروخته و یا با طرح سوسیالیسم و بی مذهبی، عرق و اعتقادات مذهبی آنها را به مسخره گرفته، دست به اجرای اصلاحات زدند.
حرکت ها و گرایش های مارکسیستی که به خاطر سابقه اش از دوران ظاهرشاه مواجه با عکس العمل ها و مخالفت هایی از سوی مسلمانان شده بود از زمان به قدرت مطلق رسیدن خلقی ها شکل خشونت به خود گرفت و انگیزه این مخالفت، نه اصلاحات رژیم بلکه درک این معنی بود که مارکسیسم اساسا با اسلام مخالف است و دیگر اینکه خلقی ها روح آزادی و استقلال افغانستان را به روس ها فروخته اند. (بررسی اسناد این نکته را که اساس مخالفت مردم با رژیم افغانستان صرفا جنبه اسلامی دارد به خوبی نشان می دهد و این امر نه تنها از سوی آمریکایی ها به کرات تکرار شده بلکه خود روس ها و اعوان و انصارشان نیز از جمله سافرونچک - وزیر مختار شوروی - و شوسیائو، سفیر آلمان شرقی، به دفعات این مطلب را ذکر کرده اند.
اسناد شماره 59،44،40،28،27،26 در این مورد گویاست.) به هر حال رشد مخالفت ها و مبارزه مسلحانه، اختلافات داخلی و بی عرضگی رژیم خلقی، روش های کشتار و سرکوب، روس ها را به این نتیجه رساند که برای تثبیت حاکمیتشان به تغییراتی نیاز دارند و براساس پندارها و ریشه یابی های واهی قالبی خودشان دست به اقداماتی برای گسترش پایگاه سیاسی و توده ای رژیم زدند و تمام این کارها صرفا به خاطر منافع خودشان بود و اگر حتی شخص ظاهرشاه هم می توانست این منافع را برایشان تأمین کند از روی کارآوردن او ابایی نداشتند. آنچه شوروی در این مرحله بدان دست بازید عبارت است از:
الف: تعدیل اصلاحات رژیم: روس ها در پی این گمان که اصلاحات ارضی و دیگر اصلاحات رژیم و اجرای غلط آنها علت ریشه ای طغیان مردم بوده، برای از بین بردن این عامل دست به تعدیل این اصلاحات زدند و با اعلام پایان یافتن موفقیت آمیز طرح اصلاحات ارضی و مبارزه با بیسوادی یا دادن امتیاز به بخش خصوصی، به گمان خود خواستند جلوی تداوم آشوب و بی ثباتی را بگیرند. شوسیائو، سفیر آلمان شرقی و سافرونچک، وزیر مختار شوروی (در قسمت دیگر به نقش این دو نفر در مسائل افغانستان اشاره می کنیم) در یک سری ملاقات ها با سفارت آمریکا مسئله تعدیل اصلاحات را تذکر می دهند و حتی شوسیائو اصلاحات ارضی را یک فاجعه می داند (سند 44). اظهار نظر آمریکایی ها در مورد این اقدام جالب توجه است: «برنامه های مختلف اصلاحاتی یقینا به میزان زیادی به رشد خصومت داخلی نسبت به رژیم کمک کرده است ولی انگیزه بیشتر دهقانان افغانی که اسلحه به دست گرفته اند، درک آنها از این است که خلقی ها، ضد خدا و کمونیست و عروسک های خیمه شب بازی شوروی ها هستند.» (سند 41) این تعدیلات مشکلی را برای رژیم حل نمی کند.
