در حال دریافت اطلاعات

لطفا منتظر بمانید!

عنوان پرونده

مقام معظم رهبری و تسخیر لانه جاسوسی

مصاحبه؛

اسناد را فراوری نکردیم!

یادداشت؛

رهبر انقلاب و 13 آبان

اسناد را فراوری نکردیم!

بسم الله الرحمن الرحیم

 

انقلاب اسلامی ایران با ویژگی های منحصر به فرد خود در تاریخ انقلاب های جهان شناخته می‌شود بویژه آنکه آمریکایی ها، ایران را حیاط خلوت و ژاندارم خود در منطقه می دانستند و از دست دادن این نقطه استراتژیک برایشان قابل پذیرش نبود. سفارت آمریکا در ایران همواره به عنوان مرکز فعالیت های خرابکارانه ایالات متحده در ایران مشغول فعالیت بوده و برای جلوگیری از وقوع و بعد از انقلاب برای به شکست کشاندن انقلاب فعالیت جدی داشت. انقلابیون و خصوصا دانشجویان ایران با هشیاری نسبت به اقدامات آمریکا می نگریستند و نهایتا با تسخیر این لانه جاسوسی، «یک انقلابِ زیادتر‏‎ ‎‏از انقلاب اول»[1] را رقم زدند. دانشجویان با تلاش و صبری مثال زدنی و با صرف انرژی بسیار و با کنار هم گذاشتن کاغذهایی  که توسط دستگاههای کاغذخردکن رشته رشته شده بودند،  توانستند 74 جلد کتاب از این اسناد به چاپ برسانند. اسنادی که جاسوسی و جنایتکاری آمریکا و عمالش را برای مردم ایران و جهانیان آشکار می‌کند.

مع الاسف این اسناد ذی قیمت مورد بی مهری برخی جریانات داخلی واقع شده و با نوعی از بایکوت مواجه شده اند. رهبر انقلاب در این باره فرمودند: «جوانان مستقر در سفارت در روزهای تسخیرحدود صد جلد کتابِ بسیار مهم از اسناد آمریکاییها منتشر کردند؛ اینها اسناد مهمّ زمان ماست، اما نمیگذارند روی این اسناد تبلیغات شود.[2]» مقام معظم رهبری همواره بر مطالعه این اسناد تاکید داشته و در مقاطع بسیاری، جوانان و عموم مردم را نسبت به مطالعه این اسناد ترغیب کرده اند. بر اساس مطالعه صورت گرفته در بیانات رهبر انقلاب پیرامون اسناد لانه جاسوسی، مشخص گردید که ایشان ضمن تاکید بر اهمیت این اسناد، بر ضرورت عمومی‌ سازی اسناد لانه جاسوسی بویژه برای قشر جوان جامعه تاکید داشته‌اند. ایشان با اشاره به دشمنی‌های آمریکا علیه مردم و انقلاب اسلامی، به ماهیت ضد آمریکایی انقلاب اسلامی تاکید کرده و تسخیر لانه جاسوسی را اقدامی عقلانی و دفاعی قلمداد می‌کنند؛ اقدامی که شاهراه نفوذ آمریکا در انقلاب اسلامی را مسدود کرد. ایشان نقش تاریخی «مقاومت» در برابر نقشه‌های دشمن را برجسته دانسته و تسخیر لانه جاسوسی را یکی از گام‌های مهم مقاومت مردم ایران در برابر استکبار می‌دانند. یادداشت حاضر تلاش کرده است تا بیانات مقام معظم رهبری در خصوص اسناد لانه جاسوسی را دسته بندی نماید.

 

1. ضرورت آگاهی جوانان از اسناد

مقام معظم رهبری همواره بر ارتقای بصیرت مردم و آحاد جامعه تاکید داشته و معتقدند که مردم و خصوصا جوانها باید نسبت به حوادث پیرامون خود آگاه باشند. آگاهی از مفاد اسناد لانه جاسوسی یکی از مهمترین مسائل است:  «جوانهای عزیز! اسناد لانه‌ی جاسوسی را بگیرید بخوانید، درس‌آموز است.»[3]ایشان ضمن اشاره به بایکوت اسناد لانه جاسوسی می‌فرمایند: «من نمیدانم شما جوان‌ها این کتابهای اسناد لانه‌ی جاسوسی را خوانده‌اید، میخوانید یا نه؛ خواندنی است، خواندنی است. ببینید سفارت آمریکا آن روز در ایران چه کار می‌کرده، با کی‌ها ارتباط برقرار میکرده و نقش این سفارت در طول سالهای متمادىِ قبل از انقلاب چه بوده است.»[4]

 

2. انقلاب ضد ظلمِ آمریکایی

مقام معظم رهبری، تسخیر لانه جاسوسی را نماد مبارزه انقلاب ایران با ظلم و استکبار آمریکا دانسته و آنرا به نبرد موسی و فرعون تشبیه می کنند: «جوانان پیرو خطّ امام، رفتند جاسوس‌خانه‌ی آمریکا را فتح کردند؛ آمریکایی‌ها را دست‌بسته و چشم‌بسته اسیر خودشان کردند؛ موسی‌ این‌دفعه فرعون را این‌جور شکست داد.»[5] ایشان در تبیین و تشریح ماهیت و مضمون انقلاب اسلامی و واقعه تسخیر سفارت می فرمایند: «مضمون سیزدهِ آبان، مقابله با زورگویی، دسیسه و استکبار است.[6] انقلاب اسلامی اساساً علیه آمریکا بود؛ این را شما جوانهای عزیز ما بدانید! این انقلاب اسلامی که در سال ۵۷ به رهبری امام و با حضور عامّه‌ی مردم که وارد میدان شدند و رژیم پادشاهی فاسد را از بین بردند و جمهوری اسلامی سرِ کار آمد، اساساً علیه آمریکا بود؛ شعارهای مردم، شعارهای گروه‌هایی که در خیابانها راه میرفتند و خودشان را در معرض خطر قرار میدادند، شعارهای ضدّ آمریکایی بود...ولی مهم‌ترین پاسخی که جمهوری اسلامی در مقابل توطئه‌های آمریکا به آمریکا داده -من میخواهم شما جوانها به این نکته توجّه کنید- این بوده که راه نفوذ مجدّدِ سیاسی آمریکا به کشور را بسته؛ جمهوری اسلامی راه ورودِ دوباره‌ی آمریکا به کشور را و نفوذ دوباره‌ی آمریکا در ارکان کشور را بسته است.[7]»

3. دشمنی آمریکا با مردم ایران

دشمنی ایالات متحده آمریکا با ایران و ایرانیان محدود به دوران پس از انقلاب نیست. هرچند که با وقوع انقلاب اسلامی این دشمنی رو به افزایش گذاشت. رهبر معظم انقلاب در بیانات خویش به سلطه‌گری آمریکا در دو دوره قبل و بعد از انقلاب اسلامی به عنوان ریشه‌های تسخیر لانه جاسوسی می‌پردازند.

سلطه‌گری آمریکا پیش از انقلاب اسلامی


مقام معظم رهبری یکی از دلایل اصلی دشمنی آمریکا با ایران را از بین رفتن مهمترین پایگاه آمریکا در منطقه می‌داند «آمریکا ۲۵ سال در این کشور حاکمیّت مطلق داشته است؛ به ژنرال‌های رژیم شاه این‌جور دستور میدهد؛ در زمینه‌های اقتصادی، در زمینه‌های سیاسی، در زمینه‌های امنیّتی، در زمینه‌های سیاست خارجی، در ایران حرف حرف آمریکایی‌ها بود؛ حاکمیّت مطلق آمریکا در دوران رژیم طاغوت. این‌جور رژیمی بر کشور ما حکومت میکرد که افسرش هم تابع آمریکایی است، وزیر دارایی‌اش هم تابع او است، وزیر دفاعش هم تابع او است، نخست‌وزیرش هم تابع او است، خود شاه هم تابع آمریکا است؛ بی‌چون‌وچرا! یک چنین رژیمی بر این مملکت حکومت میکرد... حالا بعضی میگویند چرا آمریکایی‌ها با ایران بدند؟ خب علّتش همین است؛ ایران یکسره در مشت آمریکا بود.»[8]

 

جریانات تحریف‌گر تلاش می‌کنند تا دشمنی آمریکا با ایران را به پیروزی انقلاب اسلامی مرتبط کنند اما رهبر انقلاب باز هم جنایات آمریکا در دوران پهلوی را یادآوری می‌کند «بعضی‌ها تاریخ را تحریف میکنند؛ خود آمریکایی‌ها این کار را میکنند؛ آن سالی که بنده رئیس‌جمهور بودم و رفتم سازمان ملل، یک خبرنگار معروفِ آن روزِ آمریکا، در سازمان ملل با بنده مصاحبه کرد و شروع اختلافات بین ایران و آمریکا را از ماجرای سفارت -لانه‌ی جاسوسی- گفت؛ گفت بله، از وقتی که جوانهای شما رفتند سفارت را گرفتند، بین ایران و آمریکا اختلاف شد؛ این تحریفِ تاریخ است؛ قضیّه این نیست. اختلاف بین ملّت ایران و آمریکا از بیست وهشتم مرداد، حتّی قبل از بیست وهشتم مرداد شروع شد؛ بیست وهشتم مرداد سال ۳۲ به اوج رسید.»[9]

 

ابعاد دخالت آمریکا در امور ایران پیش از انقلاب از حد ارتباط یک استعمارگر و یک کشور تحت استعمار هم فراتر است. آمریکایی ها به وضوح در همه ارکان حاکمیتی ایران دخالت داشتند و ریزترین تحولات داخلی ایران جز با نظر مساعد آمریکایی ها قابل تحقق نبود. «یک روز آمریکائیها توی همین کشور شما، توی همین تهران شما، توی مناطق مختلف کشور، در همه‌ی نقاط حساس، آدم داشتند؛ در نیروهای مسلح، در بخشهای مربوط به مالیه و دارائی، در بخشهای حساس سیاست، در بخشهای امنیت، عناصر و آدمهای آن‌ها همه‌کاره بودند. خودِ شاه مملکت هم که رئیس همه‌ی دستگاه‌های کشور بود و دخالت در همه‌ی امور میکرد، گوشش به دهان سفیر آمریکا و سفیر انگلیس بود. اگر آن‌ها چیزی میخواستند و اصرار داشتند، او ناگزیر، خواه و ناخواه، اطاعت میکرد. گاهی هم نمیخواست، اما مجبور بود اطاعت کند و اطاعت میکرد. از یک چنین نقطه‌ای آمریکائیها بیرون رانده شدند. خوب، این خیلی حادثه‌ی مهمی بود؛ این زخم کوچکی نبود.»[10]

