Post
34246
از: سولیوان
محرمانه
به: وزارت امور خارجه، واشنگتن دي. سي
1357-08-14- 1978-11-05
متن سند
سند شماره 125
خیلی محرمانه
5 نوامبر 1978 - 14 آبان 1357
از: سفارت آمریکا، تهران - 10775
به: وزارت امور خارجه، واشنگتن دی. سی
موضوع: یک روز از زندگی یک بازداشتی در حکومت نظامی
خلاصه: برطبق گفته یک شاهد عینی شرایط بازداشت شدگان در حکومت نظامی در تهران به آن صورتی که ممکن است تصور شود خشن نیست. بیشتر بازداشت شدگان جوان می باشند و خیلی از آنها از قسمت های فقیرنشین شهر هستند. افسران ارتشی از سر راه آنها کنار می روند تا در میان بازداشتی ها به تبلیغات بپردازند و آنان بین ارتش و پلیس که اغلب دستگیری ها را انجام می دهد تمایز (و طرفداری) قائل می گردند. پایان خلاصه.
1- مایکل که حدوداً سی و چند ساله است و یک ایرانی ارمنی می باشد که حرفه او آرشیتکتی است و سرگرمیش عکاسی می باشد یک روز حدود 2 هفته قبل چند عکس از ارتش و پلیس در حال متفرق کردن جمعیتی در مقابل دانشگاه تهران گرفت. وی علیرغم تلاش برای دستگیر نشدن، با تحویل دادن دوربینش دستگیر شد. این چیزی است که او مشاهده کرد و انجام داد و به همین صورت برای دوستش یعنی کنسول سیاسی سفارت تعریف کرد.
2- به ترتیبی که معمول است، وی توسط پلیس به دادگاه ویژه حکومت نظامی، در بخش عباس آباد تهران برده شد. افسر ارتشی حرف او را شنید و با او موافق بود. وی گفت که اگر او بود مایکل را دستگیر نمی کرد ولی اکنون که دستگیری انجام شده است بایستی روال عادی کار را طی کند.
مایکل به یک پادگان ارتشی در نزدیکی مقر پلیس که به یک بازداشتگاه تبدیل شده است فرستاده شد. در آنجا تقریباً هزاران نفر وجود داشتند و مردان زمانی که از اتوبوس پیاده می شدند از زنان جدا می شدند. اغلب آنان جوان و از قسمت های فقیرنشین جنوب تهران بودند. برخی تهرانی ها نمی دانستند بلوار الیزابت و پارک فرح در کجا واقع شده اند (در قسمت شمالی مرکز شهر و نزدیک به اقامتگاههای دانشجویان دانشگاهها). آنان هرگز به آن حوالی نرفته بودند.
3- برخی از آنان در مورد دستگیر شدنشان به خاطر پخش مطالب ضدشاه و ضددولت صریح صحبت می کردند و یکی از آنان 13 ساله بود. دیگران مراقب بودند که صحبت نکنند. یک گروه از جوانان گفتند که در اتومبیلی برای آوردن گاز خانگی بوده اند که پلیس آنان را متوقف نمود و به مرکزشان بی سیم زدند، درست مثل اینکه دزدان فراری را دستگیر می نمایند (شاید موردی بوده که مشخصات اشتباهاً داده شده). خیلی از آنها به خاطر توقف بیش از حد بعد از ساعت منع عبور و مرور در آنجا حضور داشتند. چندین نفر قرار بوده که برای تحصیل به ایالات متحده بروند و نگران بودند مبادا دستگیری جلوی رفتنشان را بگیرد.
4- موضوع جالب توجه رفتار با آنان بود. غذا خوب بود و به خوبی هم سرو می شد. افسران ارتشی مکرراً به بازداشتگاهی که در آنجا بود (مایکل) سر می زدند و نیاز به نظم و تمایل ارتش به صدمه نزدن به مردم را تشریح می کردند. افراد ارتشی به نظر می رسید از تمایز قائل شدن بین آنان و پلیس یعنی به مخالفت با پلیس مشعوف می گردیدند. بازداشت شدگان با افسران ارتشی به طور شفاهی ابراز موافقت می کردند و با آنان همکاری می کردند (چونکه می خواستند هر چه زودتر آزاد شوند). یک بازداشتی که ارمنی (مسیحی) بود مایکل را مطلع نمود و به وی گفت وی نباید در اینجا باشد چون هدف زندانی کردن فقط مسلمان هاست. تمامی این موضوعات مایکل را متأثر ساخت و او از برادرش و دیگرانی که در پی آزادی او بودند در مورد وضعیت خودش نگرانی کمتری داشت. با این وجود نگهبان های نظامی که با سرنیزه های سوار شده بر اسلحه ها در راهرویی که بازداشتی ها در مواقع معین برای استفاده از دستشویی از آن می گذشتند صف کشیده بودند، به نظر می رسید که اصلاً شوخی ندارند.
5- افرادی که در جستجوی مایکل بودند نتوانستند با هیچ یک از مقامات تماس حاصل نمایند. آنان می دانستند هیچ یک از اسامی و شماره تلفن ها آنان را به جایی نمی رساند. با دادن رشوه به یک گروهبان توانستند جابجایی های مایکل را به طور مبهم دنبال نمایند. (قرار زمانی برای حاضر شدن وی در دادگاه واقع در عباس آباد برای شنبه تعیین شده بود چونکه جمعه یعنی روز بعد از دستگیری او تعطیل بود). سرانجام یک نفر تماسی برقرار نمود (آنان هرگز ندانستند چه کسی) و مایکل روز جمعه بدون حضور در محکمه آزاد شد. در میان دلائلی که افرادی که در پی او بودند مورد استفاده قرار می دادند این بود که وی روی قراردادی با دولت کار می کند و باید یک پاسپورت دولتی به عنوان آرشیتکت سفارتخانه جدید ایران در کویت دریافت دارد و بنابراین توسط ساواک آزاد گردید.
6- در میان داستان هایی که مایکل شنید این بود که روزانه 2000 نفر دستگیر می شوند و برخی بدون اینکه حتی مورد بازجویی قرار گیرند چندین هفته در بازداشت می مانند. این مطلب هرگز ثابت و یا دلیل بر آن اقامه نشد و برخی پرس و جوهای محتاطانه سفارت از طریق رابطین نظامی باعث انکار از جانب فرماندهان حکومت نظامی گردید.
7- پر سروصداترین و جالب ترین بازداشتی که مایکل با وی برخورد کرد پدربزرگی 80 ساله بود که مشغول خواندن قطعاتی از شاعر مخالف سعدی با صدای بلند بود.
سولیوان
زمان یافت نشد!
قرارداد یافت نشد!
سایر کلمات یافت نشد!