Post
10144
از: ناس، سفارت آمریکا در تهران
محرمانه
به: وزارت امور خارجه ـ واشنگتن. دی.سی
1358-03-17- 1979-06-07
متن سند
موضوع : «در انتظار گودو» به سبک ایرانی
1- (تمامی متن خیلی محرمانه است)
2- خلاصه مطلب: اظهار ناخرسندی از انقلاب خمینی در ایران رو به افزایش است. بسیاری از مخالفان منتظر یک نشانه تأییدی از سوی آمریکا برای توطئه علیه خمینی می باشند که به گفته آنها، این عمل باعث اقدام آنان خواهد شد. اما آنها و تقریبا تمام گروه های سیاسی که بالقوه با خمینی مخالفت می کنند چنان تحت تأثیر افسانه تسلط خارجی ها در امور داخلی ایرانیان می باشند و چنان از نظر سیاسی و داشتن برنامه های دیگری که ممکن است پیروی توده را جلب کند ورشکسته اند که همچنان در اثر شکست خود میدان را برای خمینی خالی خواهند گذاشت. جنبش خمینی دقیقا از این جهت به پیروزی رسید. او قادر بود اکثریت توده داخلی را بسیج کند و اسلام را به اکثریت توده ارائه دهد و بدین خاطر که خمینی آماده بود تا اینکه هر وقت فرصتی به دست آید پیشقدم شود. معهذا دلبستگی او به یک عدل سیاسی ایده آل و غیر عملی، علاوه بر فقدان سلسله مراتب انضباطی در جنبش او و روحانیت شیعه، دلالت قوی بر این امر دارد که او در بوجود آوردن آن نوع جمهوری اسلامی که در نظر دارد موفق نخواهد شد.
فقط ظهور یک نیروی ساسی که مثل جنبش خمینی بتواند پیروی توده را جذب کند ولی همچنین دارای چنان ساخت سازمانی باشد که با تقاضاهای اداره امور کشوری به پیچیدگی ایران قرن بیستم تطبیق نماید، قادر است که جریان بطئی ولی مستمر لغزش به طرف هرج و مرج را کنترل نماید. متأسفانه هیچ کاندیدایی برای این نقش، در دسترس فوری نیست. (پایان خلاصه)
3- این روزها افرادی به نمایندگی از طرف گروه های متنوع سیاسی و منافع ویژه تقاضای ملاقات با ما می کنند و همه آنان اطمینان می دهند که کاملاً مخالف آیت اللّه خمینی و جنبه های افراطی انقلاب اسلامیش می باشند. همچنین آنها به ما اطمینان می دهند که به این موضوع را درک می کنند. که ایران محتاج به داشتن روابط حسنه با آمریکا می باشد و علاوه بر آن، آنها و طرفدارانشان مصمم هستند که از خمینی و مرتجعین اسلامی که می خواهند بین دو کشور اختلاف بوجود آورند جلوگیری کنند. بعد از این اظهارات اصلی، صحبت به صورت اجتناب ناپذیری به مطلب حقیقی کشیده می شد گاه گاهی این صحبتها در زمینه مادیات یا کمکهای مالی یا آموزشهای ویژه بود، اما اغلب اوقات صحبت در مورد چیزی بیش از نشانه تائید ما برای توطئه هایشان نبود. آنها می گویند به «محض اینکه شما به ما ندا دهید وارد عمل خواهیم شد».
4- اعتراض ما مبنی بر این سیاست آمریکا، مبتنی بر عدم دخالت در امور داخلی ایران می باشد و تجربه در مورد جنگ ویتنام و جریان واترگیت باعث تحریک یک عکس العمل فوری و خشونت آمیز علیه ماجراجویی آمریکا در ایران خواهد شد. حتی اگر خط مشی رسمی (آمریکا) تاکنون آن را منع نکرده باشد، با تردید عمیق روبرو می شود. آنها در جواب می گویند که هر کسی می داند آمریکا در پشت هر حادثه ای که در ایران اتفاق می افتد، می باشد. با چنین فرض مسلمی آنها درک نمی کنند که چرا ما از حمایت آنها که دوستان واقعی ما در این کشور هستند، اکراه داریم.