 

عدم ارتباط با تاریخ و فراموشی آن سبب می شود تا در بزنگاههای تاریخی نتوان در سمت درست تقابل ایستاد. مقام معظم رهبری با اشراف تاریخی که نسبت به تاریخ معاصر ایران دارند، سابقه دشمنی های آمریکا با ایران را اینگونه بر میشمارند: «تاریخ ملت ما در فصلی سیاه، تلخ و خونین آمیخته به انواع دشمنیها و کینه‌ورزیهای رژیم امریکاست. بیست‌وپنچ سال حمایت از رژیم دیکتاتور و جلاد پهلوی، با آن همه جنایاتی که وی نسبت به ملت ما مرتکب شد. غارت اموال این ملت با همدستی شاه، مقابله‌ی جدی با انقلاب در آخرین ماه‌های عمر رژیم شاه و تشویق وی به سرکوب تظاهرات میلیونی مردم. کارشکنی نسبت به انقلاب به وسائل گوناگون در اولین سالهای پیروزی، تماس تحریک آمیز سفارت امریکا در تهران با عناصر ضدانقلاب، کمک به کودتاچیان، کمک مستمر به عناصر تروریست و ضدانقلاب در خارج از کشور، بلوکه کردن نقدینه‌ها و اموال ایران و عدم تحویل اجناسی که بهای آن مدتها قبل دریافت شده است، عدم تحویل اموالی که شاه از بیت‌المال برداشته و به نام خود در بانکهای امریکا گذارده بود، تلاش برای محاصره‌ی اقتصادی و ایجاد جبهه‌ی متحد غرب علیه ملت ما، حمایت آشکار و مؤثر از عراق در جنگ علیه ما و بالأخره لشگرکشی بیمنطق قلدر مآبانه به خلیج‌فارس و در خطر قرار دادن جدی امنیت و آرامش منطقه. اینها بخشی از ادعانامه‌ی ملت ما علیه رژیم ایالت متحده‌ی امریکاست. ادعا نامه‌ای که میتواند کلیه‌ی ادعاهای صلح‌طلبی و اظهارات سران این رژیم در مورد حُسن نیّت نسبت به جمهوری اسلامی را - که ظاهراً هدفی جز حل مشکلات داخلیشان ندارد - مورد تردید جدی قرار دهد.»[11]

حضرت امام خمینی (ره) و پیروان ایشان در مقابل عنادورزی آمریکایی‌ها هرگز از دایره اخلاق خارج نشدند «وقتی که انقلاب پیروز شد، در این‌جا هیچ‌کس به آمریکاییها صدمه‌ای نزد؛ آنها را اذیّت نکردند؛ سفارت را از آنها نگرفتند. آنها را روانه کردند؛ با احترام به خانه خودشان رفتند. کسی کاری به کارِ آنها نداشت. عدّه‌ای از آنها هم در داخل سفارت ماندند. لکن شروع به توطئه کردند: تماس با مخالفین انقلاب؛ درس دادن به عناصر پس مانده و وامانده رژیم پهلوی که در این‌جا از ادامه حیات مأیوس شده بودند. خوب؛ ملت ایران هوشیار است. ملت ایران غافل نیست و میفهمد که قضیه چیست.» [12] ایشان در بیان دیگری می فرمایند: «انقلاب پیروز شد. وقتی انقلاب پیروز شد، یکی از کارهایی که مردم کردند، همان اوّل روزهای بیست‌ویک و بیست‌ودو بهمن به سفارت امریکا رفتند و امریکاییها را گرفتند و در آن روزها آن‌جایی که ما مستقر بودیم، من خودم دیدم که چشمهای اعضای سفارت امریکا را بستند و به آن‌جا آوردند. من یقین داشتم که امام دستور خواهند داد اینها را یا اعدام و یا مثلاً زندانی کنند! برخلاف تصوّر همه و برخلاف تصوّر خود امریکاییها، امام دستور دادند که اینها را آزاد کردند و به سفارتشان رفتند…اما دولت آمریکا این بزرگواریهای ملت ایران و انقلاب را ندیده گرفت... یعنی از گذشته درس نگرفتند! نتیجه قهرىِ این کارها هم این بود که دانشجویان مسلمان پیرو خطّ امام ریختند سفارت را تصرّف کردند و اعضای سفارت را گروگان گرفتند. این حرکت، در واقع مجازاتی نسبت به امریکاییها بود.»[13]

 

فتنه گری آمریکا بعد از انقلاب

بی شک قسمت زیادی از انگیزه انقلابیون برا به تحقق رساندن انقلاب اسلامی، مظالم و جنایات محمدرضا پهلوی بود و در نتیجه یکی از مطالبات مردم پس از پیروزی انقلاب نیز محاکمه و مجازات وی بود. آمریکا با پناه دادن به این جنایتکار باب جدیدی از دشمنی علیه ملت ایران را غاز کرد. آمریکایی رقم زدن یک 28 مرداد دیگر را در سر می پروراندند اما بصیرت امام و مردم انقلابی مانع از تحقق این نقشه شد:

«آمریکایی‌ها] همان روزهای اوّل [انقلاب]، زمینه‌ی یک ضربه‌ی بزرگ به ملّت ایران را فراهم کردند، یعنی محمّدرضا را پناه دادند در آمریکا، برای اینکه او را نگه دارند، زمینه را فراهم کنند، عواملش را در اینجا تقویت کنند، خود او هم باشد، بعد همان کاری را که در ۲۸ مرداد سال ۳۲ انجام دادند -یعنی ۲۵ سال قبل از آن تاریخ- دومرتبه انجام بدهند. در ۲۸ مرداد هم محمّدرضا از ایران فرار کرد؛ انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها دست به دست هم دادند، مخفیانه آمدند داخل، از سفارتهای گوناگون استفاده کردند، پناه گرفتند، عوامل خودشان را تجهیز کردند، آماده کردند، از غفلت آن روز مردم استفاده کردند، دومرتبه محمّدرضا را برگرداندند و همان برگرداندن بود که ۲۵ سال تسمه از گُرده‌ی این ملّت کشید و پدر این مردم را درآورد. اینها میخواستند این کار را دوباره انجام بدهند، [امّا] امام جلوی این را گرفت، سد کرد، ملّت ایران را بیدار کرد و ملّت ایران بیدار شدند.»[14]

 

در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، آمریکا که همه چیز را از دست رفته می‌دید تمام توان خود را برای مقابله با انقلاب به میدان آورد در واقع «پس از انقلاب اوّلین حکومتی و دولتی که با این حرکت مردم به جد شروع کرد مخالفت کردن، آمریکا بود.»[15] تمام ظرفیت سیاسی، نظامی و اقتصادی آمریکا برای مقابله با انقلاب اسلامی پای کار بود. «در اوّلین ماه‌های پیروزی انقلاب، مجلس سنای آمریکا یک مصوّبه و قطعنامه‌ی شدیداللحنی علیه جمهوری اسلامی ایران صادر کرد، دشمنی را به‌طور عملی شروع کرد؛ این در حالی بود که هنوز سفارت آمریکا در ایران باز بود»[16]

توجه به تحرکات خصمانه و حرکت عظیم دانشجویان در تسخیر سفارت، وجه تسمیه آن به «انقلاب دوم» توسط حضرت امام را بیش از پیش روشن می کند: «اینکه شنیدید امام این حرکت را انقلاب دوّم نامیدند، بی‌معنا نیست؛ از ساعات اوّل پیروزی انقلاب بلکه حتّی قبل از انقلاب دشمن درصدد توطئه برآمد. آمریکایی‌ها چند روز قبل از پیروزی انقلاب آدم فرستادند اینجا که شاید بتوانند یک کودتایی راه بیندازند و حرکت مردم را خنثی کنند که البتّه نتوانستند.»[17]

سفارت به مکانی گفته می شود که به امور شهروندان کشور متبوع خود رسیدگی کرده و البته گزارشاتی از کشور میزبان را نیز به ارسال می‌کند اما سفارت آمریکا در ایران نه تنها در سطح بسیار بالایی از گزارشات امنیتی را جمع آوری و ارسال می‌کرد بلکه به یک ستاد عملیاتی توطئه و بحران آفرینی در ایران تبدیل شده بود. «فراموش نشود که برخی سفارتخانه‌های مقیم تهران از جمله سفارت امریکا، مرکزی برای هدایت و حمایت بعضی از این گروهها بودند.»[18] اخلال ایجاد کردن آمریکا در کارهای انقلاب مردمی ایران، به هیچ وجه قابل پذیرش ملت نبوده است «در سال ۱۳۵۷ ملت ایران پیروز شد... از روز اول آمریکائیها شروع کردند به معارضه، به اخلال در کارها؛ مرکز اخلال و مرکز همه‌ی توطئه‌ها هم همین لانه‌ی جاسوسی، یعنی سفارت آمریکا در تهران بود. ارتباط بگیرند، تهدید کنند، تطمیع کنند، قرار مدار بگذارند، انسانهای ضعیف را به خودشان جذب کنند، برای اینکه شاید بتوانند کاری انجام دهند؛ لیکن در سیزده آبان سال ۵۸ دانشجوها به عنوان زبده‌ترین قشر مبارز ملت ایران، حرکت تسخیر لانه‌ی جاسوسی را انجام دادند.»[19]

تا جایی که در برخی از اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی آمده است که اعطای ویزا به شهروندان ایرانی برای اقامت در آمریکا صرفا در مقابل ارائه اطلاعات ارزشمند جاسوی از نهادهای حاکمیتی و امنیتی ایران انجام خواهد

 

