SpecialCase
24
دیدگاه مقام معظم رهبری نسبت به مسئله وابستگی
وابستگی و فساد اقتصادی حکومت پهلوی
مسئله وابستگی در حکومت پهلوی فقط به وابستگی سیاسی یا فرهنگی محدود نمی شد و یکی از مهمترین عرصه های وابستگی در این دوران، «وابستگی اقتصادی» بود.
اقتصاد ایران در دهه چهل و پنجاه کاملاً تحت تاثیر تصمیمات دیکته شده از سوی برنامه ریزان استعمارگران غربی و اوامر اجرایی شخص شاه بود. اقتصاد ایران در دو دهه پایانی رژیم پهلوی با چالشهای فراوان اقتصادی مواجه بود که منجر به وابستگی و شکست برنامههای اقتصادی پنج ساله گردید[1]تا جایی که روز به روز بر فقر و بیچارگی مردم افزوده میشد و ورشکستگی اقتصاد کشور را به دنبال داشت. فقر و گرسنگی ملت، ورشکستگی بازار، بیکاری، اختلال وضع کشاورزی، تسلط آمریکا و کشورهای اروپایی و اسرائیل بر شئون اقتصادی و فرهنگی کشور، حضور مستشاران آمریکایی و اسرائیلی در مراکز مختلف نظامی و اقتصادی، سپردن سرنوشت ایران به دست تربیتشدگان مکتب غرب، حبسها و تبعیدهای غیرقانونی، تسلیم ذخایر ملت به بیگانگان و... از جمله دستاوردهای پهلوی طی دهه 40 تا سقوط این رژیم در ایران بود.[2]
1- وابستگی شدید اقتصاد ایران به کشورهای خارجی
اقتصاد ایران در دوران پهلوی دوم یک اقتصاد وابسته به قدرتهای خارجی و کشورهای بیگانه بود[3] و الگوی اقتصادی دهه 40 و 50 به گونهای اتخاذ شده بود که تابع الگوی توسعه غربی و وابستگی به قدرتهای خارجی بود.[4] این وابستگی اقتصادی به حدی بود که مارک گازیوروسکی بیان میکند شاه در دهه 40 و 50 حتی قیمتهای نفت را هم بر اساس سیاست تنظیم قیمت انرژی آمریکا تنظیم میکرد.[5] در یکی از گزارشهای مربوط به 28 شهریور 1357 به تأثیر وابستگی اقتصادی ایران به آمریکا بر وضعیت اقتصاد داخلی اشاره شده است: «بسیاری از روزنامه نگاران و به ویژه از میان ناظران خارجی، خاطرنشان میسازند که مسائل اجتماعی و اقتصادی ایران در اثر سیاست نئوکونونالیستی کشورهای غربی و به ویژه محافل امپریالیستی آمریکا اجرا میشود شدت بیشتری یافته است. منجمله مجله آمریکایی «تایم» نوشته است کاهش نرخ دلار آمریکایی شدیداً در اوضاع مالی ایران که هم از لحاظ نظامی و هم از لحاظ اقتصادی وابسته به آمریکاست اثر فوقالعاده منفی گذاشته است و در نتیجه تورم 50% افزایش یافته است.»[6]
کاتوزیان در کتاب "اقتصاد سیاسی ایران" تأکید دارد روابط اقتصادی محمدرضا شاه در دهه 40 و 50 با قدرتهای جهانی منجر به آشفتگی اقتصاد ملی و تاراج ثروت مردم ایران شد.[7] جان فوران در کتاب "مقاومت شکننده" وابستگی اقتصادی ایران را اینگونه توضیح میدهد: «درک جایگاه جهانی ایران در دهههای 1340 و 1350ش مستلزم بررسی روابط سیاسی و اقتصادی آن با مرکز جدید قدرت یعنی ایالاتمتحده آمریکا، سایر کشورهای پیشرفته صنعتی، ژاپن، بلوک سوسیالیستی خاصه شوروی و جهان سوم خاصه خاورمیانه و همسایگان آسیایی است. از بعد نظری، جالبترین مسئله همانا میزان دور شدن ایران از حاشیه اقتصاد جهانی به جایی است که والرشتاین، نیمهحاشیهای میخواند. نیمهحاشیهای، دولتهایی هستند که حالت بینابینی دارند...مرور بر این روابط، توضیح کامل مفهوم وابستگی به یک یا چند کشور را امکانپذیر میسازد. در امر بازرگانی خارجی، تراز بازرگانی، ماهیت واردات و صادرات و شرایط حاکم بر مبادله موضوعهای محوری، گسترش عظیم میزان واردات و صادرات به خاطر افزایش تولید نفت و وقفه صادرات غیر نفتی در دوره 1332-1357 آمده است. تراز خارجی بازرگانی بدون نفت غالباً منفی بوده و حتی با آن نیز در اغلب موارد منفی بوده و این امر وابستگی مطلق ایران را به درآمد نفت نشان میدهد.