5 - این گونه طرز فکر دلیلی اساسی است که چرا این توطئه چینان، و حتی لیبرال های متجدد که خود را به نهضت خمینی چسبانیده بودند، اما به طور فزاینده ای از رهبری و طرز تصور او برای یک جمهوری اسلامی دلسرد شده اند، احتمال ندارد که بتوانند او را کنار بزنند. همچنانکه اخیرا یکی از شاه پرستان ناله می کرد که «من و دوستانم هی حرف می زنیم و حرف می زنیم و حرف می زنیم اما به نظر می آید که نمی توانیم این الگو را بشکنیم و وارد عمل شویم.» سال هاست که مقدار زیادی از طیف سیاسی ایران، خواه روشنفکران محافظه کار ولی غرب زده، یا سوسیال دموکرات ها و یا جبهه ملی و یا حزب توده کمونیست، مقید شده اند که برداشت خود را نسبت به سیاست های داخلی ایران بر حسب استراتژی، در رابطه با مداخله نیروهای بیگانه (بریتانیا، آمریکا و روسیه) ببینند مبنی بر اینکه آنها واقعاً قادرند که حوادث را در ایران استادانه دستکاری کنند. این گروه های سیاسی که شدیدا ذهن خود را مشغول تلاش برای تحت تأثیر قرار دادن این قوای خارجی برای ایجاد تغییراتی در ایران مطابق خواست خود نموده اند در یک ناتوانی واحد منتشر کند و آن دستیابی به کاری است که دارای اهمیت باشد. خمینی، که به سختی این تصور را که امکان تغییر سیاست داخلی ایران از طریق نفوذ خارجی وجود دارد را مردود می کرد، توانست در صحنه بماند و قدرت مطلق شاه را، که تمامی گروه های دیگر شکست خورده بودند، بشکند. کلید این موفقیت اعتمادی بود که او به سرمایه داخلی ایران و اتکای مستمر بسیاری از مردم به اسلام داشت که مبنای جدال سیاسی او با رژیم پهلوی قرار گرفت. در خلال این کشمکش های طولانی، خمینی دچار شکست هایی می شد، اما در تمام مدت آماده بود که برای فرصت های به دست آمده و بدون توجه به قدرت های خارجی پیش قدم شود.
6- این اسلام و به ویژه برداشت شیعه از مقابله خیر و شر بود که به خمینی هم یک محتوای ساختاری داد تا ضمن آن بتواند مخالفتش را با رژیم عملی سازد و هم یک اصطلاح سمبلیک برای شعار انقلابی شد که به راحتی برای مسلمین مؤمن قابل درک بود شاه به منزله یک یزید شد و هر یک نفر که در برخوردهای خیابانی شهرهای ایران تلف می شد، حسینی می گردید که جای خود را به ده ها و صدها و بلکه هزاران نفر دیگر که حاضر بودند برای عقیده خود شهید شوند می داد. دسته های غیر مذهبی و یا اسما مذهبی نه می توانستند برای سیستم پهلوی جانشین معتبری بدهند و نه برای احیای اسلامی خمینی.
7- به استثنای احتمالاً گروه فداییان خلق مارکسیست که شدید ملی گرا هستند، و پیروان حقیقی نظریه علی شریعتی در مورد سوسیالیسم اسلامی رادیکال، هنوز هم هیچ جنبش سیاسی در ایران وجود ندارد که توانایی عملی بالقوه مبارزه با خمینی را در سطح کشور داشته باشد. همچنان که انقلاب به پیش می رفت بیشتر افراد نخبه تحصیل کرده، یعنی تکنوکرات ها و روشنفکران که مردم عموما آنها را پیش قراولان آگاهی های سیاسی و تجدد در ایران تلقی می کردند یا به امید اینکه نیروهای خارجی را که فکر می کردند کنترل واقعی حوادث را در دست دارند، فرمان ایست به بی ثباتی سیاسی خواهند داد، از صحنه خارج شدند و یا به خمینی پیوستند؛ به این تصور که می توانند کنترل نهضت را به دست بگیرند چون که فقط آنها مهارت های لازم را برای اداره یک کشور امروزی دارا هستند. در هر دو مورد، رفتار این گونه افراد شاهد بارزی بود بر ورشکستگی سیاسی آنها. جا خوردگان، که همواره منتظر دخالت یک خدای ماشینی هستند، برای برقراری ایران به آن گونه که مایلند، اینک در صدد توطئه چینی هستند. این دسته که تشخیص داده اند جنبش خمینی آنها را از زیر نفوذ خارج کرده و نه عکس آن یکی شده اند، اما به طور کلی به نظر می رسد رفقای مأیوسشان که فهمیدند این نهضت خمینی بود که استادانه بر آنها مسلط شد نه بر عکس، می پیوندند. به نظر می آید که آنها در اثر عجز اراده و فقدان برنامه های متفاوت و معتبری از خود، ناتوان و بی کفایتی باشند.