اما حقیقتا دشمنی آمریکا با انقلاب اسلامی بر سر چه بود؟ چرا آمریکایی تمام تلاش خود را برای نابودی این انقلاب به کار بسته بودند؟ آنها می ترسیدند که این روحیه استکبار ستیزی که توسط انقلاب اسلامی در شریان های جامعه اسلامی ایران ریشه دوانده بود به دیگر جوامع نیز منتقل شود. دستیابی به این هدف برای آنها استفاده از هر وسیله ای را توجیه می کرد. تطمیع و تهدید و فریبکای و ... برایشان حد و مرز نداشت و بی شک مرکز همه این شرارت ها هم سفارت آمریکا در ایران بود که سقوطش سیاهه جنایات آمریکا و بسیاری از همدستان داخلی را برملا کرد. «اوّلین مضمون سیزده آبان عبارت است از رویارویی رژیم امریکا با نهضت اسلامی و بیداری اسلامی. علّت هم این بود که آنها حدس میزدند اگر اسلام در دل مسلمانان احیاء شود و در عمل آنان تجلّی پیدا کند، این قضیه منحصر به ایران نخواهد ماند و دنیای اسلام را فراخواهد گرفت؛ همچنان که بعد از پیروزی انقلاب، در فلسطین، لبنان و بسیاری از کشورهای اسلامی و عربی».»[20]

آمریکایی ها درخواست های نامعقول و زیاده‌خواهانه از جمهوری اسلامی داشتند و هربار با پاسخ منفی مواجه می شدند و همین امر عصبانیت آن ها را بیشتر می کرد و محرک لازم برای کینه توزی علیه انقلاب اسلامی را برایشان فراهم می‌کرد. «این انقلاب، چون متّکی به مردم بود، نظامی را بر سرِ کار آورد که مردمی بود؛ و چون رهبر این انقلاب، محبوبیت مردمی داشت و مردم پشت سر وی حرکت می‌کردند، برای قطع کردن امتیازات خارجی، منتظرِ گذشتِ زمان نشد و بلافاصله امتیازات قطع گردید. البته ما، تا ماهها پس از پیروزی انقلاب، روابطمان را با امریکا قطع نکردیم و فقط امتیازات آن کشور در ایران قطع شد. آنها می‌خواستند از نفت ما استفاده کنند؛ گفتیم: «نمی‌شود.» می‌خواستند از سرمایه‌گذاریهای ظالمانه‌ای که به وسیله‌ی رژیم گذشته در ایران شده بود و آنها سودش را می‌بردند، استفاده کنند؛ گفتیم: «نمی‌شود.» می‌خواستند در ارتش - بخصوص در نیروی هوایی - حضور داشته باشند؛ گفتیم: «نمی‌شود». می‌خواستند دستگاه جاسوسی خودشان را در سفارتخانه‌ی سابقشان، فعّال نگه دارند؛ گفتیم: «نمی‌شود.» سفارتخانه‌ی امریکا، تا ماهها پس از پیروزی انقلاب باز بود و در این‌جا کاردار و سایر مسؤولین سفارتی داشتند. بعد که جوانان مسلمان دانشجو، سفارتخانه را گرفتند، دیدند این سفارتخانه مرکزی برای ارتباط با عناصر ضدّانقلاب و ضدّ نظام جمهوری اسلامی، و وسیله‌ای برای بده و بستان و تقویت و وصل کردن این به آن بوده است؛ همان نقشی که سفارت انگلیس، قبل از 28 مرداد در ایران ایفا می‌کرد. یعنی این را ببین، آن را ببین، این را به آن وصل کن. پول به این برسان، سلاح به او برسان و تدبیر به او برسان، تا حادثه‌ای علیه جمهوری اسلامی اتّفاق بیفتد. مشغول چنین کارهایی بودند. ملت ایران، سفارتخانه‌ی امریکا را «لانه‌ی جاسوسی» نامید و این واقعیت داشت.»[21]

آمریکایی ها گمان می‌کردند که می توانند نظام نوپای جمهوری اسلامی را زمین بزنند و دوباره شاه را بر سرکار بیاورند. به همین منظور از تحویل او به انقلابیون خودداری کرده و سرمایه های شاه را نیز تحویل ایران نمی دادند. «محمّدرضا را که فراری ملت ایران بود، در آمریکا پذیرفتند و به عنوان یک میهمان پناه دادند. اموالی که در اختیار محمّدرضا قرار داشت، بالغ بر میلیاردها دلار میشد که در آمریکا سرمایه‌گذاری کرده بود. در همه جای دنیا معمول است وقتی یک نفر که در رأس رژیمی قرار دارد، سرنگون شد، اموال شخصی اش که از آنِ مردم و دولت جدید بر سرِ کار آمده است، به آن دولت برگردانده میشود. این در همه جا یک عرف است. اگر روزنامه‌ها را در قضایای گوناگون خوانده باشید، میبینید که همه جا این کار را کرده‌اند. هیچ جا سابقه ندارد که آن همه ثروت را که متعلّق به ملت ایران بود، در حسابهای محمّدرضا و کسانش در آمریکا، نگه دارند. حتّی یک ریالش را به مردم ایران ندادند و نگه داشتند و هنوز هم پیش آنهاست. هنوز هم طلب ملّت ایران از رژیم آمریکا، میلیاردها دلار است. آنها اموالی را که دولت ایران در گذشته خریداری کرده بود؛ پولش از کیسه ملّت ایران پرداخته شده بود و ملّت به آنها احتیاج داشت، نگه داشتند. هنوز هم در انبارهای خودشان نگه‌داشته‌اند و تا امروز هم تحویل دولت جمهوری اسلامی و ملّت ایران نداده‌اند. طلبهای ایران که در آمریکا بود، بلوکه شد و اینها را برنگرداندند. چرا؟ به این امید که شاید بتوانند نظام جمهوری اسلامی را منهدم کنند. با خود گفتند: امروز این پولها را به آنها نمیدهیم که مورد استفاده‌شان قرار گیرد. غرض این‌که، رژیم ایالات متّحده آمریکا، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، همان روشِ قبل از پیروزی را ادامه داد؛ یعنی اِعمال کینه و خصومت با ملّت ایران و نظام جمهوری اسلامی. در چنین شرایطی بود که قضیه سفارت اتّفاق افتاد... جوششی در میان ملّت موجب شد تا به وسیله قشر حاضر در صحنه شجاعِ متهوّرِ دانشجو، سفارت آمریکا تسخیر شود معنای آن تسخیر این بود که رژیم آمریکا بداند نسبت به این انقلاب نمیشود شوخی کرد و این انقلاب و این ملّت و کشور، از انقلابها و ملتها و کشورهایی نیست که دست روی دست بگذارد، ساکت بنشیند و تحمّل کند تا آن طرف دنیا علیه‌ش خواب پریشان ببینند و توطئه درست کنند.»[22] تسخیر سفارت در حقیقت تبلوری از حقایق این انقلاب و ملّت بود. این حرکت نشان داد که ملّت ما در مقابل قدرتِ پر گوىِ پرخواهِ متوقّعِ مغرورِ مستکبری مثل آمریکا هم، تا همه جا ایستاده است.»[23]

 

4. دفاعی و عقلانی بودن تسخیر لانه جاسوسی


انقلاب های مهم تاریخ جهان همواره مختصات شبیه به هم را دارا بوده اند. از سرنوشت انقلاب گرفته تا رفتار انقلابیون با طیف مخالف و دشمن. انقلاب اسلامی ایران و خصوصا خصومت مبنایی اش با آمریکا نیز گاها در فضای همین انقلاب ها در بوته تحلیل قرار می‌گرفت. برخی از مردم و بعضا اندیشمندان، انقلابیون را متهم به تندروی و انجام اقدامات تحریک برانگیز در قبال آمریکا می‌کردند. ماجرای تسخیر سفارت آمریکا به صورت جدی مورد نقد برخی از جریانات محافظه کار و لیبرال داخلی قرار گرفت بطوری که تنش های بین ایران و آمریکا را به تسخیر لانه جاسوسی نسبت دادند. مقام معظم رهبری در تبیین و تشریح این اتهام اینچنین می فرمایند: «بعضی خیال میکنند دشمنی‌هایی که با ما میشود به‌خاطر این است که ما ستیزه‌گری کرده‌ایم؛ ما دائماً انگشت در چشم اینها کرده‌ایم، [لذا] اینها از این جهت با ما دشمنی میکنند؛ نه، این هم خیال غلطی است، تصوّر غلطی است. ما شروع‌کننده نبوده‌ایم. اوّل انقلاب آمریکایی‌هایی که دستگیر شده بودند، چند روزی نگه داشته شده بودند، امام فرمود با کمال مراقبت بروند به محلّ خودشان، سفارت خودشان؛ تا قبل از اینکه مسئله‌ی تسخیر سفارت پیش بیاید -که آن هم عواملی داشت، مقدّماتی داشت- [آمریکایی‌ها] در کمال امنیّت اینجا زندگی میکردند؛ راحت میرفتند، می‌آمدند؛ و البتّه بدجنسی میکردند. ما شروع نکردیم، آنها شروع کردند؛ آنها از همان اوّل شروع کردند: با بدگویی، با تحریم، با طلبکاری، با پناه دادن به دشمن ملّت ایران؛ شروع‌کننده آنها بودند.[24] در قرآن کریم هم اتّفاقاً در یک موردی عین همین وجود دارد: «وَ هُم بَدَءوکُم اَوَّلَ مَرَّة»[25]... آنها شروع کردند علیه انقلاب حرکت کردن: هم در خود آمریکا قطعنامه بگذرانند، سخنرانی کنند، در کنگره علیه جمهوری اسلامی که تازه متولّد شده تصمیم‌گیری کنند، گروه تروریستی راه بیندازند، گروه‌های کودتاگر به وجود بیاورند و تمهید کنند و برنامه‌ریزی کنند، هم در خود سفارت -که بحق گفته شد «لانه‌ی جاسوسی»- تمهیدات جاسوسی عظیمی را فراهم بکنند؛ [لذا] آنها شروع کردند و شروع‌کننده آنها بودند. وقتی که شروع کردند، حرکت دانشجویان که به سفارت حمله کردند در حقیقت حرکت دفاعی بود، به‌جا بود، به‌موقع بود، کاملاً عقلانی بود».[26]

 