ص: 489
ب: اسلام پناهی: بعد از اینکه رژیم و روس ها دریافتند که ریشه اصلی مخالفت ها در کجا قرار دارد سعی در مسکوت گذاشتن یا بی اهمیت جلوه دادن جهت گیری مارکسیستی حزب خلق نمودند و حتی در دادن رهنمود نیز پیشقدم شدند که مسلمان ها گمان می کنند کمونیسم با اسلام مخالف است و بر این اساس دستگاه رهبری برای این مسئله یک تبلیغات دامنه داری به راه انداخت و امین و تره کی در نطق های عمومی اعلام داشتند که جمهوری دمکراتیک افغانستان مطلقا با اسلام مخالف نیست و حتی اعلامیه ای از سوی بیش از صد تن علمای به اصطلاح اسلامی در پشتیبانی از رژیم و اینکه جمهوری دمکراتیک عملاً حامی اسلام است صادر شد (اسناد 65،28،27،26). به عنوان نمونه گوشه ای از نظرات سافرونچک، وزیر مختار شوروی در این مورد را ذکر می کنیم:» او مذهب (اسلام، یک مذهب بسیار بد است) را به عنوان تنها و مهمترین دلیل منفرد برای یاغیگری مورد نکوهش قرار داد. او گفت توده مردم گمان می کنند کمونیست ها علیه اسلام هستند.»
ج: اظهار دوستی با کشورهای امپریالیستی: رژیم خلقی برای اظهار سیاست عدم تعهد خود از یک سو و نشان دادن این امر که آنها نه تنها با روس ها بلکه با هر کشوری که خواهان دوستی است رابطه دارند از سوی دیگر، سعی می کرد از طریق دیپلماتیک در یک تماس تقریبا دائمی با سفارت آمریکا و سفارتخانه های اقمار آمریکا باشد. البته این تماس ها به طور مطلق در محدوده موارد بالا نیست و تا حدودی هم گویای بینش ها و گرایش های تره کی یا امین است و این تعریف در مورد امین بهتر صدق می کند خواه این گرایش ناشی از عدم اطمینان به روس ها باشد، خواه از تمایل واقعی به آمریکا. ولی مسئله عمده در این تماس ها که مورد توافق روس ها نیز هست، کاهش تبلیغات ضد رژیم مبنی بر وابستگی مطلق خلقی ها به شوروی است.
سخنان شوسیائو تا حدی بیانگر سیاست روس ها و در نتیجه خلقی ها در قبال کشورهای امپریالیستی است: «شوسیائو اظهار داشت که او به تندروهای خلقی گفته بود وقتی که آنان تلاش می کنند تا نمایندگان امپریالیستی را از کابل اخراج کنند، آنها از جنبش مدرن سوسیالیستی فاصله دارند. او اظهار داشت که به آنان گفته بود که چگونه برای تمام ملل لازم است که برای صلح و پیشرفت با یکدیگر همکاری نمایند.» (سند 39) جنبش مدرن سوسیالیستی برای روس ها ایجاب می کند تا حضور خود را در مقابل حضور دیگران توجیه کند و به این ترتیب صلح در جهان پایدار بماند! اسناد شماره 7، 95، 96، 98، 99، گوشه هایی است از تلاش های تره کی و مخصوصا امین، برای عادی نشان دادن روابط خود با آمریکا. البته عملکرد امین بعد از روی کار آمدنش در رابطه با تماس آمریکایی ها بیشتر ناشی از عدم اطمینان به روس ها بوده است؛ هر چند در کنار خود هدف ذکر شده در بالا را نیز دنبال می نمود.
د: مطلع ساختن آمریکا و اقمار آمریکا از جریانات آتی: روس ها در پی حفظ منافعشان پس از روی کار آمدن تره کی و در مواجهه با مشکلاتی که این رژیم با آن رو به رو شد در آغاز صلاح در آن می دیدند که خلقی ها را در مقابله با مشکلات و فائق آمدن بر آنها یاری دهند و به همین جهت برای یافتن یک راه حل سیاسی برای مشکلات خلقی ها یکی از کارکشته ترین دیپلمات های خود به نام سافرونچک را به افغانستان روانه کردند. شوروی از اول این کار، تجاوز و دخالت نظامی را از نظر دور نمی دانست اما به خاطر دلایلی چند، از جمله جلوگیری از افتادن در تله ای از نوع ویتنام، می خواست که در صورت امکان برای افغانستان
ص: 490
و رژیم خلقی راه حلی سیاسی بیابد.