هنگامی که حتی با نفت، تراز بازرگانی خارجی منفی میشد، ایران به قرضه خارجی روی میآورد. در دوره 1342-1351 میزان این وامها به 6 / 2 میلیارد دلار رسید. اتکاء به نفت، ما را به ترکیب مسالهدار تجارت صادراتی ایران متوجه میسازد. در سال 1342ش، نفت و گاز 77 درصد همه صادرات ایران را از لحاظ ارزش تشکیل میداده، این رقم در 1351ش به 85 درصد و با افزایش قیمت نفت، در سال 1357 به رقم باورنکردنی 98 درصد رسیده بود. عملکرد فراوردههای صنعتی در بخش صادرات غیرنفتی نیز به همین اندازه مأیوس کننده بود. در 1356 صنعت جدید 21 درصد صادرات غیرنفتی ایران را برعهده داشت. در حالی که کشاورزی 264 میلیون دلار و صنایع سنتی 28 درصد (148 میلیون دلار) را به خود اختصاص داده بودند. بدین ترتیب استراتژی جایگزینی واردات موجب شد تولید صنعتی ایران، بازار داخلی را تأمین کند اما در بازار جهانی عملکردی نداشت. ماهیت واردات نیز تائید بر روند وابستگی در توسعه ایران است. در سال 1356، از جمع واردات 4 / 18 میلیارد دلاری ایران، 1 / 6 میلیارد دلار (33 درصد) ماشین و اتومبیل، 3 / 5 میلیارد دلار (29 درصد) فولاد، مواد شیمیایی، کاغذ، الیاف و مانند اینها؛ 3 / 4 میلیارد دلار (24 درصد) کالای طبقهبندی شده (یعنی تجهیزات نظامی)؛ و 2 / 2 میلیارد دلار (12 درصد) مواد غذایی بوده است. حال با کمکردن اقلام نظامی، قطعات مونتاژ و موارد غذایی از کل واردات، به رقم 6 / 2 میلیارد دلار میرسیم.»[8]
در برنامههای عمرانی سوم و چهارم، فعالیتهای اقتصادی به گونهای در نظر گرفته شده بودند که منجر به وابستگی عمیق به کشورهای خارجی میشد.[9] به عنوان مثال کارخانه ارج با هشت هزار کارگر در سال ۱۳۵۶ به علت نداشتن پیچ متوقف میشود.[10] روزنامه رستاخیز در تاریخ تیرماه ۱۳۵۷ در خصوص نابسامانی اقتصادی ناشی از وابستگی گزارش میدهد: «متأسفانه در وضع کنونی باید مرغ را با قیمت گزاف برای تولید تخممرغ جوجهکشی از خارج وارد کنیم. مرغ مادر گوشتی را در شرایط کنونی نمیتوانیم در ایران تولید کنیم. برای تغذیه این مرغها ۷۰ درصد غذای طیور را باید از خارج از کشور وارد کنیم. البته با این همه وارد کردنها برای اداره این صنعت تکنولوژی لازم و نیروی انسانی نداریم. یعنی طبق استاندارد معمولاً برای هر ۲ هزار واحد دامی به یک دامپزشک نیازمندیم ولی در ایران متأسفانه برای هر ۴۳۱۹۶ واحد دامی یک دامپزشک وجود دارد.» این خبر یک نمونه بارز از وابستگی تکنولوژیکی به تولید خارجی است. در سال ۱۳۵۴ مبلغ زیادی جریمه به کشتیهایی پرداخت شد که در خلیج فارس به علت عدم وجود امکانات و تجهیزات تخلیه بار در انتظار باراندازی مانده بودند.[11]
علینقی عالیخانی که زمانی وزیر اقتصاد حکومت پهلوی بود اینگونه با صراحت از افزایش مستمر سطح واردات به کشور سخن می گوید: «عالیخانی در پاسخ گفت در نظر دارد واردات فعلی را با تولیدات داخلی جایگزین کند و بدین ترتبی برای استمرار سطح بالای واردات، فضای موجود در بازار را توسعه دهد. در واقع صنایعی باید ایجاد شوند تا درآمدها افزایش یابند و واردات میسر شود، چگونگی و ساختار واردات ممکن است تغییر نماید، اما رشد آن اجتناب ناپذیر می باشد.»[12]
یکی از نکاتی که باعث وابستگی هرچه بیشتر اقتصاد در این دوره می شد، دریافت وام های کلان از کشورهای خارجی بود. در یکی از اسناد لانه جاسوسی در مورد یکی از این وام مطالبی مشاهده می شود:
«شرایط برنامه ریزی دوباره وام 580 میلیون دلاری ایران، علنا اعلام شده است. طبق شرایط اولیه وام می بایست پس از سه سال به صورت 10 قسط سالانه بازپرداخت گردد. مدت سه سال اکنون به پنج سال تبدیل شده و در دسامبر 1979 به پایان خواهد رسید و برنامه بازپرداخت جدید نیز شامل 22 قسط سالانه می باشد.»[13]
دریافت این وام های بلند مدت باعث می شد تا اقتصاد کشور همواره وام دار کشورهای خارجی بوده و تصمیم گیری های اقتصادی در سطح کلان از آن متاثر باشد.