انقلاب اسلامی از ابتدای شکل گیری همواره تحت شدیدترین جنگ های تبلیغاتی و شناختی بوده است. عقلانی ترین و منطقی‌ترین رفتارهای انقلابیون در رسانه ها به صورت وارونه جلوه داده شده و در مظان اتهام قرار می‌گرفته است «امروزه در عرف سیاستی که آمریکاییها آن را هدایت میکنند... قضیه را این‌طور مطرح میکنند که آمریکا مثل همه کشورهای دیگر در داخل تهران سفارتخانه‌ای داشت و عدّه‌ای از روی بی تربیتی و بی اعتنایی به موازین بین‌المللی، ریختند و این سفارتخانه را که خانه آمریکاییها بود، تسخیر کردند و دیپلماتها را دستگیر نمودند. این‌طور، قضیه را در دنیا منعکس میکنند. در حالی که طرح این قضیه به این شکل، خلاف واقع و غلط است. قضیه این‌طور نیست. قضیه این است که دولت آمریکا، یک نظام جبّار را در کودتای بیست و هشتم مرداد سال ۳۲، در ایران بر سرِ کار آورد. بیست و پنج سال، انواع پشتیبانیها را از آن نظام جبّارِ ظالمِ غاصبِ خائن و فاسد انجام داد. در همان سالِ آخر؛ یعنی تقریباً آخرین سالی که آن رژیم نابجا و نابحق و فاسد بر سرِ کار بود، همان آقایی که امروز در دنیا چهره مردم دوستی به خود گرفته است و این گوشه وآن گوشه دنیا، در قضایای بین‌المللی دخالتهای بیجا و حضور بی‌فایده میکند، رئیس جمهور آمریکا بود. رئیس جمهور دمکراتِ آمریکا، در همان حالی که ملت ایران نهایت شدّتها و سختیها را از دست آن رژیمِ فاسدِ غاصب میکشید، به ایران آمد، نان ملت ایران را این‌جا خورد، بر سر سفره رنگین غاصبان حکومت در ایران نشست و لذّتهایش را برد، بعد هم با حالت سرمستی، ایستاد و اعلام کرد که: «ایران صاحب بهترین حکومتهاست. امن‌ترین جاهاست و اینها که بر سرِ کارند، بهترین حکّامند!» انگار نه انگار که دستِ شاه تا مِرفق به خون این ملت آلوده است. این کار را آمریکاییها کردند. بعد از مدّتی هم... یک عدّه دانش‌آموزان و نوجوانان ما - این گلهای هنوز درست باز نشده - را پرپر کردند. این ضربه را، اوّل آنها وارد آوردند.»[27]

تسخیر لانه جاسوسی یک اقدام عقلانی در برابر دولتی مداخله گر و تروریست است «رژیم استکباری، هم جنگ‌افروز است، هم تروریست است، هم تروریست‌پرور است، هم مداخله‌گر است، هم فاسد است، هم انحصارطلب است؛ یعنی وقتی میگوییم «رژیم استکباری»، استکبار جامع همه‌ی این زشتی‌ها و بدی‌ها و شیطنت‌ها است. بنابر‌این، ستیزه‌گری با این استکبار، با این پدیده، عین عقلانیّت است. حالا بعضی‌ها میگویند «آقا! این خلاف عقلانیّت است، خلاف تدبیر است»؛ نه، خلاف تدبیر نبود؛ این درست عین عقلانیّت بود؛ تسلیم شدن و زیر بار رفتن، ضدّ عقلانیّت بود.»[28]

 

5. اهمیت مساله نفوذ و نفوذی‌ها

شاید بتوان مهمترین اثر وضعی تسخیر سفارت آمریکا در ایران را قطع نفوذ اجانب و بیگانگان دانست. پیش از انقلاب قدرت های غربی از آزادی عمل ویژه ای در کشور برخوردار بودند. اجرای قوانینی همچون کاپیتولاسیون و وجود مستشاران غربی در کشور شاهدی بر این مدعاست. جابجایی مسئولین و تعیین سیاست های کلی رژیم شاهنشاهی و غارت منابع طبیعی ایران از بارزترین نمودهای نفوذ سیاسی و اقتصادی و ... غربی ها در ایران بود. محور همه این اقدامات سفارتخانه های غربی و خصوصا سفارت آمریکا بود. «مهم‌ترین پاسخی که جمهوری اسلامی در مقابل توطئه‌های آمریکا به آمریکا داده این بوده که راه نفوذ مجدّدِ سیاسی آمریکا به کشور را بسته است.[29] حرکت دانشجویان برای تسخیر سفارت جلوی تحرّک ابرقدرتِ پُرروی زیاده‌خواه آمریکا را در داخل کشور گرفت.[30]


یک روز آمریکائیها توی همین کشور شما، توی همین تهران شما، توی مناطق مختلف کشور، در همه‌ی نقاط حساس، آدم داشتند؛ در نیروهای مسلح، در بخشهای مربوط به مالیه و دارائی، در بخشهای حساس سیاست، در بخشهای امنیت، عناصر و آدمهای آن‌ها همه‌کاره بودند. خودِ شاه مملکت هم که رئیس همه‌ی دستگاه‌های کشور بود و دخالت در همه‌ی امور میکرد، گوشش به دهان سفیر آمریکا و سفیر انگلیس بود. اگر آن‌ها چیزی میخواستند و اصرار داشتند، او ناگزیر، خواه و ناخواه، اطاعت میکرد. گاهی هم نمیخواست، اما مجبور بود اطاعت کند و اطاعت میکرد. از یک چنین نقطه‌ای آمریکائیها بیرون رانده شدند. خوب، این خیلی حادثه‌ی مهمی بود؛ این زخم کوچکی نبود.


بر طبق معمول، دولتهای استکباری که از طریق سفارتخانه‌هایشان در داخل کشورها سمپاشی میکنند، ارتباط برقرار میکنند، امکانات جاسوسی برقرار میکنند - که الان هم میکنند؛ الان هم در دنیا این کار معمول است. از طریق سفارتخانه‌ها فسادهای گوناگونی میکنند - از این طریق مشغول شدند به کار کردن. حرکت جوان‌های دانشجو به عنوان «دانشجویان مسلمانِ پیرو خط امام» این ترفند را هم باطل کرد ... آمریکائیها هنوز دل‌پرىِ خودشان را نسبت به این حرکت پنهان نمیکنند.»[31]

نارضایتی و خشم آمریکاییها از این اقدام در رفتار غربگرایان و لیبرال های داخلی نیز به وضوح قابل مشاهده بود. نمونه بارز آن تعبیر مهندس بازرگان از این اقدام بود که عاملان آن را «دانشجویان پیرو شیطان» خواند و حرکت آن ها را تقبیح کرد. مقام معظم رهبری در مورد این حرکات ضدا انقلابی می فرمایند: «بنده در جزئیّات وقایع آن روز[سیزده آبان 58] قرار داشتم؛ همان روزها مکرّر به لانه‌ی جاسوسی رفته‌ام، آمده‌ام، نشسته‌ایم، صحبت کرده‌ایم، با جوانهایی که آنجا بودند، با دیگران، در شورای انقلاب -که آن‌وقت ما عضو شورای انقلاب بودیم- میدانم که چه تحرّکاتی از گوشه‌وکنار انجام میگرفت برای خنثی کردن این حرکت؛ امّا امام ایستاد.»[32]

 

دلیل خشم آمریکاییها و دنباله های داخلی شان از اقدام شجاعانه دانشجویان در تسخیر سفارت این بود که آخرین راه ارتباطی آمریکا و انقلاب اسلامی را به کلی قطع کرد و دیگر هیچ بهانه ای برای تحمیل خواسته ها و سلطه گری وجود نداشت. مقام معظم رهبری با بازخوانی تاریخ انقلاب های جهان، معتقد است که اصلی ترین عامل به انحطاط کشیده شدن و سقوط انقلاب های جهان، حفط ارتباط با سلطه گران بوده است:


«کشورهایی بودند که اگر ارتباطی هم با بلوک شرق داشتند، این ارتباط، آن چنان مستحکم نبود. بعد، عمدتاً آمریکاییها، شروع به نفوذ در داخل اینها کردند. اراده مردم، اراده رهبران و عزم عمومی ملتها را، طوری تغییر دادند که بتدریج، انقلابی که انجام شده بود، صددرصد به حال اوّل برگشت و بلکه به شکل بدتر درآمد. نمونه‌های این را در کشورهایی از آفریقا و جاهای دیگر داریم؛ که بنده بنا ندارم از آن کشورها اسم بیاورم.
اگر به تاریخ سی، چهل سال اخیر نگاه کنید، این کشورها را میبینید که به رژیم آمریکایی وابسته شدند. از چه راهی؟ یا از راه مرعوب کردن، یا تطمیع کردن، یا محتاج کردن و یا فشار وارد آوردن. انواع فشارها را روی این کشورها و ملتهای مستقل وارد میکردند. آنها هم رابطه را به کلّی قطع نکرده بودند. سفیر هم بود، مسؤولین آمریکایی هم بودند. وسوسه میکردند، میرفتند، میآمدند و حتّی دل رهبران انقلابها و رهبران ملتها را خالی میکردند. آنها را میترساندند، مرعوبشان میکردند، و کسی که مرعوب شد، با اندک تشری میشود او را از میدان خارج کرد.
این سرنوشتِ -اگر نگوییم همه- اغلبِ انقلابها است. آنچه که ما از نزدیک دیدیم، آنچه در خبرهای همزمان در دنیا خواندیم یا -چه قبل از انقلاب، چه دنباله‌هایش هم، بعضی در بعد از انقلاب- دیدیم، همین بود. عامل این برگشتن چه بود؟ این بود که آن پیوند تحمیلی میان قدرت فائقه حکومت متجاوز و مستبد آمریکا با این کشورها، منقطع نشده بود. چون رابطه‌ای برقرار بود، آن رابطه، خود موجب میشد که طرفِ قویتر، از آن رابطه استفاده کند و مدام روی طرف ضعیفتر - در مجالس مذاکره، پشت میزها، در معاملات گوناگون - فشار بیاورد تا بالاخره وادارش کند که میدان را به نفع او خالی کند. قضیه لانه جاسوسی، این آخرین رشته ارتباط ممکن را بین انقلاب و آمریکا برید و قطع کرد. این، خدمت بزرگ و ذیقیمت را به انقلاب ما کرد!»[33]