سافرونچک مأمور این کار شد. این شخص به همراه شوسیائو، سفیر آلمان شرقی برای برآورد و دریافتن عکس العمل های احتمالی از سوی آمریکا یا کشورهای وابسته به آن نسبت به کل سیاست هایی که در نظر داشتند اعمال کنند، با مقامات و سفرای آمریکایی و سفرای کشورهای وابسته به آمریکا تماسی دائم داشتند و مستقیم یا غیر مستقیم آنها را در جریان امور می گذاشتند. البته با این کار هدفی دیگر را نیز دنبال می کردند و آن اینکه در صورت مجبور شدن به دخالت نظامی چنین وانمود کنند که ما برای نجات دادن جمهوری دمکراتیک افغانستان یا به قول خودشان نجات انقلاب 7 ثور، تمام راه های سیاسی موجود را آزمایش کرده و چون موفق نبوده مجبور به دخالت نظامی شده اند و این نکته ای بود که خود آمریکایی ها نیز متوجه شده بودند: «تصمیم شوروی برای مطلع ساختن ایالات متحده و تعدادی از هیئت های نمایندگی دیگر در اینجا، مستقیما به وسیله واسیلی سافرونچک و غیر مستقیم توسط شوسیائو سفیر کبیر جمهوری دمکراتیک آلمان (ما آگاه شده ایم که با اطریشی ها، بنگلادشی ها، فرانسوی ها، هندی ها و پاکستانی ها نیز تماس گرفته شده است) جهت به وجود آوردن یک پایگاه سیاسی وسیع تر برای این رژیم و شاید جرح و تعدیلی ظاهری در ترکیب رهبریت جمهوری دمکراتیک افغانستان، احتمالاً تمایلی به مشروعیت دادن به هر گونه اقدامات و سیاست های آتی که روس ها ممکن است در جهت افغانستان دنبال نمایند بوده است... در عین حال به طور همزمان بر تلاش های مسکو جهت پیدا کردن یک راه حل سیاسی برای مشکلات فزاینده داخلی این رژیم انقلابی تأکید می نماید. مسکو احتمالاً فکر می کند که با انجام این کار به هر گونه سیاستی که در آینده ممکن است دنبال کند مشروعیت بخشیده است و همچنین موردی برای به انحراف کشیدن هر گونه انتقاد خارجی ایجاد کرده است که از هرگونه اقدامی که روسها ممکن است به تدریج در مورد آن تصمیم بگیرند ناشی می شود.» (سند 49)
ه: تغییر کابینه و تشکیل جبهه ملی یا تغییر در ترکیب رهبریت جمهوری دمکراتیک افغانستان: تلاش شوروی در تغییر ترکیب رهبریت جمهوری دمکراتیک افغانستان را می توان این گونه خلاصه کرد؛ تغییر کابینه و وارد کردن افرادی جدید در دولت که دخالتشان در دولت خلقی ها کمتر بوده و حساسیت مردم افغانستان نسبت به آنها کمتر باشد و در نهایت به قول خود روس ها تشکیل یک جبهه ملی از نوع آنچه که در تمام کشورها وجود دارد. ترکیب این جبهه برای روس ها زیاد مهم نیست و ممکن است ظاهرشاه و اعتمادی، نخست وزیر اسبق ظاهر شاه (شایعاتی مبنی بر تماس با اعتمادی وجود داشته) را نیز در برگیرد و این به شرطی است که منافع روس ها به حساب آورده شود. البته در تغییر و تحول اولویت با اعضای حزب پرچم یا خود خلقی ها و یا نظامیان است. این تغییر به هر قیمت برای روس ها پذیرفته شده است و حتی کشته شدن تره کی و امین نیز در طرح گنجانده شده. به قسمت هایی از اسناد مربوط به تغییر ترکیب رهبریت توجه فرمایید: «او (سافرونچک) به طور محرمانه گفت چیزی که حقیقت دارد این است که ما رهبریت جمهوری دمکراتیک افغانستان را ترغیب نموده ایم تا به وسیله وارد کردن افراد جدید به دولت پایگاهش را گسترده گرداند..... او در ادامه گفت ایجاد یک جبهه ملی مثل کشورهای دیگر که ایجاد کرده اند، برای آنها معقول خواهد بود.» (سند 26)
ص: 491
«شوسیائو گفت ما مصمم هستیم انقلاب را نجات دهیم.....او تأکید کرد که سافرونچک از سوی مسکو مأموریت گرفته تا یک دگرگونی ریشه ای ایجاد کند... اما اینکه چه چیزی ممکن است اتفاق بیفتد، شوسیائو به روشنی گفت که یک کودتای نظامی داخل حزب از طریق برکنار کردن امین و شاید دیگران، چیزی است که روس ها قصد آن را دارند... وقتی که من نام وطنجار را به عنوان یک کاندید احتمالی ذکر کردم.... پس از مکث کوتاهی گفت وطنجار یک سیاستمدار نیست ولی البته نظامیان کلید هر گونه تغییر خواهند بود....» (سند 43) «روس ها می توانند یک تغییراتی در مارکسیست های افغانستان ایجاد کنند و بدین ترتیب سعی کنند تا ظاهری مشفقانه را حفظ کنند.... آنها ممکن است در مورد به قدرت رساندن فرد دیگری از حزب تره کی فکر کنند و یا حتی حزب پرچم که قبلاً به وسیله حزب خلق از صحنه خارج شده بود را به قدرت برسانند.