یکی از راهها و برنامه های همیشگی کشورهای غربی برای وابسته نگاه داشتن اقتصاد های کشورهای جهان سوم، گسیل کردن کارشناسان و تجار غربی به این کشورها بوده است که از طریق آنها بتوانند برنامه های استعماری خود را به اجرا برسانند. این کارشناسان معمولا با برنامه های از پیش تعیین شده و با اهداف مشخص وارد کشورهای هدف می شدند. در اسناد لانه جاسوسی در خصوص برخی از این کارشناسان و برنامه های در دست اقدامشان چنین می خوانیم:
«دراین برنامه رهنمودهایی به بازرگانهای آمریکایی که از ایران بازدید می کنند می دهد و گزارشهای آگاه کننده ای راجع به پروژه های بزرگ دراختیار آنها گذاشته می شود. این قسمتها توسط دولت (ایران) به عنوان مسایل با اولویتهای بالا شناخته شده است.برنامه فقط حول تصمیمات وزارت بازرگانی نمی گردد بلکه مشتق از تماسها و اطلاعات و اخبار گوناگون می باشد. همچنان که شرایط تغییر می کنند بازنگرش و تصمیم دوباره راجع به اهداف و اولویتها و اعمال ممکن است لازم باشد. این سند آغازگر یک چارچوب برای مذاکره راجع به طرح بازرگانی مذکور بین وزارت کشاورزی و بازرگانی و پست در آمریکا در فاصله های چهار ماهه می باشد. گزارش این مذاکرات یک زمینه مناسب برای کار کارمندان دولت آمریکا در رابطه با زیاد کردن صادرات آمریکا به ایران و برای در دست گرفتن کنترل بازار محصولات در حوادث آینده می باشد.
در پروژه راجع به مسایل زیر صحبت و برنامه ریزی زمان بندی شده و دقیق شده است.
1 کشاورزی و بازرگانی کشاورزی (با اولویت سوم)
2 سیستم های خانه سازی و صنایع وابسته (با اولویت چهارم)
و رهنمودهایی در رابطه با طرز رخنه در مسایل زیر داده است:
1 سرویس های بازرگانی (اولویت اول)
2 پروژه های بزرگ (اولویت دوم)
3 محافظت و آماده کردن تسهیلات برای سرمایه گذاری (اولویت پنجم)
4 لیست بازرگانان معامله کننده با خارج (اولویت ششم)
5 گزارش موقعیت های معامله (اولویت هفتم)
6 برنامه ریزی برای ارتقای پیش بینی حوادث تجارتی (اولویت هشتم).
بررسی هر یک از این موارد نشان می دهد که استعمار و وابسته کردن کشورهای جهان سوم تا چه اندازه برای غربی ها حائز اهمیت بوده است.
طبیعتا این اقتصاد وابسته و ناکارآمد مشتمل بر موارد مختلف و متعددی از فساد اقتصادی بود که در ادامه تنها به برخی از موارد آن اشاره خواهد شد.
2- فساد اقتصادی گسترده و سیستمی
کابینههای تشکیل شده در پهلوی دوم طی دهه چهل و پنجاه مترصد غارت بیتالمال بوده و در این مسیر از هیچ فسادی دوری نمیکردند.[14] فریدون هویدا در باب فساد گسترده و سیستمی این دوران در کتاب "سقوط شاه" اشاره میکند: «به خاطر فساد گسترده و عدم کارایی در امور کشور، تمام درآمد نفتی به هدر میرفت و یک بار دیگر، ایران در معرض تهدید و ورشکستگی قرار گرفته بود.... فسادی همهجانبه در کشور رواج داشت و مبارزه با فساد هم از مقالات روزنامهها و بعضی سخنرانیهای دلخوش کننده، فراتر نمیرفت.»[15]
عبدالمجید مجیدی مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه ایران در سالهای ۱۳۵۶–۱۳۵۱ پیرامون گفتگو با شاه در خصوص فساد فزاینده در جامعه در خاطرات خود بیان میکند: «من به ایشان عرض کردم که قربان، مسئله مملکت ما این است که مردم آن طوری که باید و شاید به عملیات دولت، به اقدامات دولت، به تصمیمات دولت اعتماد ندارند. یک علت اصلیاش مسائل فساد است... البته اعلیحضرت از این حرف من خوششان نیامد. فرمودند: «منظور از فساد چیست؟ گفتم: منظور من، قربان از فساد این است که یک عده که نزدیک دولت هستند، نزدیک مقامات دولتی هستند، نزدیک دربار هستند، نزدیک و اطراف خانواده سلطنتی هستند، اینها یک بهرهگیریهایی از کار و فعالیتهایشان میکنند که منطقی نیست. حتی برایشان مثال زدم یک قراردادی که امضا میشود؛ یک طرحی که اجرا میشود، بین پنج تا ده درصد و بعضی مواقع ممکن است از ده درصد هم بیشتر، گیر یک بابایی بیاید که این کار را راه انداخته یا واسطه بوده یا دلال این کار بوده که این صحیح نیست. این است که مردم عصبانی میشوند. ناراحت هستند از این که چنین فسادی در مملکت وجود دارد یا این که به چشمشان میبینند اشخاصی که یک دفعه میلیونر میشوند بدون این که حقشان باشد.»[16]
در کتاب «سقوط شاه» آمده است: «وقتی در زمان نخستوزیری هویدا از او پرسیده میشود که چرا با تجار فاسد مبارزه نمیکنید؟ میگوید: «چه فایده! چون آب از سرچشمه گلآلود است و اگر قصد مبارزه با این مفسدین باشد، باید از بالا شروع کرد و اول از همه شاه، خانواده و اطرافیانش را به محاکمه کشید. اگر هر کار دیگری هم غیر از این انجام شود، بینتیجه است.»[17] فردوست در مورد اوضاع آن زمان میگوید: «در هیچ زمانی به اندازه دوران هویدا فساد گسترده نبود.» دریافت وامهای کلان و بازپرداخت آنها به ویژه بهره آنها به منظور خودشیرینی باعث تاراج ثروت ملی و دلارهای نفتی حاصل از فروش نفت خام شد. جالب اینجا است که کشور در سالهای شوک نفتی (1352-1354) که درآمدهای کلانی به دست آورده بود، به کشورهای مختلف وام میداد و از سویی، به دلایلی وام میگرفت. رژیم با شرایط سنگین و با بهره 120 در هزار وام میگرفت و سرمایه ملت و درآمد نفت را با بهره 6 در هزار به دیگر کشورها وام میداد. پس از این که درآمد نفت و صادرات نفت خام کم شد، مشکلات یکی پس از دیگری جامعه را با بحران مواجه کرد.