 

6. پیروزی نهایی با مقاومت

انقلاب اسلامی ایران که یکی از مردمی ترین انقلاب های طول تاریخ به حساب می آید، نماد ایستادگی و دلاورمردی جوانانی است که با دستان خالی در مقابل دژخیمان تا دندان مسلح قرار گرفته و بدون هراس از شکست و ریخته شدن خونشان، برای اسلام و آزادی وطن از چنگال دشمن مبارزه کردند. رو در رو شدن با سردمداران استکبار در جهان همچون آمریکا و ایادی اش امری بود که از عهده هرکسی بر نمی آمد و جوانان غیور ایرانی با راهنمایی های یک رهبر الهی تویانستند هینمه و ابهت ابرقدرت های جهانی را از بین برده و دست تجاوزشان را از کشور و اسلام قطع کنند. تسخیر لانه جاسوسی در واقع قطع کردن سر این اژدها بود که جز با مقاومت و ایستادگی و شجاعت امکانچذیر نبود. مقام معظم رهبری حکایت این ایستادگی و مقاومت را اینگونه بیان می کند:


«مردم در انقلاب، شاه را از ایران راندند؛ در ۱۳ آبان، آمریکا را از ایران راندند. لذا امام فرمود: انقلابی بزرگتر از انقلاب اول. این یک عبرت است. یعنی یک ملت وقتی در راه درست، با هدایت صحیح و با بصیرت، ایستادگی و استقامت میکند، هیچ قدرتی در مقابل او تاب مقاومت ندارد. همه‌ی مانعها برداشته شد.[34] در هنگامه‌ی‌ پرشور پیروزی‌، آن‌گاه‌ که‌ کشتی ‌انقلاب‌، با حکمت‌ و توکل‌ نوح‌ کشتیبان‌، بر روی‌ امواج‌ متلاطم‌ حوادث‌ باصلابت‌ و قدرت‌ پیش‌ رفته‌ و به‌ ساحل‌ نجات‌ رسیده‌ بود دست‌ نیرومند انقلاب‌ گریبان‌ استکبار را گرفت‌ و آن‌ را از مسند موهوم‌ شکست‌ناپذیری‌ که‌ ازتبلیغات‌ دروغین‌ خود و اوهام‌ توده‌های‌ غافل‌ جهان‌ ساخته‌ بود به‌ زیر کشید و با تحقیر دولت‌ مستکبر امریکا دل‌ ملتهای‌ تحقیر شده‌ی‌ جهان‌ را شاد کرد.زمره‌ی‌ دلباخته‌ و پرشور دانشجویان‌، لانه‌ی‌ توطئه‌گران‌ و جاسوسان‌ را زندان‌آنان‌ کردند و آشتی‌ناپذیری‌ اسلام‌ نجات بخش‌ را با کفر ستم‌پیشه‌، به‌ دنیا نشان‌ دادند. از آن‌ روز انقلاب‌ اسلامی‌ ما که‌ ضدیت‌ با ظلم‌ و استبداد رژیم‌دست‌نشانده‌ را به‌ پیروزی‌ رسانده‌ بود آخرین‌ امید طمعکاران‌ فرصت‌جوی‌ جهانی‌را هم‌ زایل‌ کرد و ابعاد گسترده‌ی‌ مبارزه‌ی‌ جهانی‌ خود را که‌ در آن‌، نه‌ فقط رژیم‌ وابسته‌ی‌ حاکم‌ بر ایران‌ بلکه‌ ریشه‌ و ام‌الفساد همه‌ی‌ گرفتاری ها یعنی‌ نظام‌ سلطه‌ی‌ جهانی‌ و در رأس‌ آن‌ امریکا، آماج‌ این‌ مبارزه‌ است‌،آشکار ساخت.»‌[35]

 

 


[1] - صحیفه امام ج 10 ص 492

[2] - بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1382/05/15

[3] -بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان - 1394/08/12

[4] -  بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان ۱۳۸۷/۰۸/۰۸؛

[5] - بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم 1394/06/18

[6] - بیانات در دیدار جمعی از دانش‌آموزان و دانشجویان - 1381/08/13

[7] - بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان - 1398/08/12

[8] -بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1394/06/18

[9] - بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان - 1398/08/12

[10] - بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان - 1387/08/08

[11] - بیانات در مجمع عمومی سازمان ملل - 1366/06/31

[12] - بیانات در دیدار جمعی از دانش‌آموزان و دانشجویان - 1372/08/12

[13] - بیانات در خطبه‌های نمازجمعه - 1376/10/26

[14] - بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان - 1395/08/12

[15] - بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان - 1394/08/12

[16] - بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان - 1394/08/12

[17] - بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان - 1395/08/12

[18] - بیانات در مجمع عمومی سازمان ملل - 1366/06/31

[19] - بیانات در دیدار دانش‌آموزان‌ و دانشجویان - 1391/08/10

[20] - بیانات در دیدار جمعی از دانش‌آموزان و دانشجویان - 1381/08/13

[21] - بیانات در خطبه‌های نمازجمعه - 1373/11/14:

[22] - بیانات در دیدار جمعی از دانش‌آموزان و دانشجویان - 1373/08/11

[23] - بیانات در دیدار جمعی از دانش‌آموزان و دانشجویان - 1373/08/11

[24] - بیانات در دیدار مسئولان نظام - 1395/03/25

[25] - توبه / 13 - و آنها شروع‌کننده بودند

[26] - بیانات در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت سالروز ولادت پیامبر اعظم(ص) و امام صادق(ع) - 1399/08/13

[27] - بیانات در دیدار جمعی از دانش‌آموزان و دانشجویان - 1372/08/12

[28] - بیانات در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت سالروز ولادت پیامبر اعظم(ص) و امام صادق(ع) - 1399/08/13

[29] - بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان - 1398/08/12

[30] - بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان - 1395/08/12

[31] - بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان - 1387/08/08

[32] - بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان - 1395/08/12

[33] - بیانات در دیدار جمعی از دانش‌آموزان و دانشجویان - 1372/08/12

[34] - بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان - 1390/08/11

[35] - پیام به مناسبت روز ملی مبارزه با استکبار جهانی‌ - 1369/08/13

رهبر انقلاب و 13 آبان

گفت و گو با آقای محسن غنی‌یاری، از پژوهشگران اسناد لانه جاسوسی

2* موضوع بحث ما اسناد لانه‌ی جاسوسی است. این اسناد بعد از بازیابی، در چه موضوعاتی تقسیم‌بندی شدند؟
* بر اساس خاطرات افرادی که در تسخیر لانه‌ی جاسوسی مشارکت داشتند، چه آنهایی که منتشر شده و چه آنهایی که ما در آرشیو داریم، مشخص است عمده‌ی کسانی که در این ماجرا مشارکت داشتند، هدفشان از ورود به سفارت این نبود که کسی را بگیرند و بمانند، بلکه چند هدف اصلی داشتند.

یکی این بود که به آمریکا بگویند شاه را بیرون کن، چون نگران بودند مانند ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، شاه به آنجا برود و علیه انقلاب اقدام کند. هدف دیگر این بود اسنادی که آنجا وجود دارد و نشان می‌دهد علیه انقلاب فعالیت می‌کنند را بیرون بیاورند و منتشر کنند. بنابراین، می‌توان گفت یکی از علت‌های اصلی حضور دانشجویان در آنجا، همین اسناد بود. درست است که بعداً حفظ افراد دستگیر شده در سفارت و نگهداری‌شان در ۴۴۴ روز در اولویت قرار گرفت اما اصل ماجرا، دستیابی به همین اسناد بود.
 
ما الان در مورد سند صحبت می‌کنیم. آن زمان دانشجویان پیرو خط امام سندها را در ۷۷ جلد منتشر کردند. این کتابها موضوعات متعددی داشت و هر کدام به شرایط روز می‌پرداخت. مثلاً اگر بنی‌صدر مشکلی داشت یا یک جاسوسی دستگیر می‌شد یا شوروی اقدامی در افغانستان می‌کرد، متناسب با آن، اسناد را گردآوری و منتشر می‌کردند. نمی‌شود گفت دسته‌بندی خاصی بوده یا سیاست‌گذاری خاصی داشته، نه، سیاست‌گذاری خاصی نداشته. همه چیز در آن هست. مثلاً شما می‌توانید نمونه‌ی شرارت‌های آمریکا را در کردستان، تهران، ترکمن صحرا و با کمونیست‌ها ببینید. بعدها مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی آن ۷۷ جلد را تدوین و در هفت جلد قطور منتشر کرد. الان یازده جلد شده که درواقع چهار جلد جدید است. این چهار جلد جدید شامل رجال دوره پهلوی، روزشمار، خریدهای نظامی ایران از آمریکا و شیخ نشین‌ها است.
 
* فهم این اسناد برای مردم چگونه است؟
* نکته‌ای که وجود دارد این است که برخی از افرادی که این اسناد را دیدند، گفتند: «این اسناد چیزی نیست، اصلاً معلوم نیست چه خبر است.» باید دقت کنیم که اسناد انواع مختلفی دارند. اسناد دیپلماتیک یک مدل است، اسناد امنیتی یک مدل و اسناد نظامی یک مدل دیگر است. این‌ها هر کدام نوع خاص خود را دارند. اسنادی که دانشجویان آنجا پیدا کردند یا برای وزارت خارجه است یا قرارگاه سیا (CIA)، این دو نوع هستند. اسناد امنیتی و اسناد دیپلماتیک این‌گونه نیست که مانند یک کتاب خاطرات بخوانید و همه چیز را کشف کنید. اسناد دیپلماتیک به زبان دیپلماتیک نوشته می‌شود.
 
کسی که می‌خواهد این اسناد را بررسی کند، باید هم زبان اسناد امنیتی را بداند و هم زبان اسناد دیپلماتیک را. اگر کسی در این موارد اطلاعات نداشته باشد، این اسناد چندان قابل استفاده نیستند.
 