(سند 59) البته اصل مطلب هرگز از نظر دور نگهداشته نمی شود: شوسیائو گفت که هیچ گونه تغییر ریشه ای در داخل حزب در اینجا نمی تواند بدون پشتیبانی شوروی صورت گیرد و اینکه منافع شوروی بایستی از سوی هر حکومت افغانستان به حساب آورده شود.» (سند 43) در اینجا بدون مناسبت نیست که حرکت هایی که منجر به کودتای امین و مواضع شوروی بعد از روی کار آمدن امین شد نیز بررسی شود. همان گونه که گفتیم تلاش روس ها برای تغییر ترکیب رهبریت جمهوری دمکراتیک در جهت تغییر ترکیب و کاهش آشوب فزاینده داخلی در افغانستان آنها را تا حدی به این طرز تفکر نزدیک کرد که امین عامل اکثر نارضایتی ها و آشوب ها و زندانی کردن ها می باشد و می توان گفت که از دیدگاه روس ها «تره کی به عنوان یک رئیس بدون شخصیت تلقی می شد و شرور اصلی امین بود که از جمله مسؤل سیاست های ستمگرانه دستگیری، شکنجه و اعدام شناخته شده بود و همچنین نیروی محرک در برنامه های زجر دهنده اصلاحی و همچنین مرد پرحرارت افغانستان در جانبداری از شوروی به شمار می رفت. بنابراین هر گونه کوششی جهت اینکه نیروهای پراکنده در افغانستان را از طریق یک تغییر دستگاه رهبری گرد هم جمع کند به احتمال باید به برکناری یا حتی مرگ امین بینجامد.» این طرز فکر و تلاش هایی که در این جهت انجام می گرفت به هر صورت امین را متوجه این تلاش ها کرد.
او این حدس را زده بود که حتی تغییر کابینه و تشکیل جبهه ملی به مرگ او منتهی خواهد شد به همین خاطر تلاش های محدودی در جهت مقاومت در برابر کشته شدن و طرح های روسی از خود نشان داد، برای نمونه می توان ارائه طرح سازمان ملی را در برابر طرح جبهه متحد ملی روسیه نام برد(اسناد 45و 46).