اجرای سیاستهای دروازه باز باعث شد که واردات به 5 برابر صادرات برسد. برای این که ایران نقطه امنی باشد و سپر دفاعی امریکا در مقابل کمونیست محسوب شود، هزینههای نظامی نیز افزایش یافت. این وضعیت تنها باعث ثروتمندتر شدن عدهای محدود و فقیر شدن قشر عظیمی از جامعه شد. سیاستهای فریبکارانهای از جمله انقلاب سفید و اصلاحات ارضی نه تنها منافعی برای عامه مردم نداشت، بلکه عامل نفاق، تبعیض طبقاتی، فقر و مهاجرت بود. روند جاری در آن زمان به سمت وابستگی اقتصادی و سیاسی به غرب و به خصوص امریکا حرکت میکرد. به این ترتیب، بخش مهمی از درآمدهای نفتی صرف خرید مواد مصرفی و بخش مهم دیگر آن نیز صرف خرید تسلیحات میشد. آن زمان در اقتصاد ایران ظرفیتسازی نشده بود، به همین دلیل ارتکاب مفاسد مالی و سوءاستفادهها به شدت رواج داشت. نمونه بارز این مساله، مدت انتظار کشتیهای پهلو گرفته برای تخلیه بار بود چون آمادگی لازم وجود نداشت، ممکن بود تا 800 کشتی در صف انتظار برای تخلیه بار خود در نوبت بمانند و حتی گفته شده این انتظار گاهی تا 6 ماه طول میکشید، این مساله برای صاحب کشتی مسئولیتی نداشت و اگر کالا فاسدشدنی بود، طبق دستور آن را در دریا میریختند. فردوست این وضعیت را رویّه دایمی توقف کشتیها در بندرعباس عنوان کرده است.
فساد، رشوهخواری و سوءاستفادههای مالی به همراه ترویج عادات اجتماعی غیربومی و ارزشهای غیرسنتی طبقه حکومتی و دولتمردان باعث تنفر و پریشانی عموم ملت شده بود. این فساد با افزایش شدید قیمت نفت به اوج خود رسید، شاه و دولت دست نشانده هویدا نیز همیشه میزان معینی فساد و رشوه را در میان مقامات ضروری میدانستند و به آن عمل میکردند. به هر حال، فساد در رژیم پهلوی به نهایت خود رسیده بود و میلیاردها دلار توسط عمّال داخلی و حتی خارجی از طریق اعمال فاسد جا به جا میشد. حتی طبق برآوردی، میزان فساد صورت گرفته بین سالهای 1352 الی 1355 حدود یک میلیارد دلار بود. این در حالی بود که دولتهای داخلی خود را مدعی و حامی مبارزه با فساد مالی و رشوهخواری معرفی میکردند و جالبتر این که دولت امریکا نیز از گستردگی مفاسد مالی در ایران ابراز نگرانی میکرد و کمکهای خود را به دولت تنها به صورت تبلیغات دروغین کم میکرد در حالی که میزان کمکهای بلاعوض و وامهای دولت امریکا به ایران به طور متوسط در سال حدود 100 میلیون دلار بود.[18]
[1]- روحالله حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1383، ص 371-347.
[2] - مرکز بررسی اسناد تاریخی، امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک، تهران، انتشارات کیهان، 1386، ص 7.
[3] - علیرضا ازغندی، نخبگان سیاسی ایران بین دو انقلاب، تهران، نشر قومس، 1385 ، ص 175.
[4] - Andrew Scott Cooper, The Fall of Heaven: The Pahlavis and the Final Days of Imperial Iran, New York, Henry Holt and Company, 2016, p 62.