برخی از دوستان دانشجو فکر می‌کنند وقتی می‌گوییم ما سندی منتشر شده علیه آمریکا داریم، یعنی آمریکایی‌ها خاطراتشان را گفته‌اند. اما اسناد، این‌ها را نمی‌گویند؛ گفت‌وگوهای اسناد عامیانه نیستند. فهم اسناد دیپلماتیک و امنیتی تخصصی است و رشته‌های دانشگاهی برای آن کار می‌کنند. برخی از دیپلمات‌های بزرگ دنیا می‌گویند شما به‌جای اینکه اسناد را بخوانید، باید مفهوم سند را از لابه‌لای این سطور بیرون بکشید. یعنی آن چیزی که نوشته نشده را استخراج کنید.
 
یک نمونه‌اش را می‌توانم بگویم. در این اسناد، اسم همه آمده، مثلاً اسم شهید بهشتی آمده، اما شما چرا می‌گویید امیرانتظام جاسوس است؟ ولی شهید بهشتی نیست؟ اولاً باید مشخص کنید چه کسی با چه کسی صحبت کرده و در چه مسئولیتی بوده. ثانیاً باید ببینید چه کسی تقاضای جلسه کرده، کجا صحبت کردند، در مورد چه موضوعاتی گفت‌وگو شده، این‌ها همه شرط است. ما افراد مختلفی در این اسناد داریم که اسم ندارند و کد دارند. اگر یک دیدار عمومی است، هیچ‌جا شما نمی‌بینید مثلاً برای شهید بهشتی کد گذاشته باشند. پس کد برای چه کسی است؟ برای کسی است که آدم شماست و این فرد قرار است حرف‌هایی بزند و شما نباید منبع را بسوزانید، بنابراین کد دارد. حالا ببینیم چه کسی کد دارد. مثلاً امیرانتظام کد دارد، بنی‌صدر کد دارد. این‌ها که کد دارند را باید لیست کنیم.
 
پس اولین نکته این است که برای فهم بهتر این اسناد، خوب است دوستانی که کار سند و دیپلماتیک می‌کنند، واقعاً بیایند ویژگی‌های اسناد دیپلماتیک را بگویند و ادبیات دیپلماتیک را به من که عامی هستم، آموزش دهند. تصور برخی از عموم این است که این اسناد دفترچه خاطرات است، در حالی که این‌گونه نیست. نکته‌ی دوم این است که این اسناد برای انتشار تولید نشده‌اند. بنابراین، لزوماً به معنی واقعی کلمه گویا نیستند. باید با داده‌های پیرامونی گویایش کرد. یکی از ضعف‌هایی که ما در مورد این اسناد داشتیم، این بوده که روی این اسناد کار نکردیم. این سند محصول نیست، بلکه ماده خام است. ما باید این ماده خام را برای جامعه تبیین کنیم.
 
ما باید بگوییم این اصطلاح برای مستشاران نظامی است. این علامت برای قرارگاه سیا است و اینجا ادبیاتش این‌گونه است. وقتی می‌گویند «رابط خوب» این کلمه «خوب» در عرف امنیتی معنی دارد، به این معنی نیست که آدم خوبی است، بلکه به این معنی است که منافع ما را در نظر می‌گیرد، یعنی آدم ما است. این‌ها را متأسفانه درست انجام نداده‌ایم و به همین دلیل این اسناد به نظر من مهجور مانده‌اند. راه رفع این مهجوریت این است که باید این کار را انجام دهیم. آموزش و پرورش اقداماتی انجام داده تا از این اسناد در کتابهای درسی استفاده کند، براساس سفارش‌هایی که رهبر انقلاب در مورد این اسناد داشتند.
 
*  آیا دانشجویان همه اسناد را توانستند به دست بیاورند؟
* در مورد اسناد، توجه کنیم که تعداد به مراتب بیشتری از این اسناد که به دست آوردیم، در اول انقلاب از کشور خارج شده است. بالاخره قرارگاه سیا اینجا قرارگاه مرکزی بود. بنابراین، اسناد جاهای دیگر هم بوده‌اند. خود سندها نشان می‌دهند که آمریکایی‌ها با جعبه‌های چوبی بزرگی اسناد زیادی را از اینجا خارج کرده‌اند. بنابراین، این چیزهایی که در دست ما مانده، ته‌مانده‌ی اسناد است. فکر نکنید که همه‌ی اسناد اینجا هستند. این حجم سندی که اینجا وجود دارد، در واقع برای قرارگاه منطقه‌ای خیلی کم است. بعضی‌ها خیال میکنند که بسیاری از سندهایی که منتشر شده، همه رشته‌رشته شده بود. نه، چنین فرصتی نداشتند.
 
* چقدر از این اسناد کاملاً رشته‌رشته شده بود؟
*من آمار دقیقی ندارم. ولی به هر حال این سندها برای امحا می‌رود. قاعدتاً هم اول باید سندهای امنیتی سازمان سیا را امحا کرده باشند، نه سندهای دیپلماتیک را. سندها در اتاق بوده و دانشجویان به زور توانستند باز کنند و هر مقداری شده برداشتند. امحا آن موقع به این صورت بوده که رشته‌رشته می‌کردند. این رشته‌ها به نظر می‌رسد تعداد کمی احیا شده‌اند. این‌جور نیست که مثلاً همه‌ی سندها ریز ریز شده باشد؛ نه چنین فرصتی داشتند و نه ضرورتی آن موقع بوده. عمدتاً سندهای امنیتی را در یک جای خاصی می‌گذاشتند که اگر اتفاقی بیفتاد، امحا کنند و در عمل خیلی کم امحا شده.
 
یک نکته‌ی دیگری که در این حرف‌ها و حدیث‌ها پیدا می‌شود، می‌گویند «همه‌ی سندها منتشر نشده‌اند.» آن چیزی که من در مؤسسه‌ی مطالعات دیدم، تمام اسنادی که قابلیت انتشار داشت و به ما رسید، منتشر شده‌اند. مگر یک سری اطلاعات مانند شماره‌ی پاسپورت فلان نماینده‌ی دیپلماتیک یا دفترش. عملاً این‌ها اسناد اداری بودند. البته تک‌تک سندها را که می‌خوانی، ارجاع می‌دهند به سند دیگری که آن سند ارجاعی پیدا نمی‌شود. حالا یا می‌تواند جزو آن‌هایی باشد که خارج شده، یا جزو آن‌هایی که امحا شده یا اصلاً ارزش نداشته، نمی‌دانم.
 
* اصولاً چرا می‌گوییم سفارت آمریکا مرکزی برای جاسوسی بوده؟
* یک نکته‌ای وجود دارد که من دیدم بعضی از دوستان متأسفانه وقتی صحبت می‌کنند، شاید کمتر اطلاعات دارند. حرفشان این بوده اینکه شما می‌گویید آمریکایی‌ها اینجا جاسوسی می‌کردند، خب تمام سفارتخانه‌ها این کار را می‌کنند. پس چرا ما می‌گوییم آمریکایی‌ها جاسوسند؟ ما باید به این سؤال دقیق جواب بدهیم. ببینید الان همه‌ی سفارتخانه‌ها جمع‌آوری اطلاعات دارند، طبیعی است. ولی آیا پول هم می‌دهند برای اینکه کسی راهپیمایی راه بیندازد؟ آیا پول هم می‌دهد که فلان کشور مثلاً این کار را بکند؟ آیا غیرمستقیم و مستقیم مخالفین نظام را دور هم جمع می‌کند؟ این اسناد نشان می‌دهد که اینجا پایگاه عملیاتی شده بود علیه انقلاب. نکته‌اش اینجاست. یک موقع می‌گویید پایگاه اطلاعاتی است، خب سفارتخانه پایگاه اطلاعاتی است و اطلاعات جمع می‌کند؛ اما پایگاه عملیاتی شده بود.
 
نکته‌ی اول اینکه نه فقط اینکه اطلاعات جمع می‌کردند بلکه اقدام می‌کردند. نکته‌ی دوم این است که تصمیم‌سازی می‌کردند، یعنی سعی می‌کردند برای نظام تصمیماتی بسازند و از طریق افراد خودشان، تصمیماتی را به نظام تحمیل کنند. مثلاً فلان فرد می‌رفت با ایشان مذاکره می‌کرد و می‌گفت شما مدتی دست نگه دارید، آقای خمینی مریض است و مریضی‌اش تمام می‌شود. خب این کار عملیاتی است و به معنای واقعی کلمه، آنجا لانه‌ی جاسوسی بوده. نمی‌خواهم از خودم تحلیلی بدهم، بر اساس این سی‌چهل سال و کارهایی که آمریکایی‌ها و دیگران در دنیا و دیپلماتیک انجام دادند، برداشت من این است که اگر اقدام دانشجوها برای تسخیر لانه‌ی جاسوسی نبود، الان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی وجود نداشت. این باور من است.
 
ببینید، نیروی اشغالگر مصونیت دیپلماتیک ندارد و این را همه‌ی دنیا پذیرفته‌اند. از کودتای ۲۸ مرداد که آمریکایی‌ها اینجا را اشغال کردند و حکومت ملی را ساقط کردند، دیگر مصونیت دیپلماتیک ندارند. این‌گونه نیست که آلمانی‌ها فرانسه را اشغال کنند و بگویند سفارت ما مصونیت دیپلماتیک دارد! شما اشغال کردید، اشغال فقط با اسلحه نیست، با کودتا هم می‌توان اشغال کرد.
 
پس این‌ها اصلاً مصونیت نداشتند. فرض هم کنیم مصونیت داشتند، یقیناً از شئون مصونیت خارج شده بودند. یعنی واقعاً پایگاه عملیاتی شده بود. اما این پایگاه عملیاتی این‌گونه نیست که بگوید دو کامیون اسلحه بفرستید. اگر این انتظار را داریم، نمی‌دانیم ادبیات اسناد دیپلماتیک چیست. ادبیات اسناد دیپلماتیک این‌گونه است که این را در یک پوشش از واژه‌های زیبا منتقل کنی. شما حتی از کسی که برای شما جاسوسی می‌کند نمی‌گویی برو این‌ها را بردار، بلکه می‌گویی نیازمندی‌های ما چیست و چگونه می‌توانیم آن‌ها را مرتفع کنیم. نوع ادبیات فرق می‌کند. اینکه شما بگویید برای کدام پایگاه‌هایتان قطعه می‌خواهید، یعنی کدام پایگاه‌هایتان از کار افتاده و اگر عملیات نظامی بکنم، کدام پایگاه‌هایتان را هدف قرار دهم.
 