آگاهی امین به این تلاش ها (سند 47) به اضافه اختلافات شدید داخلی در حزب و تکیه شوروی بر روی عناصری از دولت جمهوری دمکراتیک افغانستان مانند وطنجار، مزدوریار و گلابزوی باعث شد که امین از وقوع کودتا جلوگیری کند و خود در این امر پیشقدم شود. (البته اینکه دقیقا کودتای امین چگونه صورت گرفت و انگیزه ها چه بود و شوروی تا چه حدی در جریان قرار داشت مبهم هستند. فقط آنچه تا حدودی واضح است عدم اطلاع روس ها از جریان کودتاست.) شوروی چون در برابر یک عمل انجام شده قرار گرفته بود و هیچ راهی جز حمایت از امین در ظاهر و ادامه سیاست براندازی وی در باطن در پیش نداشت و این مسلم بود که «اگر این درست باشد که روس ها ناگهان گرفتار یک عمل انجام شده پردرد سر شده اند، می باید حداکثر تلاششان را در مورد رهبری حزب خلق می کردند تا چهره زشت او را حداقل در کوتاه مدت بپوشانند. استراتژی حکومت قانون (امین بعد از روی کار آمدن به ملت قول داد که در کوتاهترین مدت برای کشور قانون اساسی تهیه بکند) یکی از چندین حقه باقیمانده در کیسه گشاد
ص: 492
سافرونچک می باشد تا پذیرش عمومی را افزایش دهد.» (سند92) البته در نهایت کلیه راه های سیاسی به بن بست رسید و آنچه از آغاز روسها به عنوان احتمال در نظر داشتند صورت گرفت و خلاصه طبق دعوت و درخواست دولت افغانستان (حالا منظور دولت امین است یا ببرک کارمل، خدا بهتر می داند) تجاوز نظامی علنی را به آن کشور شروع کردند و صدای احدالناسی به عنوان اعتراضی جدی در جهان بلند نشد و شاید معامله پشت پرده روس ها و آمریکایی ها بر سر به غارت بردن منابع جهان به قیمت قربانی شدن خلق افغانستان تمام شد و خلاصه با نام خلق و پرچم حامیان خلق و حکومت های طرفدار خلق دمار از روزگار خلق در آوردند. آنچه عاید خلق افغانستان شد ده ها هزار کشته و زندانی، بیش از دو میلیون آواره و صدها روستای ویران بود و خلاصه آوارگی و فقر و...
در اسناد این مجموعه آمریکایی ها در بیشتر موارد دلیل عمده ای که برای توجیه حساسیتشان نسبت به مسئله افغانستان ذکر می کنند تأمین و حفظ ثبات منطقه است. (اسناد 7،10 و 25) حفظ ثبات یکی از شعارهای همیشگی آمریکا برای توجیه حضور خودش در کشورهای جهان بوده است و این امر بر کسی پوشیده نیست که طرح این شعار نه در جهت ایجاد فضای مناسبی برای رشد حرکت های صنعتی و اقتصادی و یا استقلال کشورهای مربوطه باشد بلکه برای ایجاد فضایی است که آمریکا بتواند بدون رو در رویی یا مواجهه با هر گونه اعتراض و مخالفتی منابع و دارایی های آن کشورها را به غارت برد.
موقعیت آمریکا در خاور میانه، مخصوصا در رابطه با کشورهای همسایه و همجوار افغانستان، دقیقا بیانگر حضور مطلقه آمریکا در این منطقه است؛ پاکستان با وابستگی آشکار به آمریکا، ایران (در زمان شاه) به عنوان ژاندارم منطقه، کشورهای نفتی حوزه خلیج فارس به عنوان منابع تأمین انرژی آمریکا و مخصوصا عربستان انبار سوخت و وکیل مدافع آمریکا در منطقه. با توجه این مراتب، حضور شوروی در افغانستان می تواند به عنوان خطر بالقوه ای برای منافع آمریکا در کشورهای نامبرده باشد و تأکید بیش از حد آمریکا بر حفظ ثبات و تاکید بر روابط دوستانه بین افغانستان و کشورهای همجوارش از این امر ناشی می شود. ذکر این نکته هم ضروری است که افغانستان منافع اقتصادی چندانی برای آمریکا ندارد.
با نفوذ شوروی در افغانستان و احتمال دخالت نظامی تا قبل از کودتای کارمل و بالاخره تجاوز نظامی به آن کشور، آمریکا موضع گیری های گوناگونی داشته ولی همه این موضع گیری ها بر یک محور استوار بوده و آن هم حفظ خود در افغانستان برای مقابله با نفوذ شوروی و به قول خودشان تأمین ثبات منطقه است.
حضور آمریکا در ایران در زمان شاه و پایگاه های اطلاعاتی در این کشور امتیاز ویژه ای بود که آمریکا در دست داشت و با جذب افغانستان به سوی خویش می توانست این امتیاز را ابعاد گسترده تری بخشد.
کودتای 7 اردیبهشت 57 تره کی، و بعد از آن انقلاب ایران، سپس انقلاب نیکاراگوئه و اشغال سفارت آمریکا در تهران ضرباتی بود که آمریکا در یک محدوده کوتاه زمانی با آن رو به رو شد.