[5] - مارک ج. گازیوروسکی، سیاست خارجی آمریکا و شاه، ترجمه فریدون فاطمی، تهران، نشر مرکز، 1371، ص 160.
[6] - مرکز بررسی اسناد تاریخی، جعفر شریف امامی به روایت اسناد ساواک، تهران، 1383، ص 550.
[7] - محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، 1372، ص 375-374.
[8] - جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سال های پس از انقلاب اسلامی، ترجمه احمد تدین، تهران، انتشارات خدمات فرهنگی رسا، 1388، ص 507-506.
[9] - Esfandiar Bagheri & etc, “Economic situation of Iran during the reign of Hoveyda’s prime minister (1973-1978)”, Dilemas Contemporáneos: Educación, Política y Valore; Toluca Vol. VI, No 2, Jan 2019, pp. 4-5.
[10] - احمد پرخیده، «اوضاع اقتصادی ایران در دوران پهلوی دوم»، روزنامه دنیای اقتصاد، شماره 2757، نوزدهم مهر 1391، ص 31.
[11] - احمد پرخیده، «اوضاع اقتصادی ایران در دوران پهلوی دوم»، پیشین، ص 31.
[12] - کتاب اسناد لانه جاسوسی - جلد 8 - کتاب 8 - صفحه 585
[13] - اسناد لانه جاسوسی - جلد 46 - کتاب 46 - صفحه 488
[14] - دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، نیمه پنهان: سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست: امیرعباس هویدا، تهران، انتشارات کیهان، 1386، ص 99-96.
[15] - همان، ص 99-96.
[16] - همان، ص 99-96.
[17] - حسن دادگر، «فساد مالی در تاریخ معاصر ایران»، ماهنامه زمانه، شماره 9، خرداد 1382، ص 17.
[18] - همان، ص 17.مصاف با تاریخ، پیشین، ص 175-174.
شناخت ترفندهای جریان تطهیر پهلوی برای تحریف واقعیتهای دوران پیش از انقلاب، چندان سخت و پیچیده نیست؛ تکنیک این جریان، تکرار چندباره و پمپاژ اطلاعاتِ «دروغ» در میان مشکلات روزمره و سوء استفاده از ناآگاهیهای گروههای مختلف جامعه درباره وقایع تاریخی آن دوران است. تصویرسازی دروغین از واقعیتهای دوران سیاه پهلوی در ذهن نسل جوان که خفقان و شرایط سخت آن دوران را از نزدیک لمس نکرده یکی از اصلیترین کارهای بزک کنندگان پهلوی است. جریانی که با تبیینهای دروغ از تاریخ،هدف اصلیاش که همان زیر سؤال بردن اصل انقلاب است را دنبال میکند، تا «یک جوانِ امروز بگوید:عجب! اینها آدمهای بدی نبودند، اوضاع بدی نبود؛ پس چرا انقلاب کردید؟»[1] یکی از نکات و مسائل مهمی که جریان تحریف سعی در پوشاندن و پنهان کردن آن دراد مسئله وابستگی حکومت پهلوی به بیگانگان است.
یکی از ویژگی های برجسته حکومت پهلوی که تقریبا در میان همه سلسله های پادشاهی پیش از آن یک امر نادر به حساب می آمد، مسئله وابستگی بود. البته در اواخر دوران قاجار و پس از روی کارآمدن شاهان بی کفایت و ناکارآمد جریان وابستگی در راس حکومت کلید زده شد و در سال 1299 و با کودتای انگلیسی سوم اسفند به اوج خود رسید و انگلیسی ها توانستند مهره سرسپرده خود یعنی رضاخان را به راس کار آورده و پس از چند سال سلسله قاجار را از بین برده و دوران حکومت پهلوی را آغاز کنند.
حکومت پهلوی از همان ابتدا «وابسته» به دنیا آمد و تا انتهای دوران رسمی 53 ساله اش نیز وابسته باقی ماند. ابعاد وابستگی حکومت تمام شئون حکومت را در بر می گرفت. اقتصاد، سیاست، فرهنگ، مسائل نظامی و ... همگی مشمول مولفه وابستگی در حکومت پهلوی می شدند. اصلی ترین نشانه وابستگی در حکومت پهلوی همی نبود که روی کارآمدن و برکناری آنها با نظر بیگانگان صورت می پذیرفت. رضاشاه با یک کودتای انگلیسی در اسفند 1299 روی کارآمد و با تصمیم انگلیسی ها و امریکایی ها در شهریور 1320 از کشور خارج شد و پسرش با اخذ موافقت از آمریکایی ها شاه ایران شد.
رهبر معظم انقلاب در سخنرانی های متعدد به این ویژگی حکومت پهلوی یعنی «وابستگی» اشاره کرده و آن را مورد نقد قرار داده اند. ایشان در بیانات مختلف خود، انقلاب اسلامی ایران را تا اندازه ای پایان دهنده این روند دانسته اند و می فرمایند:
«وابستگی سیاسی به برکت انقلاب از بین رفت؛ [امّا رهایی از] وابستگیهای دیگر دشوار و سخت است؛ تلاش میخواهد. این حرفی نیست که من امروز بزنم، من زمان ریاست جمهوری در خطبهی نمازجمعه این حرف را زدم، که وابستگی سیاسی ما از بین رفت، الحمدللّه نجات پیدا کردیم امّا وابستهایم؛ ازلحاظ اقتصادی وابستهایم، از لحاظ فرهنگی وابستهایم؛ باید فکر کنیم روی این زمینه. وابستگی بیچارگی میآورد.