8 - معهذا، جنبش اسلامی خمینی هم سرانجام شکست خورده و یا حداقل موفق نخواهد شد. اما این موضوع مرحله اول به دلیل نقائص درونی خود به وقوع خواهد پیوست نه به خاطر گسترش مبارزه گروههای ناراضی که از رژیم پهلوی دلخوش نبودند، ولی کاملاً ناتوان از انجام کوچکترین اقدامی در این باره بودند. اولاً نقطه نظر خمینی برای تشکیل یک جمهوری اسلامی در ایران بر پایه یک عدل ایده آلی 1300 سال پیش با واقعیات ایران قرن بیستم متناقض است. سیستم دوگانه اختیار مطلق رهبر در میان یک وضع کاملاً غیر متمرکز و تساوی جویانه، بیشتر متناسب با وضع یک قبیله بدوی است تا یک ملت 35 میلیونی چند نژادی که دارای نارسایی های شدید آموزشی، ثروت و هویت فرهنگی است. همین امر اخیرا (فقدان هویت فرهنگی) تقریبا بنا به تعریفش، مستلزم سلسله مراتبی است تا از سقوطش در ورطه هرج و مرج جلوگیری کند.
9- در همین امر، نقص عمده دیگر نهضت خمینی نهفته است. نیروی خمینی که مؤمن به جمهوری اسلامی است، خارج از شخص خودش، زیر بار یک عدم تمرکز شدید در ایران بعد از انقلاب رفته است، تا آنجا که کمیته های محلی عملاً خودشان قانون هستند. این فقط ساخت دیوانسالاری به ارث رسیده از رژیم پهلوی است، که تازه آن هم توسط کمیته ها مورد پاکسازی واقع شده است، که هنوز یک وضع شکننده به کشور ایران می دهد. خمینی این بافت کشور را تحمل کرده و حتی آن را مطابق اهداف خود به وسیله گماردن یک نخست وزیر در رأسش، ماهرانه حفظ کرده است. وی می خواهد ایجاد کند، اما این وضع اساسا آنچه که وی می خواهد ایجاد کند بیگانه است. تا آنجا که به آن اجازه ادامه وجود داده شود، مصالحه ای را نسبت به ایده آل جمهوری اسلامی سبک خمینی تشکیل خواهد داد. اما یک تغییر به راستی مذهبی - الهی به نظر نمی آید که یک موضوع عملی باشد. در واقع، فقدان یک سلسله مراتب رسمی در جامعه روحانیت شیعه، هم اکنون در حال ایجاد دردسرهایی است که برای نهضت خمینی، بسیار مهلک تر خواهد بود تا تهدیدهای متناوب استعفای بازرگان، یا سخنرانی های حسن نزیه، یا نامه های سرگشاده هدایت اللّه متین دفتری و یا توطئه چینی های اسلامی نیاها و اقبال ها و شریعتی ها که مرتب نزد ما می آیند و خواهان «اشاره» هستند.
10- شاید سقوط در هرج و مرج و گسیختگی را نتوان در میان پیش بینی های مربوط به آینده سیاسی ایران به کلی کنار گذاشت. بعد از همه اینها و بیشتر زمانها بعد از تسلط اعراب بر ایران در قرن هفتم، ایران به صورت واحدهایی کوچکتر از آنچه که در این قرن (هفتم) به عنوان کشور ایران تلقی می شد، در آمد. معهذا به سختی می توان تصور کرد که ایران با موقعیت استراتژیک و منابع معدنی اجازه خواهد یافت که مزیت آنچه را که در سابق انجام می داد، اینک عمل کند. با در نظر گرفتن امکان تجزیه واقعی، وسوسه برای دخالت در جریان سیاسی ایران تقریبا به طور قطعی برای کشورهایی که منابع مهم در منطقه دارند غیر قابل اجتناب خواهد بود (و لذا به طور ضمنی این موضوع شایع در بین ایرانیها که عقیده دارند کشورشان واقعا آزاد نیست که سرنوشت خود را انتخاب کند صدق می کند).