بعد از کودتای تره کی، حمله نظامی شوروی به افغانستان همیشه به عنوان یکی از خطرات بالقوه برای منافع آمریکا محسوب می شد. (ناگوارترین تحولات از نظر منافع آمریکا این خواهد بود که سربازان جنگی شوروی وارد افغانستان شوند. سند 10) ولی تجاوز شوروی صورت گرفت و با اینکه گمان می رفت آمریکا قادر به انجام یک مانور مؤثر به خاطر شرایط موجود ذکر شده در بالا نیست، با این همه این امر مانع
ص: 493
از آن نشد که آمریکا ابتکار عمل را از دست بدهد و در جهت توجیه اعمال جنایتکارانه اش با تمسک به این عمل شوروی دست به عملیاتی، چه در افغانستان و چه در سطح بین المللی زد که می توان آنها را به طور خلاصه چنین بررسی کرد:
الف: توجیه اعمال جنایتکاران خویش با تمسک به تجاوز نظامی شوروی: با توجه به درگیری و رقابت آمریکا و شوروی بر سر استعمار و به غارت بردن منابع کشورهای ضعیف، تجاوز نظامی شوروی به افغانستان باعث شد که آمریکا برای توجیه لشکر کشی و هجوم بی امان نظامی به خلیج فارس، اعزام کمک های شایان نظامی به السالوادر..... از این بهانه استفاده کرده و حرکت های ضد امپریالیستی ملت ها را بر علیه رژیم های دست نشانده شان با مارک وابستگی به شوروی سرکوب کند؛ هر چند این مارک زنی از سوی آمریکایی ها قبل از تجاوز نظامی به افغانستان نیز وجود داشت ولی با این عمل شدت گرفت.
ب: تلاش در منحرف ساختن حرکت اسلامی ملت افغانستان: با تبلیغ این مسئله از سوی ابرقدرت ها مبنی بر این که هر حرکت ضد آمریکایی یک حرکت روسی، و هر حرکت ضد روسی یک حرکت آمریکایی است، آمریکایی ها سعی بر این دارند تا نهضت ملت مسلمان افغانستان را با توجه به مبارزه تمام عیار بر علیه ارتش سرخ، یک مبارزه و نهضت آمریکایی نشان دهند. نتایجی که از تبلیغ این طرز فکر عاید می شود، در درجه اول کشورهای وابسته به غرب را حامیان حرکت ضد روسی ملت افغان معرفی می کند و خود این باعث شدت سرکوب ملت مسلمان افغانستان از سوی روس ها می شود و ثانیا باعث قطع حمایت جنبش ها و حرکت های آزادی بخش غیر وابسته از این ملت می شود. این امر همچنین منجر به این می شود که این باور برای مجاهدین افغانی پیش آید که آمریکا و وابستگانش خواهان آزادی و استقلال آنانند و حتی کمک های آمریکا در بعضی موارد از کانال کشورهای وابسته به خودش چون عربستان، مصر و پاکستان و... این باور را برای آنان به وجود می آورد که این کشورها واقعا مسلمان و خواهان حاکمیت مسلمانان بر افغانستان هستند و مشاهده می شود که تا حدودی این باور در بعضی از گروه ها به وجود آمده است و این مسئله از خطرناک ترین و ظریف ترین روش های نفوذ آمریکا در نهضت ملت افغانستان است و بدین ترتیب نه تنها آمریکایی ها موقعیت خود را در افغانستان تثبیت می کنند بلکه طرز فکر فوق را نیز گسترش داده و از رشد هر حرکت غیر وابسته ای به نحوی جلوگیری می کنند.
تبلیغ این طرز فکر افکار مجاهدین افغانی را آماده می کند تا نفوذ عینی عناصر آمریکایی را در گروه های مبارز عادی و طبیعی نشان دهد.