من به شما عرض بکنم انسان وقتی به این خاطراتی که از دوستان محمّدرضای پهلوی باقی مانده، نگاه میکند ــ من در خیلی از این کتابها خواندهام ــ [میبیند] یک مواردی پیش میآید که خود این محمّدرضا شاه طاغوتی، از دست آمریکاییها بشدّت عصبانی است. به آنها فحش هم میدهد، ناسزا هم میگوید؛ البتّه در اتاق خصوصی، با یاران نزدیکش! مثل آن که رفت روی پشتبام خانهاش، به آن پاسبانِ شهرِ دوردست فحش داد، ایشان هم اینجوری بود؛ در اتاق خصوصی بدگویی هم میکند امّا در همان حال، اگر چنانچه سفیر انگلیس یا سفیر آمریکا یک پیغامی میداد، یک تلفنی میکرد، یک دستوری میداد؛ این دستبهسینه حاضر بود آن دستور را انجام بدهد؛ چارهای نداشت؛ مجبور بود. وابستگی این است؛ این باید از بین برود. خب خوشبختانه ازلحاظ سیاسی، وابستگی بکلّی در کشور ما ریشهکن شده امّا در بخشهای دیگر خیلی بایستی برایش تلاش کرد و یکی از عناصر اصلیِ راه نجات هم همین پیشرفت علمی است که بهوسیلهی شماها دارد انجام میگیرد.»[2]
نکته مهم در این بیانات اشاره به آثار ماندگار و مخرب وابستگی است. مسئله وابستگی در ابعاد مختلف تا آن اندازه در دوران پهلوی در کشور ریشه دوانده بود که بعد از گذشت چهاردهه از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان شاهد آثار آن هستیم.
سطح وابستگی سران حکومت پهلوی تا آن اندازه بود که در کوچکترین تصمیم گیری های حکومتی نیز ردپای وابستگی به وضوح مشاهده می شد. رهبر انقلاب این سطح از وابستگی را اینگونه توصیف می کنند:
«وابستگی رژیم طاغوتی پهلوی - که بدتر از رژیم مرتجعِ روسیاهِ قاجار بودند - به انگلیس و بعد به آمریکا، چیزهای زیادی هست که جوانهای عزیز ما باید بدانند. وابستگی اینها به حالت شرم آور رسیده بود. بعد از انقلاب، یکی از دیپلماتهای برجسته ی آمریکا این را گفت و نوشت؛ گفت ما بودیم که به شاه میگفتیم شما به فلان چیز احتیاج دارید، به فلان چیز احتیاج ندارید! آنها بودند که میگفتند این رابطه را باید برقرار کنید، این رابطه را باید قطع کنید؛ نفت را این مقدار تولید کنید، این مقدار بفروشید؛ به کی بفروشید و به کی نفروشید! کشور با سیاست آمریکا، با نقشه ی آمریکا، و پیش از آن با سیاست و نقشه ی انگلیس اداره میشد. این کشور وابسته تبدیل شد به ایران مستقل، ایران سرافراز.»[3]
یکی از مصادیق بسیار برجسته در خصوص وابستگی سیاسی در دوران حکومت پهلوی ماجرای نخست وزیری علی امینی است. در ابتدای دهه چهل آمریکا در تلاش بود تا برای کنترل انقلاب از جانب مردم، اصلاحاتی در راس حکومت سرسپرده ایران به اجرا بگذارد که بعدها با نام انقلاب سفید شناخته شد. علی امینی بدین منظور انتخاب شد اما شاه تصمیم داشت تا خود عهده دار این اصلاحات شود. نحوه عزل و نصب امینی نمونه بارزی از وابستگی تصمیمات سیاسی در ایران به آمریکا می باشد. رهبر معظم انقلاب این ماجرا را اینگونه مورد توجه قرار می دهند:
«قبل از انقلاب، کشور از لحاظ سیاسی وابسته بود؛ یعنی حکومت، چه خود محمدرضا، چه دستگاههای گوناگون، مطیع آمریکا بودند؛ منتظر اشارهی آمریکا بودند. باز شواهد فراوان است. آدمی پا میشود از اینجا میرود آمریکا - دکتر امینی - برای اینکه آمریکائیها را قانع کند که بشود نخستوزیر در ایران. آمد، شد نخستوزیر! بعد از یکی دو سال، شاه که با او مخالف بود، بلند شد رفت آمریکا، آمریکائیها را قانع کرد که او را از نخستوزیری عزل کند. آمد او را از نخستوزیری عزل کرد! این، وضع مملکت ما بود. برای انتخاب نخستوزیر، شاه مملکت، رئیس کشور محتاج موافقت و رضایت آمریکا بود! در بسیاری از مسائل، شاه سفیر آمریکا و سفیر انگلیس را به کاخ خود دعوت میکرد تا تصمیمی را که میخواهد بگیرد، با آنها در میان بگذارد! اگر آنها مخالف بودند، تصمیم عملی نمیشد. وابستگی سیاسی یعنی این. مطیع آمریکا بودند؛ قبل از دورهی آمریکا هم مطیع انگلیس. رضاخان را انگلیسیها خودشان آوردند سرکار؛ وقتی دیدند دیگر به دردشان نمیخورد، خودشان از حکومت عزلش کردند، از کشور بیرونش کردند، پسرش را آوردند سر کار. این قبل از انقلاب بود.