باید روی این اسناد کار حرفه‌ای بکنیم. کار حرفه‌ای یعنی اینکه زبان سند دیپلماتیک و زبان سند امنیتی را بازگشایی کنیم و رمزگشایی کنیم برای عامه‌ی مردم. آن موقع به نظر من پرده‌ی قشنگی از دخالت‌های آمریکا در این موضوع نمایان می‌شود.
 
* تصمیم‌سازی آمریکایی‌ها برای حکومت ایران چه مقدار بوده است؟ آیا ما سندی داریم که نشان بدهد چقدر روی دولت پهلوی تسلط داشتند؟ تا قبل از تسخیر لانه، دولت موقت و این‌ها ارتباطاتشان چطور بوده و چقدر تصمیم‌سازی داشتند؟
* اولاً نگاه اسناد سفارت آمریکا به حکومت پهلوی واقعاً نگاه تحقیرآمیزی است. حکومت پهلوی و عواملش را کاملاً کوتوله می‌دیدند. این صادقانه است. آدم به عنوان یک ایرانی خجالت می‌کشد که یک سفارتخانه‌ای به حکومت تو، به رأسش، به آدم‌هایش به صورت یک کوتوله‌ی سیاسی-اقتصادی که در پی منافع خودشان هستند، نگاه کند. این کاملاً مشهود است.
 
سندها نشان می‌دهد که هفت هشت ماه قبل از انقلاب، هنوز سفارت آمریکا گیج است و نمی‌داند چه اتفاقی دارد می‌افتد. نه به این معنی که انقلاب می‌شود یا نه، بلکه نمی‌داند این شورش‌ها و اعتراضات ماهیتشان چیست. نشان می‌دهد بدنه‌ی اجتماعی مردم ایران را نمی‌شناختند.
 
تصور داشتند بدنه‌ی اجتماعی که محمدرضا پهلوی دروازه‌ی تمدن بزرگ را به ایشان نشان داده و مثلاً از فقر رها شدند، دنبال این نیست که وضع موجود به‌هم بخورد. آمریکایی‌ها آن موقعی فهمیدند شاه رفتنی است که دیگر دیر شده بود. حتی آن موقعی هم که هایزر را فرستادند تهران، گفتند برو ببین چه خبر است.
 
اصلاً فکر نمی‌کردند که ارتش وا بدهد یا مردم همراهی کنند. شاید بعد از ماجرای کمونیست‌ها در ذهنشان این بود که دین افیون توده‌هاست و دین نمی‌تواند کسی را تشویق به قیام کند. آمریکایی‌ها هم ظاهراً همین تصور را داشتند. همان چیزی که در یک نوار سخنرانی از پرویز ثابتی دیدم، او در روزهای آخر برای ساواکی‌ها سخنرانی کرده و گفته بود یکی از اشتباهات ما این بود که جهت را اشتباه تشخیص دادیم. ما به سمت کمونیست‌ها رفته بودیم، باید می‌رفتیم به سمت متدینین.
 
به نظرم می‌رسد آمریکایی‌ها هم همین بوده‌اند. چون از بدنه‌ی اجتماعی اطلاع نداشتند، بالاخره ساواک نوچه‌ی سازمان سیا است دیگر، نوچه‌ی آمریکایی‌هاست. همان خطایی را که ساواک کرد، این‌ها هم دارند. در اسناد دارند که انقلابی نخواهد شد، چون این انقلاب یک رأسی می‌خواهد و رأس حتماً آخوند نیست. یک روشنفکر است و روشنفکرهای ایران هم آمریکایی و لیبرال هستند، امثال جبهه ملی و نهضت ملی را می‌توانیم کنترل کنیم.

بعد که امام رحمه‌الله می‌آید در پاریس، به نظر می‌رسد که احساس خطر می‌کنند. دو گروه احساس خطر می‌کنند: یک گروه وزارت خارجه‌ای‌ها و یک گروه سازمان سیا و امنیتی‌ها. مدل سندها و نوع برخوردها فرق می‌کند. اما به نظر می‌رسد هنوز هیچ کدام از این‌ها احساس خطر نکردند. معتقدند مردم نارضایتی‌هایی دارند و این کارهایی که محمدرضا پهلوی کرده -مثلاً حزب رستاخیز را منحل کرده- نارضایتی‌ها را به وجود آورده است.
 
در این اسناد، دیده می‌شود که این حرف‌ها مطرح می‌شود. چه بسا رهنمودهایی است که این‌ها دادند که برای ماندن باید یک کمی آن‌هایی که متهم به فسادند جمع کنی. تاریخ هجری شمسی را دوباره احیا کنی. پس نشان می‌دهد که این‌ها هم همکاری با حکومت پهلوی داشته‌اند و بعید نیست این مشاوره‌ها را داده باشند.
 
بعد از رفتن شاه، احساس خطر کردند، اما معتقدند که پل‌های پشت سرش خراب نشد. پل‌های پشت سر شاه، لیبرال‌ها و ملی‌گراها و آن‌هایی بودند که با دربار رابطه دارند، آدم‌های وجیه‌المله‌ای هستند. در بخش رده بالا، علی امینی است. حتی به شریف امامی که به نوعی آخوندزاده است، نگاه می‌کنند. در لایه‌های پایین‌تر، جبهه‌ی ملی و نهضت آزادی و دیگران هستند و به این‌ها امیدوارند.

وقتی امام بازرگان را می‌گذارد، در اسناد نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها یک جورهایی با دمشان گردو می‌شکانند. نه اینکه شخص بازرگان برای آمریکا مهم باشد، بلکه جریان بازرگان مهم بود. می‌گویند این‌ها آدم‌های خودمان هستند، با این‌ها کنار می‌آییم. پس در ظاهر چه کار می‌کنیم؟ پیام تبریک می‌دهیم و روابط را انجام می‌دهیم. اما در لایه‌های درونی، اینجا را تبدیل می‌کنیم به یک قرارگاه عملیاتی برای اینکه حکومت زودتر ساقط شود. یعنی حتی آمریکایی‌ها این‌ها -طیف لیبرال‌ها- را هم نمی‌خواستند تحمل کنند. آدم‌هایی مثل یزدی و این‌ها که در مذاکرات صحبت می‌کنند، یک جوری غیرمستقیم به آمریکایی‌ها می‌فهمانند این‌ها که آمدند، کار بلد نیستند. آخوندها می‌روند مسجد و ما می‌مانیم، ما سیاست بلدیم، ما دیپلمات هستیم.

* این موارد در اسناد هست؟
*اینها در اسناد به چشم می‌خورد. حالا نمی‌خواهم بگویم مستقیم آمده، ولی وجود دارد. مثلاً در یک سندی داشتم می‌خواندم، می‌گفت چرا فلانی این‌جوری است؟ یکی از همین کراواتی‌ها، می‌گفت ما بلدیم، آن‌ها که بلد نیستند. رهبر انقلاب هم در یک سخنرانی اشاره کردند که در جلسه‌ای «مثلاً گاهى گفته میشد کمیسیون، کمیته؛ چند نفر بودند از آقایان تحصیل‌کرده‌هاى فرانسه میگفتند «کومیسیون»؛ «کُمیسیون» فایده نداشت، «کومیسیون» باید بگویند که به لهجه‌ى فرانسوى نزدیک باشد.»(۱) چون فکر می‌کردند این روحانیون و آدم‌هایی مثل شهید رجایی، کار بلد نیستند. این مسئله در بین اسناد هم معلوم است. این‌ها وقتی دارند مذاکره می‌کنند، گله می‌کنند، می‌گویند این‌ها که بلد نیستند. در واقع کار ماست. بعد به صراحت در سند می‌آید که امام بالاخره مریض است. دنبال این بودند که آقای خمینی چقدر مریض است؟ مریض نیست؟ بعدش چه می‌شود؟ حتی در مورد اینها در اسناد حرف زده شده.
 
* اینکه درباره بیماری امام در اسناد حرف زده میشود، نشانه چیست؟
* خب، نشان می‌دهد آمریکایی‌ها اینجا را قرارگاه عملیاتی کردند و کم‌کم دارند کارشان را می‌کنند. از این طرف هم بالاخره با روشنفکرها که عمدتاً آبشخور فکری‌شان آمریکا و لیبرالیسم است، ارتباط دارند، مشورت می‌کنند، مشورت می‌گیرند. بعضی‌هایشان مثل امیرانتظام خیلی صریح‌اند. بعضی‌هایشان نه، خیلی دیپلماتیک‌اند. ولی کلاً به نظر می‌رسد که کل این تیم دولت موقت برای آمریکایی‌ها هی پیام می‌فرستند که نگران نباشید، ما کار را بلدیم. ما زبان این‌ها را بلدیم. شاید تصورشان این بود که ممکن است این کارهایی که می‌کنند مثلاً ولایت فقیه در قانون اساسی نباشد. قانون اساسی که آن‌ها نوشتند، اصلاً مجلس خبرگان نمی‌خواهد، مجلس مؤسسان می‌خواهد. یعنی همان ادبیات سیاسی دوره‌ی پهلوی که از غرب آمده. امام می‌فرمایند بروید سراغ تشکیل خبرگان. چون مجلس مؤسسان را، اول بار امام می‌فرمایند. یا بازرگان می‌گوید مجلس نمی‌خواهد، خودمان همین چهار تاییم؛ یعنی همان تیم دولت موقت. خب، حالا بعد امام می‌گویند نه، خبرگان باید باشد، آن هم خبرگان دینی. مدل یک دفعه عوض میشود.

به نظر می‌رسد این‌ها دنبال این بودند که قانون اساسی مترقی و مثلاً جمهوری دموکراتیک بشود. اما امام آن موضع شدید را می‌گیرند و می‌گویند فقط «جمهوری اسلامی». هر چه آمریکایی‌ها ناامیدتر می‌شوند، آن لایه‌های زیرین قرارگاه عملیاتی فعال‌تر می‌شود. هر چه که احساس می‌کنند دولت موقت دارد دست و پایش قطع می‌شود، از این طرف این لایه‌های درونی فعال‌تر می‌شود. این تلاش‌ها مشهود است. وقتی می‌گویم مشهود است، یعنی باید ادبیات سند دیپلماتیک را بدانید.
 