ج: نفوذ دادن افراد و حتی گروه های وابسته به غرب در نهضت اسلامی افغانستان: رشد حرکت و انقلاب ملت افغانستان و مقاومت و پایداری آنان در برابر ارتش تجاوزگر شوروی امید به پیروزی این ملت را در اذهان جهانیان گسترش داده. این امر به اضافه تأثیر تبلیغاتشان در به انحراف کشیدن افکار مجاهدان و مبارزان و درک نکردن عمق جنایت پیشگی آمریکا به خاطر عدم برخورد و تماس با آمریکا و جنبه صرفا ضد روسی و ضد کمونیستی مبارزه، زمینه را برای نفوذ عوامل آمریکایی آماده کرده و این مسئله تا آنجا پیش رفته که وجود این عوامل و حتی وجود گروه های وابسته به غرب امری عادی و طبیعی است. در اینجا بحثی در ماهیت کثیف امپریالیسم غرب نیست ولی شناختن چهره پلید امپریالیسم آمریکا و مبارزه با آن لازمه یک حرکت اسلامی است؛ همان گونه که مبارزه و شناختن چهره کریه و پلید کمونیسم شوروی و این باب تذکر است به ملت مسلمان افغانستان برای جلوگیری از افتادن در دام امپریالیزم آمریکا که سعی
ص: 494
دارد از خصلت ضد روسی و ضد کمونیستی این مبارزه استفاده کرده و جهتی غربگرایانه بدان بدهد.
اسناد موجود در این کتاب نمایشگر حضور عناصر آمریکایی و گروه هایی با تفکرات غربگرایانه در صحنه مبارزه و جدال با تجاوزگران روسی است و حضور اینها در آینده و بعد از پیروزی ملت مسلمان افغانستان بر تجاوزگران اثرات نامطلوبی بر روند جریانات داخلی افغانستان خواهد گذاشت. با اعتقاد کامل به حقانیت مبارزه ملت مسلمان افغانستان و انگیزه اسلامی این حرکت و تفکیک گروه های وابسته از این ملت قهرمان ضروری به نظر می رسد تا آنچه که خطرات بالقوه ای در این حرکت هستند بررسی شود.
از آنجا که در هر انقلاب و نهضتی یکی از عمده ترین و حساس ترین امور، امر رهبری می باشد و صرف مبارزه و بسیج توده ای بدون یک رهبری صحیح نه تنها تضمینی برای پیروزی ندارد بلکه در صورت پیروزی قطعی هم نهضت را با عدم سازماندهی و تشکیلات رو به رو می کند که باز منجر به شکست می شود. آنچه در افغانستان جریان دارد عدم وجود یک رهبری قابل قبول برای همه مبارزین و عدم سازماندهی مبتنی بر این رهبری می باشد. به هر حال توجه به ترکیب رهبریت و گروه های موجود مربوط به آنها و نقش و نفوذشان در جریانات آینده این کشور امری ضروری است. در محدوده اسناد این کتاب بررسی کلی غیر ممکن است ولی آنچه هم وجود دارد تا حدی نحوه عمل و وابستگی تعدادی از آنها را نشان می دهد.
نقش یک سری کشورهای وابسته به عنوان رابط های آمریکا و این گروه ها حائز اهمیت است و عمده نقش آنان نیز از وضعیت سیاسی خودشان و منافعی که در این رابطه عایدشان می شود ناشی می گردد و مهمتر از همه اینها گنجاندن اسلامی بودنشان در ذهن مردم افغانستان است. از جمله این کشورها پاکستان، عربستان سعودی، مصر و.... است. پاکستان، به عنوان سدی بین افغانستان و آب های اقیانوس هند که هدف نهایی تجاوزگران روسی است، منافع خویش را در آن می بیند که به حمایت از یک سری گروه های افغانی ادامه دهد و همچنین به خاطر حضور اکثر گروه های افغانی نقش پلی را دارد که کمک های اکثر کشورهای مرتجع عربی و آمریکا و سازمان ملل را به پناهندگان و گروه ها می رساند. پاکستان و حکومت نظامی آن با یک سری اصلاحات ظاهری از قبیل بستن کاباره ها و مراکز فحشاء و ادعای اسلامی بودن، خواهان باوراندن اسلامیت خویش به مردم است. این اسلام پناهی به اضافه کمک های مادی و تسلیحاتی که از کانال های مختلف برای ارائه