انقلاب آمد استقلال کامل سیاسی را به کشور داد. یعنی امروز در این دنیای بزرگ، در میان این قدرتهای بزرگ، یک قدرت وجود ندارد که بتواند ادعا کند خواست او، ارادهی او بر ارادهی مسئولین کشور یا ملت ایران اندک تأثیری دارد. این نکتهی بخصوص - یعنی ایستادگی، استقلال، عزت سیاسی - بیشترین جذابیت را برای ملتها دارد. اینکه میبینید ملتها نسبت به ملت بزرگ ایران احساس احترام میکنند، بخش عمدهاش مربوط به این قسمت است: استقلال سیاسی.»[4]
نکته مهم در میان بیانات رهبری این است که ایشان یکی از اصلی ترین عوامل جذابیت انقلاب اسلامی برای ملت های مختلف در سراسر جهان را عدم وابستگی و استقلال می دانند.
بی شک یکی از بارزترین نمونه های وابستگی در دوران حکومت پهلوی مسئله قانون کاپیتولاسیون بود. بنا بر این قانون تمام مستشاران خارجی و خانواده هایشان از مصونیت سیاسی و قضایی و دیپلماتیک برخوردار بودند و هیچکس در ایران حق مواخذه آنها در قبال رفتارهایشان را نداشت. این وادادگی و ذلت در برابر کشورهای استعمارگر خارجی خون همه آزادی خواهان و انقلابیون ایران را به جوش آورده بود و علت اصلی تبعید حضرت امام در سال 43 نیز سخنرانی ایشان در واکنش به همین لایحه کاپیتولاسیون بود.
رهبرانقلاب در این باره می فرمایند:
« امام بزرگوار ما را تبعید كردند. چرا تبعید كردند؟ چون امام در یك سخنرانی پرشور كه در قم ایراد شد و بعد بلافاصله به وسیلهی نوار و نوشته در سراسر كشور پخش شد، یك حق ملی را مطالبه كردند. آن حق ملی، شكستن قانون ظالمانهی كاپیتولاسیون بود. خوب است نسل جوان ما اینها را بروشنی بداند؛ بداند كه ما از چه گذرگاههائی عبور كردهایم كه حالا به اینجا رسیدهایم.
آمریكائیها چند ده هزار مأمور در ایران داشتند - حالا رقم دقیقش مهم نیست؛ پنجاه هزار، شصت هزار، بیشتر - اینها مأمورین سیاسی بودند، امنیتی بودند، نظامی بودند؛ در داخل مجموعهی مدیریت ایران - چه در ارتش، چه در سازمانهای اطلاعاتی، چه در بخشهای برنامهریزی، چه در بخشهای گوناگون دیگر - نشسته بودند، پول و مزد خودشان را به اضعاف مضاعف از دولت ایران میگرفتند، اما برای آمریكا كار میكردند. این كار بدی بود كه در كشور ما اتفاق افتاده بود. رژیم طاغوت پهلوی به خاطر وابستگیاش به آمریكا، به خاطر مزدوریاش برای آمریكا، بتدریج در طول چند سال اینها را داخل كشور آورده بود. تا اینجای كار، بد بود؛ اما آنچه كه اتفاق افتاد، یك چیز بدِ مضاعف بود، بدِ به توان چند بود. آن كار بدِ مضاعف این بود كه آمدند در مجلس شورای ملی و مجلس سنای آن روز تصویب كردند كه مأمورین آمریكائی از دادگاههای ایران و امكانات قضائی و امنیتی ایران معافند. یعنی اگر فرض كنید یكی از این مأمورین جرم بزرگی در ایران مرتكب شود، دادگاههای ما حق ندارند او را به دادگاه بطلبند و محاكمه كنند و محكوم كنند؛ این اسمش كاپیتولاسیون است. این نهایت ضعف و وابستگی یك ملت است كه بیگانگان بیایند در این كشور، هر كاری دلشان میخواهد، بكنند؛ دادگاههای كشور و پلیس كشور اجازه نداشته باشند اندكتعرضی به اینها بكنند. آمریكائیها این را از رژیم طاغوت خواستند، رژیم طاغوت هم دودستی تقدیمشان كرد: قانون كاپیتولاسیون.