* استعفای دولت موقت را مرتبط با این اسناد می‌دانید؟
* من این‌جوری فکر نمی‌کنم. من یک جور دیگر فکر می‌کنم. من می‌گویم دولت موقت احساس کرد که سرشاخ شدن انقلاب با آمریکا یعنی دوره‌ی نهضت آزادی به پایان رسید. یعنی برایشان دیگر فایده‌ای ندارد. از نگاه دولت موقت تا وقتی انقلاب ایران با آمریکا سرشاخ نشده، ما هستیم. یک نماز می‌خوانیم، دین هم داریم، آقای خمینی را هدایتش می‌کنیم، انقلاب را هدایتش می‌کنیم، زبان دنیا را بلدیم، روش‌های دیپلماتیک به کار می‌بریم، در مجامع بین‌المللی حرف می‌زنیم و... هم خودمان منشأ اثر هستیم، هم قدرت دست ماست. اما اگر آمریکا را کنار زدیم، منِ دولت موقت چه موضعی باید بگیرم؟ اگر طرف آمریکا را می‌گرفت، در بین مردم بدنام می‌شد، اگر علیه آمریکا موضع می‌گرفت، تمام گذشته‌شان از بین می‌رفت. یک بازی باخت باخت بود. بهترین راه این بود که بروند کنار. دولت موقت صریحاً نگفت در اعتراض به تسخیر کنار رفت. بعدها در اسناد و حرف‌ها، این موارد را مشاهده می‌کنید.
 
* اگر بخواهیم مصداقی‌تر وارد اسناد بشویم، شما دریافتی داشتید از اینکه روی طیف خاص فکری کار کرده باشند یا افراد خاصی حضورشان در این اسناد مشهود باشد؟
* دو گروه به شدت در اسناد دیده می‌شوند.
۱- جمع‌آوری اطلاعات از زندگی، فعالیت، اندیشه و عملکرد امام خمینی رحمه‌الله و تمام کسانی که مثل ایشان هستند.
۲- گروه دوم، میانه‌روها بودند.

تمام کسانی که میانه‌رو بودند، سفارت آمریکا با ایشان ارتباط برقرار کرده بود. هم می‌خواست در ذهن آن‌ها تأثیر بگذارد، هم می‌خواست از آن‌ها مشورت بگیرد در تقابل با انقلاب اسلامی. با ابراهیم یزدی، با امیرانتظام، با نزیه، با فربد، با معین‌فر؛ با همه‌ی آن‌هایی که طیف میانه‌روی انقلابیون حساب می‌شدند. حتی جبهه‌ی ملی، تمام کسانی که فکر می‌کردند این‌ها یک نام و اعتباری بین مردم دارند، ولی آبشخور فکری‌شان میانه‌روی است. میانه‌روی از نظر آنها یعنی یک نمازی باشد، عرق‌خوری هم باشد. تا دلتان بخواهد کلمه‌ی میانه‌رو در اسناد هست. می‌خواستند با این میانه‌روها چه کار کنند؟ اول اینکه از ایشان مشورت بگیرند و به ایشان مشورت بدهند، تصمیم‌سازی کنند. به خصوص کسانی را که احساس می‌کردند دارند سمت و مقام می‌گیرند. اینها را دعوت می‌کردند، شام می‌دادند، برایشان برنامه می‌گذاشتند. آن‌ها هم رغبت داشتند.

بنابراین دو گروه در سندها مشهود است: تندروها و میانه‌روها. تندروها چه کسانی بودند؟ کسانی که اطراف امام بودند. میانه‌روها، یعنی سازشکار. میانه‌رو آدم معتدلی است، اهل حرف زدن است، زبان دنیا را بلد است. چه کسانی براساس اسناد تندرو هستند؟ امام، آقای بهشتی، آقای مطهری. در فروردین ۵۸ درباره آقای مطهری اطلاعات جمع می‌کنند چون فکر می‌کردند آقای مطهری نزدیک‌ترین فرد به امام است.
 
* در مورد آیت‌الله خامنه‌ای چطور؟
* کمتر دیدم، البته باید دقیق‌تر جستجو کنم. به نظرم نبوده، اگر بود شاخک‌هایم حساس می‌شد. ولی آقای مطهری هست، آقای مفتح هست، آقای بهشتی فراوان هست. آقای طالقانی هست.
 
* شما در فرآیند بررسی اسناد و تحلیلشان حضور داشتید؟
* در آن نسخه ۷۷ جلدی خیر، من نبودم. همان‌طور که عرض کردم نسخه‌ی هفت جلدی کار شد که بعدها چهار جلد به آن اضافه شد، در بخش چهار جلد کار کردم. بعضی‌ها باید ترجمه می‌شد، ترجمه کردیم؛ هم دوستان ترجمه کردند، هم من ترجمه کردم.

* روایتی که ما از حادثه‌ی لانه جاسوسی ارائه دادیم با روایتی که آمریکایی‌ها ارائه دادند خیلی متفاوت است. آن‌ها بیش از صد جلد کتاب در مورد این موضوع نوشته‌اند و ما نداریم. ما غیر از نوشته خانم ابتکار و دو سه نفر دیگر، چیزی نداریم. حادثه‌ی به این بزرگی که رهبر انقلاب از قول امام می‌گویند انقلاب دوم بوده، چرا این‌قدر کم پرداخته شده است؟
* به خاطر اینکه برخی زیادی از آدم‌هایی که دخیل در این واقعه بودند، پشیمانند. این جزو ریزش‌هاست. بهترین خاطرات مربوط به شخصی است که به هر دلیلی راضی به انتشار خاطراتش نیست. از دیگر دلایلی که این اسناد مهجور ماند، این بود که ما با هشت سال جنگ تحمیلی مواجه شدیم. فعالیت‌های پژوهشی به سمت جنگ رفت. بعد از جنگ هم بعضی از این آقایان مؤثر در تسخیر لانه، کسانی‌اند که اگر نگویم پشیمان شدند، مایل نیستند که اسمشان در تابلو بیاید که بگویند ما این کار را کردیم. چون آن موقع شاید با هیجانات جامعه همراه شدند و این کار را انجام دادند. خودشان هم مایل نبودند آنجا بمانند. این‌ها رفته بودند دو سه روز، آنجا بمانند، اعتراض کنند و دنیا اعتراض این‌ها را ثبت کند. بعد که امام از طریق حاج سید احمد خمینی پیام دادند که خوب جایی را گرفتید، نگه دارید، این‌ها ماندند. این‌ها با آن هیجانات اولیه همراه شده بودند، باورشان هم نبود که باید نگه دارند. حالا یک واقعه‌ای اتفاق افتاده، بالاخره ۴۴۴ روز ماندند و بعد آمدند بیرون.

به موارد بالا، تنبلی ما ایرانی‌ها در پژوهش را هم اضافه کنید. فرهنگ کتبی ما ضعیف است. هیچ‌کدام از ما از بچگی عادت نداریم خاطرات و زندگینامه‌مان را بنویسیم. در فیلم‌های خارجی نگاه می‌کنید، تا پلیس می‌آید، یکی می‌میرد، می‌گوید دفترچه خاطراتش کجاست، چون اصل بر این است که دفترچه خاطرات داشته باشید. الان شما در ایران بگویید دفترچه خاطرات، می‌خندند به شما.

* کار ضروری بر روی اسناد از نظر شما چیست؟
* توجه داشته باشیم در مورد این اسناد اگر قرار است برای نوجوان در دبستان و دبیرستان بگوییم، چطوری بگوییم. اگر قرار است برای یک دانشجو بگوییم، چطوری بگوییم. اگر قرار است برای عامه‌ی مردم بگوییم، چطوری بگوییم. ما در مورد جنگ اگر می‌خواهیم حرف بزنیم، برای عامه‌ی مردم خاطره می‌گوییم. برای بچه‌ی کوچک از احساسات و عاطفه می‌گوییم. برای پژوهشگر می‌آییم در مورد علل شروع جنگ و نوع دفاع می‌گوییم. در مورد اسناد لانه، ابتدایی‌ترین کار این است که سندش منتشر بشود. ما کار ابتدایی را انجام دادیم، پله‌ی اول را انجام دادیم. اما پله‌ی دوم و سوم این‌ها مانده.
 
* در واقع فراوری در مورد اسناد نکردیم.
* بله، حتی در مورد خود اقدام دانشجویان به اشتباه می‌گوییم اشغال لانه! نمی‌گوییم تسخیر لانه. یعنی در ذهن‌مان این است که ما رفتیم آنجا را اشغال کردیم. آقا ما در مورد خرمشهر می‌گوییم عراقی‌ها اشغال کردند، یعنی چه؟ یعنی به ناحق آمدند گرفتند. ما تسخیر کردیم، چرا؟ چون آن‌ها اشغال کرده بودند. آن‌ها بعد از کودتای ۲۸ مرداد آنجا را اشغال کردند، مملکت ما را اشغال کردند. در تمام جنایات شاه از ۳۲ به این طرف، این‌ها شریکند. اگر شاه مردم را کشت، اگر ساواک مردم را کشت، این‌ها ساواک را آموزش دادند. اگر با اسلحه مردم را در راهپیمایی و تظاهرات کشتند، این‌ها دادند به او.
خیلی از مردم فکر می‌کنند که اگر پرونده تسخیر لانه باز شود، ما محکومیم!

عکس‌ها

صوت‌ها

شکست طبس

تحریف تاریخ

آنها شروع کردند

اسناد لانه جاسوسی را بخوانید

مصاحبه رهبر انقلاب بعد از تسخیر سفارت

فیلم‌ها

شعار «نه شرقی و نه غربی» از دیدگاه مقام معظم رهبری

مقام معظم رهبری - تبعید آمریکا

چگوگنگی شکل گیری بسیج - مقام معظم رهبری

مقاومت ایران در برابر آمریکا

آغاز چالش بین ایران و آمریکا

بازدید مقام معظم رهبری از لانه جاسوسی

سخنرانی مقام معظم رهبری در مقابل لانه جاسوسی 1358

اقدامی تاریخ ساز

انقلاب ضد آمریکایی