به پناهندگان و شورشیان به پاکستان می رسد و کمک های خود پاکستان باعث شد که پاکستان و حکومت نظامی از پناهندگان و حتی گروه ها در جهت حاکمیت خویش و سرکوب حرکت های ضد رژیمش استفاده کند. اسناد 106، 80، 68، 55، 21 و 18 بیشتر در رابطه با تماس گروه ها و افرادی است که به نحوی در رابطه با آمریکا و کشورهای وابسته به آن هستند. عربستان سعودی نیز که با امکانات مالی فراوان در تلاش در جهت باوراندن اسلامیت خویش به مردم افغانستان و در حقیقت در جهت تحکیم مواضع اربابش آمریکاست، یکی از منابع مالی پناهندگان و آوارگان و بعضی از گروه های مبارز افغانی است. نکته ای مهم در بینش این گروه ها، مخالفت و ترس آنها از پا گرفتن حرکت واقعی اسلامی مانند انقلاب اسلامی ایران است که در این مورد همنوایی با آمریکا به وضوح نشان داده می شود. به دو قسمت از دو سند که اولی اظهار نظر مقامات آمریکایی است و قسمت دیگر اظهارات نماینده یکی از
ص: 495
رهبران گروههای فعلی افغانستان می باشد توجه فرمایید:
«سقوط یک رژیم رادیکال چپی و مورد حمایت شوروی، بحق می تواند انعکاس های مثبتی برای ایالات متحده در سراسر جهان سوم داشته باشد. همچنین علیرغم قلت اطلاعات ویژه، رژیمی که به رهبری مخالفان رژیم کنونی بر سر کار آید می تواند بحق به بازگشت حضور ایالات متحده، در زمینه عمرانی در این منطقه کمک کند، و برعکس رژیمی که بر شالوده تعالیم برخواسته از بنیادگرایی اسلامی استوار باشد، احتمالاً برای اصلاحات اجتماعی و اقتصادی چندان اولویتی نخواهد داشت.» (سند 65) «تارزی (نماینده و برادر زن سید احمد گیلانی رهبر محاذ ملی اسلامی انقلابی افغانستان) درخواست کرد که ائتلاف، یک طرح را برای یک سری سیاست های گسترده مورد بررسی قرار دهد. آنها قبول کردند که چنین عملی برای جلوگیری از تمایل افغانستان به کشورهایی نظیر ایران لازم است.... او خاطر نشان کرد که رهبران مذهبی در نقش دادن آینده افغانی ها سهمی داشته اند ولی تأکید کرد که در شورا فقط باید میانه روها نقش داشته باشند....» (سند 80) اصلاحات اقتصادی، اجتماعی و کمک های عمرانی به عنوان ابزار امپریالیسم برای نفوذ در کشورها است و آمریکا با روی کار آمدن رژیمی به رهبری مخالفان کنونی که براساس تعالیم برخواسته از بنیادگرایی اسلامی (واژه ای که انقلاب اسلامی ایران را بدان می خوانند) استوار نباشد امیدوار به حضور و بازگشت به افغانستان است و البته رژیمی که آمریکایی ها خواهان آن هستند باید رنگ و لعاب اسلامی داشته باشد و به همین خاطر آقای تارزی مسئله میانه روها را برای جلوگیری از تمایل افغانستان به کشورهایی نظیر ایران مطرح می کند. به هر حال مطالعه اسناد فوق تا حدی می تواند برای شناخت مسائل داخلی و بررسی وضع گروه ها مؤثر باشد. با امید به پیروزی ملت مسلمان افغانستان بر علیه تجاوزگران روسی و نابودی امپریالیسم آمریکا و به امید روزی که ملت مسلمان افغانستان با آگاهی و هوشیاری تمام، دست تجاوزگران روسی را از میهنشان کوتاه کرده و پایه های یک حکومت اسلامی را در این کشور اسلامی پی ریزی نمایند و با امید به اینکه با طرد عناصر وابسته به غرب، تحقق بخش شعار نه شرقی، نه غربی، حکومت اسلامی باشند. در پایان متذکر می شویم که تعدادی از اسامی موجود در اسناد به علت اشتباه بودن انگلیسی آن یا ترجمه فارسی ممکن است کاملاً صحیح نباشد.
دانشجویان مسلمان پیرو خط امام
کلمات کلیدی یافت نشد!
زمان یافت نشد!
سایر کلمات یافت نشد!