البته بیسر و صدا این كارها را میكردند، نمیگذاشتند در مطبوعات انعكاس پیدا كند؛ ولی امام اطلاع پیدا كردند. امام در سخنرانی قبل از سیزده آبان در جمع طلاب و مردم قم فریاد كشیدند كه این چه قانونی است. تعبیر امام این بود كه اگر یك مأمور دونپایهی آمریكائی در كشور، یك مرجع تقلید را مورد اهانت قرار بدهد، با ماشین زیر بگیرد و هر جنایتی انجام بدهد، قوانین ایران نسبت به این مأمور كاملاً خنثی هستند؛ هیچ كسی حق تعرض به او را ندارد؛ خود آمریكائیها میدانند با او چه كار كنند؛ كه خوب، معلوم است چه كار میكردند. امام در مقابل این قانون ظالمانه فریاد كشید. امام آن وقت تازه هم از زندان آزاد شده بودند. حبس چند ماههی امام چند ماهی بود كه تمام شده بود. امام ایستاد و فریاد خفتهی ملت ایران را به گوش همگان رساند. البته خیلی از آحاد مردم اطلاع هم نداشتند كه ملت ایران اینجور دارد تحقیر میشود، اما امام اطلاع داشت. دیدهبان حقیقی منافع و مصالح یك كشور اینجور است؛ وقتی اطلاع پیدا میكند كه چه بلائی دارند سر ملت میآورند، چطور دارند ملت را تحقیر میكنند، چطور دارند شرف یك ملت را پامال میكنند، ساكت نمیماند؛ فریاد میزند. آن روز، فریاد هم خطرناك بود؛ لذا بلافاصله امام را دستگیر كردند و به تهران آوردند. امام را در ایران هم نگه نداشتند؛ ایشان را به تركیه تبعید كردند ...اگر یك ملت از حق خود، از شرف خود دفاع نكند، استبداد و استكبار تا اینجا پیش میآیند كه یك قانون ظالمانهای مثل كاپیتولاسیون را بر این ملت تحمیل میكنند. هدف سلطههای استكباری این است. اینجور نیست كه روابط دولتی مثل دولت آمریكا با یك كشوری كه به قدر او زور و قدرت ندارد، مثل دو تا كشور عادی باشد؛ نه، از نظر خود آمریكائیها، رابطهی بین آمریكا و كشورهای به قول خوشان جهان سوم، رابطهی ارباب و رعیت است؛ آنها اربابند، اینها رعیتند. آنها هر اختیاری در این كشور دارند؛ نفتش را ببرند، گازش را ببرند، منافعش را ببرند، پولش را بگیرند، منافع آمریكا را در اینجا تأمین كنند، ملت را هم اینجور تحقیر كنند.
یك استوار آمریكائی توی گوش یك امیر ارشد ارتش ایران میزد، كسی هم جوابگویش نبود! توی همین پادگانهای گوناگون كشور، وقتی یك نظامی دونپایهی آمریكائی با یك افسر ارشد ایرانی روبهرو میشد، مثل یك ارباب حرف میزد! ارتشیها ناراحت بودند، جرأت نمیكردند؛ اما كاری نمیتوانستند بكنند.[5]
یکی از سوالاتی که معمولا در ذهن جوانان و نوجوانان در مورد انقلاب اسلامی ایران وجود دارد این است که آمریکایی ها و انگلیسی ها چرا تا این اندازه از پیروزی انقلاب ناراحت و عصبانی هستند که باعث می شود تمام تلاششان را برای نابودی و براندازی آن به کار ببندند. رهبر معظم انقلاب با تکیه بر ویژگی وابستگی حکومت پهلوی به این سوال پاسخ می دهند:
« ...خصوصیّت دوّم، وابستگى ذلّتآمیزى بود که اینها به قدرتهاى خارجى داشتند. حالا در این کتابهایى که براى تبرئه و بىگناه نشان دادن رژیم خبیث پهلوى مینویسند، این را منکر میشوند، که [البتّه] قابل انکار نیست. رضاخان به دستور انگلیسىها آمد، به دستور انگلیسىها هم رفت؛ بمجرّد اینکه انگلیسىها پیغام دادند که باید برود، بعد از هفده هجده سال سلطنت، ناچار [رفت]؛ یعنى پشتیبان دیگرى نداشت؛ آنها او را آورده بودند، حالا هم لازم میدانستند او برود، رفت؛ به دستور انگلیسىها آمد، به دستور انگلیسىها رفت. بعد هم که محمّدرضا را انگلیسىها سرِ کار آوردند تا آخر دههى ۲۰، از اوایل دههى ۳۰ آمریکایىها وارد میدان شدند، همهى امور را قبضه کردند و در اختیار گرفتند؛ سیاستها سیاستهاى آمریکا [بود]؛ آنچه منافع آمریکا ایجاب میکند، چه در رفتار داخلى، چه در رفتار منطقهاى، چه در رفتار بینالمللى؛ عیناً آنچه آنها لازم میدانستند؛ یعنى یک تحقیر عظیم ملّت ایران. این یکى از خصوصیّات آن رژیم خبیث این بود. اینکه شما مىبینید آمریکایىها با چه لجى، با چه دشمنى و بغضى به ملّت ایران و به انقلاب اسلامى و به نظام اسلامى نگاه میکنند؛ بهخاطر این است. اینها یک چنین دورانى را گذراندند؛ چنین کشورى، چنین نظامى از دست آنها رفته است؛ لذا دشمنى آنها با انقلاب تمامشدنى نیست. »[6]