11- فقط ظهور یک نیروی جدید سیاسی که توانایی جذب وسیع وفاداری متعهدانه (یا دست کم رضایت ضمنی) مردم ایران را داشته و دارای یک بافت سازمانی و تشکیلاتی مطابق تقاضاهای اداره امور کشوری به پیچیدگی ایران باشد، خواهد توانست که جریان بطئی اما مستمر لغزش به طرف هرج و مرج را کنترل کند؛ در غیر این صورت، ممکن است منجر به دخالت خارجی شود. ارتش که زمانی امکان داشت پایه های چنین نیرویی را بگذارد (قادر به برقراری نظم شود) از هم پاشیده شده و هیچ گونه نشانه ای از اینکه بخواهد در آینده نزدیک کاری انجام دهد به چشم نمی خورد. دسته بندی گروه های متجدد از جبهه ملی گرفته تا حزب توده، بر اثر نفاق های درونی در بین خودشان و فقدان ایدئولوژی و یا استقلال (و یا هر دوی آنها) که لازم برای توده ها است فلج می باشند. فداییان حداقل به همان اندازه که مارکسیست هستند ملی گرا نیز می باشند و قدرت آن را دارند که یک نیروی سیاسی مهم شوند، اما در حال حاضر کوشش هایشان برای متشکل شدن صرف می شود. در میان طرفداران شریعتی جناح روشنفکران مجاهدین خلق در نوسان مابین رضایت به رهبری روحانیت و همکاری با فداییان خلق می باشند. در حالی که عناصر مسلمان طبقه پایین این سازمان که دارای تشکیلات ضعیفی است درست وی را (شریعتی را) درک نمی کنند. فرقان، که ممکن است حزب او (شریعتی) را شناخته باشد، راه نهایی تروریسم را برای دفاع از خود انتخاب کرده است.
12- بنابر این جریانات روزهای اخیر و افزایش سرخوردگی ایرانیهای غیر روحانی و حتی تردیدهای متزلزل بعضی از روحانیون همراه خمینی، کاری بیش از این انجام نداد که تا اندازه ای ماهیت جریان سیاسی فعلی را در این کشور روشن نمود. احتمال ندارد که یک رویارویی قاطع میان گروههای خمینی و متجددین یا سلطنت طلبان یا نظامیان یا چپی ها و یا هر گروه دیگری (منجمله عده ای از روحانیت که نقش آینده سیاسی مرکزی را برای حرفه خود مورد تردید قرار می دهند) در آینده نزدیک به وقوع پیوندد و دلیل ساده این امر آن است که در حال حاضر هیچ یک از این گروهها دارای تشکیلات لازم جهت اجرای یک مقابله مؤثر با خمینی نیستند. یک نتیجه احتمالی این موازنه، افزایش تروریسم خواهد بود، که اغلب متوجه علمای رادیکال، به طریق حملات گروه فرقان در مورد چندین نفر از نزدیکترین یاران خمینی در هفته های اخیر، می باشد. اگر خود خمینی هم، هدف یک چنین اعمالی (ترور) قرار بگیرد، یا حتی اگر او مجبور به ترک صحنه به دلایل طبیعی بشود، دور از واقعیت نخواهد بود که جایش را روحانی های متجدد، که امکان دارد با همکاری غیر روحانی های متجدد که مهارت لازم را در اداره ایران دارند، به عهده بگیرند.
لکن چنین سناریویی به خیلی اگرها وابسته است و اتفاقاتی را که در این زمینه به وقوع خواهند پیوست نباید زیادی به آنها بها داد. ضمنا بعید نیست که خمینی افول مداوم قدرتش را همزمان با افزایش روز افزون تعداد آنهایی که نمی توانند تصور محدود او را در مورد اسلام بپذیرند و از صفوف او خارج می شوند و شاهد علت فقدان نظام سلسله مراتب در نهضت اسلامی تلفات در حال افزایش را، متحمل شود.
ناس
اتفاق و وقایعی یافت نشد!
تجهیزات یافت نشد!